همزمان با ایام برگزاری چهل و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر، محفل سینمایی آرمان برای نخستین بار در محل فرهنگسرای اندیشه آغاز به کار کرد. این محفل با همکاری اساتید حوزوی و دانشگاهی، طلاب و دانشجویان، تشکلهای مردمی و دیگر کانونهای فرهنگی هنری به دنبال توجه به ظرفیتهای مغفول سینمای ایران و سوق دادن آن به سوی قلههای امید و پیشرفت و ایجاد جریان نقد سینمایی متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی بوده و معتقد است این امر جز با بذل توجه ویژه جریان مردمی محقق نخواهد شد. در ادامه روایتی را میخوانید از یکی از اعضای کادر برگزاری محفل سینمایی آرمان
? بار اولی که زدمش به چشمم، یک دفعه دنیا تغییر کرد! همه چیز دقیقتر، گرمتر و زیباتر شده بود. البته اوایل کمی سخت بود. گهگاهی حس سرگیجه یا سردرد بهم دست میداد. عادت نداشتم دنیا را با این رنگ و این قدر دقیق نگاه کنم. عادت نداشتم و ترک عادت هم که میدانید: موجب مرض است.
عینکم را دو ماه پیش عوض کردهام. فیلتر نور آبی دارد. کلی پول عدسیهایش شد. گفتند باعث میشود چشمها ضعیفتر نشوند یا دستکم، کمتر ضعیف شوند. نور آبی را که زیادش برای چشم ضرر دارد، میگیرد و باقی را عبور میدهد.
مدتی طول کشید تا به عینک جدید عادت کنم. الان البته دیگر عادت کردهام. خیلی بهتر از قبلی است. چشم دیرتر خسته میشود. جزئیات و رنگها را هم بهتر تشخیص میدهم...
به رو به رو نگاه میکنم. یک نگاه از بالای شیشه عینک. یک نگاه از پشت شیشه عینک... رنگ همه چیز فرق میکند. یک بار گرم میشود و بار دیگر سرد... اصلا یکی از سرگرمی های عینکیها، به خصوص بعد از خرید عینک جدید همین است. همین که دنیا را یک بار از بالای عینک و یک بار از پشت آن ببینند، مقایسه کنند و از خریدی که کردهاند، مطمئن شوند.
چند آقا و خانم از ورودی پارک به سمت فرهنگسرا میآیند. دقیق نگاهشان میکنم. یک بار از بالای شیشه و بار دیگر از پشت آن. تار میشوند و دوباره شفاف. عینک را برای تمیز کردن شیشهاش برمیدارم. مشغول تمیز کردنم که احساس میکنم کسی بهم نزدیک میشود. هنوز تمیز نکرده، عینک را به چشمم برمیگردانم. یکی از همان مردانی است که چند دقیقه پیش از دور نمایان شد. پالتو سیاهی پوشیده و سفیدی برخی تارهای ریشش، نشان میدهد که از من خیلی بزرگتر است. میپرسد:
- آقا ببخشید، سینما آرمان همینجاست؟
لبخند میزنم و سمت راست را نشانش میدهم: بله همینجاست. همین ساختمان دست راست. آنجا که نوشته فرهنگسرای اندیشه.
مرد برمیگردد سمت خانوادهاش. سمت راست را نشان میدهد و راه میافتند. ساعت را که نگاه میکنم، متوجه میشوم چیزی به اکران نمانده است. خودم هم مسیر سمت راست را میگیرم و راه میافتم.
چند روزی از شروع جشنواره فیلم فجر گذشته و تقریبا دیگر چیزی به پایانش نمانده است. اکثر فیلمها را دیدهایم. بیش از یک هفته است که نیمی از روزمان را اینجا میگذارنیم. از پلهها که بالا میروم مثل روزهای گذشته با بَنر ورودی سالن موجه میشوم. "محفل سینمایی آرمان" را با فونت بزرگ و برجسته، پایین لوگو نوشته اند و زیرش یک جمله دیگر برای زیرعنوان است: آغازی بر پایان سینمای ضدآرمان.
روز اولی که این بنر ورودی را دیدم، چند دقیقهای طول کشید تا متوجه معنی و منظورش بشوم. با همه توضیحاتی که بچه ها برایم داده بودند، هنوز کمی برایم عجیب و ناملموس بود. نمیدانستم اینجا دقیقا قرار است چه اتفاقی بیافتد. نمیدانستم محفل سینمایی آرمان دقیقا چه فرقی دارد با سینمای باغ موزه دفاع مقدس که جشنواره سال پیش را در آن گذارندیم.
روز اولی که دور هم جمع شدیم، آقا پوریا میگفت که صدای یک عده در این سینما شنیده نمیشود! سال هاست دارند صدای یک سری آدم را که اتفاقا حرف برای گفتن دارند، سانسور میکنند. میخواهیم این صدا را به گوش دیگران برسانیم. میگفت میخواهیم یک جور دیگری به سینما نگاه کنیم. از زاویه دیدهای کمی متفاوتتر. با یک عینک متفاوت!
با حرف هایش موافق بودم. اما راستش وقتی که محمدجواد درباره جزئیات کاری که میخواهیم بکنیم و نحوه برگزاری توضیح داد، کمی خورد توی ذوقم. کار سادهای نبود. هر روز بین دو تا سه سانس، فیلم های جشنواره در فرهنگسرای اندیشه اکران میشد. بین اکران هم هر روز یک نشست برگزار میشد برای نقد و بررسی فیلمی که از نظر بچهها مهمتر مینمود. از ثبتنام و رزرو بلیط گرفته تا کنترل نظم و امنیت سالن تا دعوت مهمانان و برگزاری صفر تا صد نشستها، همه با بچههای خودمان بود. راهی را باید میرفتیم که پیش از این، کسی از میان ما نرفته بود!
از طرفی خود این زاویهِ دید متفاوت هم هنوز برایم مبهم بود. سینماست دیگر. هر کجای سالن که نشسته باشید، همان یک فیلم پخش میشود. بعدش هم اگر خیلی حوصله داشته باشید، ممکن است کمی درموردش حرف بزنید. در مورد این که جذابیتش چه قدر بود؟ چه میخواست بگوید؟ بازی ها چطور بود؟ و اگر خیلی باحوصلهتر باشید هم نهایتا درباره فیلمنامه، فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه بصری صحبت میکنید. (آخری را دروغ گفتم. تقریبا هیچ کدامتان درباره جلوه های ویژه بصری صحبت نمیکنید!)
خب اینها که هیچ کدام ربطی به "زاویه دید" ندارد. البته سینما ممکن است گاهی با برخی چیزها زاویه پیدا کند. (مثلا با نظام.) یا ممکن است گاهی کارگردان دوربینش را در یک زاویهای بکارد که بعضا همان کاشتن باعث زاویه گرفتنش با برخی چیزها نیز بشود. (مثلا با ...) ولی اینها نمیتوانست ربطی به زاویه دیدِ متفاوت داشته باشد.
حتی روز های اولی که آمده بودیم هم هنوز دقیقا متوجه این تفاوت نشده بودم. مثلا نشستِ اول درباره نقد و بررسی فیلم "استاد" بود. اتفاقا کارگردانش هم آمده بود و از قضا به گمانم او هم دچار همان خطای اولیه من شده بود. یعنی فکر کنم زاویه دیدِ متفاوت را با همان ماجرای زاویه داشتن با برخی چیزها (مثلا...) اشتباه گرفته بود. چون فیلمش با "برخی چیزها" زاویه داشت. اما تمام مدت سعی میکرد بگوید با "برخی چیزها" زاویه ندارد و اصلا از خودمان (یا شاید خودشان) است و این حرفها... بنده خدا اشتباه گرفته بود.
البته هر چه زمان جلوتر رفت، این تفاوت و زاویه نگاه متفاوت کمکم برایم روشنتر شد. سال پیش که باغ موزه بودیم، بعد از فیلم "شب طلایی" با یک بنده خدایی که خیلی شبیه من فکر نمیکرد، سر فیلم بحثمان شد. سر همان بحث با هم یک آشنایی نسبی پیدا کردیم و بحث هایمان در روزهای دیگر و برای فیلم های دیگر هم ادامه یافت. برای تبادل آراء در جامعه و این جور حرفها خوب بود ولی حقیقتش چندان بحث لذت بخشی نبود. همین که میخواستم از بحث منطقِ روایت و فیلمنامه و ... فراتر بروم و سر پیام فیلم صحبت کنم که چرا چنین بود و چنان نبود، این رفیقمان بحث را میکشید به این که سینما ایدئولوژیک نیست و نباید محتوازده باشد و الی آخر...
امسال اما در آرمان تجربه متفاوتی از بحث های بعد فیلم داشتم. امسال هم بعد از هر فیلم درباره فیلمنامه، شخصیتپردازی و حتی شاید فیلمبرداری صحبت میکردیم. اما معمولا بحثمان از اینها فراتر میرفت. میشد با خیال راحت سر پیام فیلم و هدف فیلمساز صحبت کرد. راجع به فلسفهای که پشت فیلم خوابیده است. حتی این که آیا فیلم ضدآرمانهای جامعه ما بود یا همسو با آن. حتیتر این که آیا مسئله فیلمساز، مسئله جامعهی مخاطب هم بود یا خیر!
این شاید سطحی از زاویه دید متفاوتی بود که آقا پوریا میگفت. سطح بالاترش را البته هر چه نشست های نقد و بررسی جلوتر رفت، بهتر فهمیدم. وقتی اساتید علوم انسانی نشستند پشت تریبون و فیلمی که درباره مسئله خانواده بود را از زاویه علوم تربیتی تحلیل کردند. وقتی اساتید ادبیات از نسبت میان ادبیات و سینما در پرداختن به مسائل جامعه گفتند. وقتی استاد رحیمپور ازغدی از سینمای ضدآرمان صحبت کرد و تهیهکننده فیلم "اتاقک گلی" از آرمانهایی گفت که روزی به خاطر آنها در خاکریز بوده و امروز در سینما برای آن میجنگد.
"آرمان" همانطور که قرار بود، توانست برای اولین بار برخی صدا های سانسور شده در سینما را به گوش برساند. مثلا آن روزی که در نشست یکی از فیلمها ]که درباره اسارت رزمندگان ایرانی در عراق ساخته شده بود[ یکی از آزادگان به عنوان مهمان حضور داشت. پیرمرد میکروفونش را که روشن کرد، گفت چیزی زیادی درباره سینما نمیداند. درباره اسارت اما خوب میدانست. اسارت را کاملا چشیده بود. میگفت شما که سینما بلدید، بیاید حقیقت را بپرسید و همان حقیقت را هم بسازید. گله داشت از این که سینما، "اسارت" را به هجو و ابتذال کشیده است. از چیزهایی گفت که سینما هیچ وقت روایت نکرده بود یا نخواسته بود که روایت کند. از زنده دفن کردن اسرا گفت و از نبودن غذای کافی و حتی جای خواب. از آزاده بیسوادی گفت که در دوره اسارت نهتنها با سواد شد، که زبان انگلیسی و تفسیر قرآن هم یاد گرفته بود. شاکی بود که چرا اینها را فیلم نمیکنید. چرا روایت سینما از اسارت با اسارتی که ما دیدیم، این قدر متفاوت است...!
سینما "آرمان" هر چه جلوتر رفت، مسئلهاش و هدفش برایم مشخصتر شد. آرمان همانطور که بچهها گفته بودند، میخواست یک زاویه دید متفاوت از سینما، نشان مخاطب بدهد. چیزی شبیه یک عینک جدید. یک عینک با شیشه هایی خاص. عینکی که برخی چیزها را کمتر عبور میدهد. چیزهایی که ذهن را مسموم میکند و چشم را مریض. چیزهایی که آرمان جامعه را ضعیف میکند و امید را میکشد. اینها را میگیرد و باقی را دقیقتر و بهتر عبور میدهد.
البته چنین عینکی ممکن است کمی خرج بردارد. ممکن است اولش کمی احساس سرگیجه یا سردرد بهتان دست دهد. خب طبیعی است. به این مدل دیدن عادت ندارید. ترک عادت هم که قبلا گفتهام و حتما میدانید: موجب مرض است! اما برخی عادت ها را اگر ترک نکنیم، چشممان ضعیفتر میشود و شاید اصلا چیزی باقی نماند که بخواهد دچار مرض بشود یا نه.
ضمن این که زود عادت میکنید. شاید مدتی طول بکشد. ولی ارزشش را دارد. عینک جدید همه چیز را دقیقتر، گرمتر و زیباتر نشان میدهد. چشمتان دیرتر خسته میشود و احتمالا جزئیات و رنگها را هم بهتر تشخیص میدهید. آن وقت میتوانید گاهی برای تفریح هم که شده، یک بار از بالای عینک و یک بار هم از پشت شیشه آن، دنیا را نگاه کنید، مقایسه کنید و از انتخاب خودتان مطمئن شوید.
❇️ تیم روایتنویسی واحد فرهنگی بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام