ویرگول
ورودثبت نام
یعقوب عنایت
یعقوب عنایت
یعقوب عنایت
یعقوب عنایت
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

خاطره تاکسی

مسافرت با تاکسی زرد قدیمی، یکی از تجربه‌های شیرین و بی‌نظیر در زندگی من است. یادم می‌آید یک روز تابستانی با دوستانم تصمیم گرفتیم به یک مسافرت یک روزه به یکی از شهرهای نزدیک برویم. وقتی صبح زود به خیابان رفتیم، اولین چیزی که توجه‌ام را جلب کرد، تاکسی زردی بود که با صدای موتور خاصش نزدیک می‌شد.

راننده با لبخندی گرم ما را به سمت خود دعوت کرد و درب‌های عقب را گشود. با نشستن در صندلی‌های نرم، حس کردم که یک سفر خوش آمده‌ام. تمامی احساسات و هیجان‌ها در آن لحظه جریان داشت. چند دقیقه‌ای که از سفر می‌گذشت، خاطرات گذشته‌ام با همین تاکسی‌ها در ذهنم تداعی می‌شد. صدای موسیقی قدیمی از رادیو پخش می‌شد و حس خانه و آشنایی را منتقل می‌کرد.

در طول مسیر، طبیعت زیبا و مناظر سرسبز اطراف، لذت سفر را دو چندان کرده بود. به آرامی از خیابان‌های پر پیچ و خم گذشتیم و صدای خنده‌ها و گفت‌وگوی ما در فضای تاکسی می‌پیچید. راننده هم به جمع ما ملحق شد و قصه‌های جالبی از سفرهای گذشته‌اش را تعریف کرد که باعث شد احساس نزدیکی بیشتری کنیم. او به ما گفت که چقدر سفرها را دوست دارد و هر تاکسی یک داستان منحصر به فرد دارد.

وقتی به مقصد رسیدیم، حس می‌کردیم نه تنها به یک شهر جدید آمده‌ایم بلکه به یک تجربه کاملاً نو و شگفت‌انگیز دست یافته‌ایم. تاکسی زرد قدیم، دیگر نه تنها یک وسیله نقلیه، بلکه بخشی از خاطرات و داستان سفر ما بود.

بعد از بازگشت، هر بار که به آن تاکسی یا سفر فکر می‌کنم، لبخند بر لبانم می‌نشیند. خاطرات آن مسافرت به من یادآوری می‌کند که زندگی پر از لحظات کوچکی است که باید از آن‌ها لذت ببریم. تاکسی زرد، نمادی از تمام آن لحظات شاد و دوستی‌ها بود که همیشه در دل ما باقی می‌ماند.

لذت سفرتاکسی
۲
۱
یعقوب عنایت
یعقوب عنایت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید