ویرگول
ورودثبت نام
ash
ash
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

صدای بارون

یه دختر توی ماشین تنها نشسته

به فضای سبز کنار ماشینش نگاه میکنه

چندتا بچه دارن باهم بازی میکنن

دست دوتاشون بستنی یخی هست

دلش بستنی خواست

ولی میدونست نمیتونه بخوره چون وسط تابستون سرما خورده بود

سرش رو میزاره روی پنجره ماشینش و بیرونو نگاه میکنه

یه صدای ساز که معلوم نیست از کدوم گوری میاد شنیده میشد

یهو دلش تنگ شد

واسه چیز یا کسی که نمیدونست چیه یا کیه

فقط حس کرد یه چیزی کمه

چشماش رو از بچه ها گرفت و به آسمون داد

هوای ابری... بدون هیچ خورشیدی

بدون هیچ بارونی... فقط ابرای تیره

عاشق این هوا بود

سرش رو گذاشت روی فرمون ماشین و چشماش رو بست

گوش داد

به صدای بچه ها

به صدای ساز

به صدای باد

یه صدای دیگه اومد

سرش رو تند بلند کرد و به سمتی که صدا ازش اومده بود نگاه کرد

دلش بیشتر تنگ شد

ولی دلتنگی اش باید برطرف میشد که...

آخه دیده بودش

ولی دلش بیشتر تنگ شد

خیلی بیشتر

اینکه چرا نمیتونست باهاش حرف بزنه

خیلی بیشتر دلتنگش کرد

دوباره سرش رو گذاشت روی فرمون و فقط به صداش گوش داد

به صداش

به لحن حرف زدنش

قطرات بارون کم کم داشتن میریختن رو زمین

صدای خندیدنش رو شنید...

و سرش رو بالا آورد و دور شدنش رو نگاه کرد

با کلافگی پوفی کشید و شیشه اش رو بالا زد

ماشین رو روشن کرد

و شروع کرد به رانندگی پشت صاحب صدای مورد علاقش

که اگه بارون خیلی شدید شد

اون و دوستش رو سوار کنه و به خونه شون ببره

وقتی دید اون دوتا سوار تاکسی شدن

دور زد

و به رانندگی بدون هدف توی شهر ادامه داد

همچین بارونی توی تابستون...

زیر لب گفت "آب و هوا خیلی مودی عه"

الکی خندید و گفت "ولی من ازش مودی ترم"



شیشه پاک کن هایی که داشتن بی وقفه کار میکردن

قطرات بارونی که داشتن خودشون رو محکم به شیشه میزدن

اشک هایی که داشتن دیدن رو براش سخت میکردن

و در اخر

ضربه ای که ماشینش خورد و باعث خوردن سرش به شیشه شد...



صدای مردمو میشنید

"یکی زنگ بزنه به آمبولانس"

"زنگ زدم زنگ زدم"

صداهاشون محو شد

حالا فقط صدای بارون میومد

از گوش دادن خسته شد...

و دیگه هیچی نشنید

و دیگه هیچی حس نکرد



صدای بارون
Even the thought of loving someone the way I loved you is hard, painful, and, of course, frightening.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید