من به تو حق میدهم گاهی دلت بخواهد قوی
نباشی گوشهای بنشینی، از زیر بار مشکلات و
نداشتنها و رفتنهاشانه خالی کنی و بزنی زیر
گریه من به تو حق میدهم گاهی احساس ضعیف
بودن کنی، جا بزنی، توقف کنی، دست بکشی..
من به تو حق میدهم گاهی اشتباه کنی، تصمیمات
درستی نگیری، برگردی به آدمهای اشتباه، برگردی
به هدفهای اشتباه، برگردی به مسیرهای اشتباه و
از خودت یک بازنده بسازی. من حق میدهم که
خسته شوی، سگرمههات را بکشی توی هم و
بگویی:گور بابای قوانینِ تعریف شدهی آنها من
دلم میخواهد طبق قانون خودم زندگی کنم....
من به تو حق میدهم یک روز صبح تصمیم بگیری
به جای بلند شدن و دویدن برای هدفها، توی
رختخوابت لم بدهی و دنبال سمت خنک بالشَت
بگردی.
اما حق نمیدهم تسلیم شوی! تو حق داری
خسته شوی، توقف کنی، ژست بازندهها را به
خودت بگیری و جا بزنی اما حق نداری در جا
بزنی! حق نداری تسلیم شوی و خودت را تا
همیشه بازنده فرض کنی.در جسم تو میلیونها
سلول هست و در جهان تو آدمهای زیادی که روی
توانمندی و تلاش و پشتکار تو حساب کردهاند.
خستگیات که در رفت و ذهن و ارادهات که به
انسجام رسید، دوباره بلند شو و به جهان ثابت
کن که برای قوی بودن و رسیدن، باید گاهی هم
ضعیف بود و کنار کشید.که بدون وقفه اگر بدوی
نفس کم میآوری...?✨