چشمام رو باز میکنم تو خواب و بیداریم.
امروز آخرین مهلت ارسال مشقهاست و من هیچ کاری نکردم. به زور موبایلم رو برمیدارم تا تکالیف رو انجام بدم.
یک ماه و خوردی از روزی که یکدفعه تصمیم گرفتم محتوا نویسی کنم و وارد باشگاه محتوا شوم میگذره، دو دل بودم از پسش برمیام، موفق میشم یا نه؟ همیشه این سوالها رو توی ذهنم داشتم. فک میکردم نکنه پشیمون بشم یا اشتباهی اومده باشم و اینجا مناسب نباشه؟ نمیدونم بخدا، امیدوارم پشیمون نشم. بلاخره امروز، ۱۴ مرداد کلاسامون شروع میشد باید خودمو برای اولین کلاس آماده میکردم ذوق خاصی داشتم دوست داشتم زودتر کلاس شروع بشه. اولین کلاس با آقای داریان و حول و محور آشناییت بود. طبق تقویم آموزشی ما دو روز در هفته با کلاس داشتیم با آقای داریان و دیگر اساتید، خیلی متنوع و جالب بود. مربی دارایان بهمون گفته بود : تو این باشگاه باید گرم کنیم و کلی دمبل بزنیم تا مغزامون پرورش پیدا کنه؛ لازم به وزنه نبود چون خود آقای داریان، هر هفته بعد از کلاس دمبل مشقها رو با سنگینی متفاوت بهمون میداد تا ما باهاش تمرین کنیم و ذهنهامون رو ورز بدیم، الحق که ورزش خوبی بود. بعد از یک ماه با تمرینات مستمر میفهمیدی آیا مناسب هستی یا نه؟ همینطور شاخه مورد نظرت که دوستداری توش مهارت داشته باشی و کار کنی هم، پیدا میکردی آخه خلق محتوا یک درخت بزرگ با کلی شاخهست و خود شاخهها کلی شکوفه دارن که هر کدوم رو میخوای میتونی بچینی. اینجا با کمک مربیها و کمک مربیهای عزیز میتونی شکوفه خودت رو پیدا کنی و بری تو دلش. کلاسامونن موضوعات مختلفی داشت از ساخت پروسونا بگیر تا تحلیل محتوایی کسب و کرها و کشیدن نقشه مشتری و چیزای دیگه و همیشه بعد از کلاس کلی مشق عشق مرتبط با درس اون روز داشتیم ما بچههاا با هم رقابت میکردیم البته از نوع سالمش، اول رقابت با دیروز خودمون و بعد بازم با خودمون بله ما اینجوری هستیم. چه تو کلاس، چه تو گروه با بچهها کلی شوخی میکنیم و سر به سر هم میذاریم و خوش میگذرونیمو تو درسها بهم دیگه کمک میکنیم. جو خیلی خوبی بینمون هست. من واقعا دوستشون دارم.
اوه ساعت چنده! خواب افتادم، اون چی بود؟ داشتم برای کی توضیح میدادم در مورد باشگاه محتوا؟ نگو که خواب میدیدی، واای خواب بود همش، واقعا کسی وجود نداره، زینب هیچوقت مرز خوابهات مشخص نیست. باید قبل از فراموش کردن یه چیزی بنویسم.
امروز ۲۹ مرداد آخرین روزای باشگاه محتواست دیگه، خوشحالم که به حرف دلم گوش دادم و زدم تو کار. تو این یک ماه که دمبلهای مختلف درسی رو میزدم، فهمیدم که چقدر میشه کارهای متنوع انجام داد چه شاخههایی که وجود ندارن با خیال راحت بعد از آموزششون توسط اساتید مختلف، میشد با تمرین و تکرار مستمر وارد اون رشته شد. من عاشق پادکست بودم و باشگاه بهم یاد داد، اولش خیلی برام سخت بود اما نتیجه شیرینی داشت دوست دارم این کار رو ادامه بدم. از مشق بدم میاد خدایی، کار سختی هست هر کسی هم بگه نه من عاشقشم دروغ میگه این همون پاچخوار توی مدرست والا دلیل دیگه نداره. اما من تکالیفم رو در آخرین لحظات به سختی با گریه ولی با عشق مینوشتم ولی شما مثل زینب نباشین و زودتر دست به کار شین، اینجوری توی آمپوز نمیفتی. از ما گفتن و از شما نشنیدن.
یادت نره هر چیزی رو با تمرین و تکرار میشه یاد گرفت فقط کافی بخوای. اینجا، باشگاه محتوا تنها باشگاه غیر ورزشی هست که میتونی عضلههای مغزت رو ورز بدی تا خوب بالا بیاد.