وجیهه
وجیهه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

برهوت

یه نگاه به آینه بنداز ببین خودتو می‌شناسی
یه نگاه به آینه بنداز ببین خودتو می‌شناسی


داشتم می‌رفتم سفر، وارد اتوبوسی که می‌برد پای هواپیما شدم
صندلی‌ها که پُر بود و جمعیت زیاد، چشمم دنبال یه جای مناسب برای ایستادن بود که از ادحام آدم‌ها دور باشم که یهو یه گوشه دنج کنار یه آقای خوش‌تیپ پیدا کردم. با پیش‌فرض خودم می‌دونستم اونجا جای مناسبی برای ایستادن‌ِ من‌ئه
چون بنظرم خیلی تمیز بود و کلا حس خوبی گرفتم. وقتی که خیالم راحت شد و یه نفس عمیق کشیدم
متوجه شدم مردهای زیادی دارن همینطوری یدونه یدونه میان سمتِ من. دورم خیلی شلوغ شد برای همین نگران شدم و فقط با خودم فکر می‌کردم چرا دارن میان طرفِ من آخه چه اتفاقی افتاده، مگه من چِکار کردم!!!

همون موقع یکی از آقایون گفت:
سلام آقای گل‌محمدی


سرم و بردم بالا خیلی بالاهااا
آخه ماشاالله قدش بلند بود
دیدم بله... کنار یحیی‌گل‌محمدی واستادم وسط یه ازدحام و همهمه که آقا خیلی دوست داریم، خیلی مردی، خیلی مایه افتخاری و ...
بعضی‌هام خیلی در تلاش بود بگن یه نسبتی دارن یا یه دوست مشترک که حالا بماند.

حالا چی شد اینو گفتم، می‌خواستم بگم
من از اون دسته آدم‌هاییم که اول از روی ظاهر آدم‌ها و بعد از روی رفتارهاشون و حرف‌هاشون درموردشون قضاوت می‌کنم
یه وقت‌هایی قضاوتام اشتباه از آب در اومده مخصوصا اونایی که ظاهری بودن، و یه وقت‌هاییم قضاوتام اشتباه نبوده‌ها ولی تاثیر مناسبی روی رسیدن به هدفم نداشته
مثل همینی که تعریف کردم
قضاوتِ من درباره‌ی اون مرد درست بود خیلی هم درست بود، اما هدفم داشتن یه جای راحت و خلوت بود که نه‌تنها محقق نشد تازه باعث شد بدجوری بین جمعیت گیر بیفتم.

حالا ما باید خیلی حواسمون به پیش‌فرض‌ها، قضاوت‌ها، اهداف‌ و برنامه‌هامون باشه و صد البته محیط و آدم‌هایی که دور و برمون اند، که اگه نباشه یهو سنگ قلاب می‌شیم وسط یه برهوتِ دور یه جایی که خودمون و گم می‌کنیم و نمی‌دونیم کی هستیم و اینجا چکار می‌کنیم.

قضاوتهدفپیش‌فرض ذهنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید