درسته که هیچ وقت راضی نیستیم.
درسته که به هرچی برسیم بازمبعدی رو میخوایم. اینا قبول. این رنج هیچوقت راضی نشدن رو قبول دارم.
ولی اتلاف وقت رو نمیتونم بپذیرم. نمیتونم بپذیرم که زمان هایی رو الکی از دست بدم.
اشکال نداره که خیلی چیزهارو از دست دادم و هرگز به خیلی چیزها نخواهم رسید. اشکال نداره که هیچ وقت به آرامش مطلق و موفقیت نهایی نرسم.
اما نمیتونم بپذیرم که زمان رو به راحتی از دست بدم.
مسئله ی بزرگ اینه که کی باید توقف کرد و کی حرکت کرد؟ کی باید استراحت کرد و کی تفریح؟؟ هیچ وقت بهترین زمان نخواهد رسید. حداقل من نوعی نمیتونم برنامه ریزی کنم به اون شکل.
حالم بده... سالهاست میخوامبه ی روتین درست درمون برسم و سرنخ رو بگیرمو راه رو برم. درست بعد ۱۸ سالگی و کنکور همه اش منتظر بودم ک روی غلتک بیفتم. البته الان چند سالی میشه که دارم سعی میکنم این ذهنیترو کاهش بدمو با هر کیفیتی که هست فقط حرکت کنمو جلو برم ولی خب ریشه هام با اون تفکر گره خورده انگار.
باید ورزش، یوگا و مدیتیشن رو بیشتر، منظم تر و دقیق تر کنم. اینا وجودم رو آماده ی رویارویی برای انجام وظایف روزمره میکنن. و البته خواب و خوراکم هم باید تنظیم بشه. زیاد نخورم. به موقع بخوابم به موقع بیدار شم. سخته ولی هی مینویسم و هی یادآوری و هی تلاش و اراده و اجرا تا بالاخره بشه.