وجیهه
وجیهه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

انتخاب با توست اما چجوری؟

هر چی بوده و شده، الان دیگه تنهاست
هر چی بوده و شده، الان دیگه تنهاست

چجوری مسئولیت زندگی‌مون رو تقبل کنیم وقتی همیشه این دیگران بودن که برامون بریدن و دوختن؟

بیایید از یه موردی که خیلی از ماها تجربه‌اش کردیم، شروع کنیم

وقتی که می‌خواستیم رشته تحصیلی یا حرفه‌ی مورد علاقمون رو دنبال کنیم بزرگترهامون اجازه ندادن چون باور داشتند که صلاح ما رو می‌دونند و جز راهی که اونها تعیین کردند همه‌ی راهها غلطه

ما هم که توی تمام سالهای زندگیمون عشق و حمایت لازم رو ازشون دریافت کرده بودیم، اطاعت از تصمیم اونها رو انتخاب کردیم، این رو انتخاب کردیم نه برای اینکه یک حق انتخاب داشتیم، بلکه به این دلیل که اطاعت از تصمیم اونها در اون زمان، برامون راحت‌ترین و مطمئن‌ترین انتخاب بوده.

پس اگر الان ما از رشته تحصیلی‌مون، کارمون یا حرفه‌مون ناراضی هستیم خود ما باید براش یه کاری کنیم، مقصر دونستن دیگران و والدین‌مون مشکلی رو حل نمی‌کنه. ضمن اینکه قبول کنیم واقعا این ما بودیم که این راهو انتخاب کردیم، چون فکر می‌کردیم اطاعت از تصمیم اونها قرار ئه آینده شغلی‌مون رو تضمین کنه، یا فکر می‌کردیم اگه در آینده مشکلی پیش بیاد دیگه تقصیری گردن ما نیست و خانوادمون مقصرند و همین خیالمون رو راحت می‌کرده، یا اصلا مخالفت با حرف اونها خیلی برامون سخت بوده و نمی‌خواستیم خودمون رو به سختی بندازیم یا از حمایت اونها محروم بشیم، و اینطوریه که میگم واقعا ما باید بپذیریم که خودمون انتخاب کردیم و حتی اگر الان راضی نیستیم، نیازی نیست همچناااان در انتخابی که تو گذشته انجام دادیم، خودمون رو گیر بندازیم.

درسته که ادامه دادن به مسیر فعلی‌مون با تمام نارضایتی که داریم، راحت‌ترئه و ریسکشم کمترئه و اینجوری برای همیشه حتی به نوه‌هامون، می‌تونیم بگیم که دیگران مقصر بودند که الان داستان‌های زیادی از موفقیت‌هامون نداریم که براتون تعریف کنیم، اما ما می‌تونیم انتخاب کنیم با سختی‌های یک تغییر مسیر اساسی تو زندگی‌مون دست به یقه بشیم تا اینکه از سختی یک بی‌علاقگی مدام از پا بیفتیم.

توی نمایشنامه "مهمان‌سرای دو عالم" خوندم که یه چیز و تنها یه چیز ما رو منحصربه‌فرد می‌کنه و اون آزادی‌مونه. ما آزادیم که سلامتی‌مون رو داغون کنیم، آزادیم که رگ دستمون رو بزنیم، آزادیم که از غم عشق هیچ وقت فارغ نشیم، آزادیـم کـه تـو گذشته‌مون بپوسیم، آزادیم که قهرمان شیم، آزادیم که تصمیمات اشتباه بگیریم، آزادیم که تو زندگی شکست بخوریم یا مرگمون رو تعجیل کنیم.

همه اینا گفته شد نه برای اینکه خودمون رو سرزنش کنیم، فقط برای اینکه به این باور برسیم که ما روی زندگی‌مون کنترل زیادی داریم، چون هر لحظه این خود ماییم که داریم انتخاب می‌کنیم که چطور رفتار کنیم.

با پذیرفتن همین واقعیت ئه که مصمم می‌شیم یاد بگیریم دست به انتخاب‌های بهتری بزنیم و مسئولانه و آگاهانه زندگی کنیم.

به قول پائولو کوئلیو

" تو خواهی مرد، فردا یا پنجاه سال دیگر، اما حتما خواهی مرد حتی اگر دلت نخواهد، پس به آنچه امروز می‌خواهی انجام دهی بیندیش و به آنچه فردا و به آنچه در ادامه زندگی‌ات می‌خواهی انجام دهی "

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید