ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۷ دقیقه·۱ ماه پیش

آشفتگی و خفتگی: تاملی بر رابطه بین فقر مطلق و امکان شکوفایی انسان

درآمد: پرسش از بنیاد

پرسشی که پیش روست، پرسشی است که در عمق خود با ماهیت انسان و امکان‌های او سر و کار دارد: آیا فقر مطلق، مانع شکوفایی انسان است؟ و اگر چنین است، آیا انسانی که در فقر مطلق به سر می‌برد، باید دست از تلاش بردارد و در خفتگی بماند؟مولوی در بیتی که بر زبان‌ها جاری است می‌گوید: «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی». این بیت، در ظاهر، ستایشی است از کوشش، حتی کوشش بیهوده. اما در عمق خود، پرسشی بنیادین را مطرح می‌کند: چه زمانی کوشش واقعاً بیهوده است؟ و چه زمانی این بیهودگی، ارزشمندتر از سکون و خاموشی است؟برای پاسخ به این پرسش، نخست باید فقر مطلق را به درستی درک کنیم، سپس به ماهیت شکوفایی انسانی بپردازیم، و سرانجام رابطه پیچیده میان آن دو را واکاویم.

فقر مطلق: نه مفهوم بلکه تجربه

فقر مطلق، در زبان اقتصاد و توسعه، به حالتی اشاره دارد که در آن انسان نمی‌تواند حداقل‌های بقا را تأمین کند: غذا، آب، سرپناه، بهداشت. اما فقر مطلق، فراتر از این تعریف فنی، یک تجربه هستی‌شناختی است. این تجربه‌ای است که در آن زندگی به بقا تقلیل می‌یابد، که در آن همه انرژی انسان صرف همین «ماندن» می‌شود، که در آن فردا فقط یک تهدید است نه یک امکان.در فقر مطلق، زمان به نحو دیگری تجربه می‌شود. دیگر طرح‌ریزی برای آینده، دیگر تصور امکان‌های دیگر، دیگر آن فضای ذهنی که در آن می‌توان به چیزی فراتر از امروز اندیشید، وجود ندارد. تمام هستی، به «اکنون» و «نیاز فوری» فشرده می‌شود.فیلسوفان اگزیستانسیالیست از «پرتاب‌شدگی» انسان در جهان سخن می‌گویند، اما در فقر مطلق، این پرتاب‌شدگی معنایی مضاعف می‌یابد. انسان نه تنها بدون انتخاب خود در جهان پرتاب شده، بلکه در موقعیتی پرتاب شده که امکان انتخاب را نیز از او می‌گیرد. وقتی گرسنگی فوری است، وقتی سرما تهدید واقعی است، وقتی بیماری بدون درمان است، دیگر «پروژه‌های هستی» که سارتر از آن سخن می‌گوید، معنایی ندارند. اما اینجاست که باید با احتیاط پیش رفت. آیا این تقلیل زندگی به بقا، به معنای نفی کامل امکان شکوفایی است؟ برای پاسخ، باید ببینیم شکوفایی انسان چیست.

شکوفایی: میان ارسطو و مازلو

شکوفایی انسانی، مفهومی است با سابقه‌ای طولانی در فلسفه. ارسطو آن را «اودیمونیا» می‌نامید: زندگی خوب، زندگی بر اساس فضیلت، تحقق پتانسیل‌های انسان. اما این شکوفایی ارسطویی، مستلزم «فراغت» بود، فراغت از نیازهای فوری، فراغت برای تأمل و فعالیت نظری.

در قرن بیستم، آبراهام مازلو سلسله‌مراتب نیازها را مطرح کرد: نیازهای فیزیولوژیک در پایه، و خودشکوفایی در قله. بر این اساس، تا نیازهای پایه برآورده نشوند، انسان نمی‌تواند به نیازهای عالی‌تر بپردازد. این دیدگاه، منطق خاصی دارد: انسان گرسنه نمی‌تواند به شعر بپردازد، انسان بی‌خانمان نمی‌تواند به فلسفه بیندیشد. اما واقعیت، پیچیده‌تر از این مدل‌های نظری است. تاریخ پُر است از نمونه‌هایی که این سلسله‌مراتب را به چالش می‌کشند: شاعری که در فقر مطلق شعر می‌سراید، نقاشی که در گرسنگی نقاشی می‌کند، فیلسوفی که در زندان می‌نویسد. آیا این‌ها استثنا هستند، یا نشان می‌دهند که رابطه میان نیازهای مادی و شکوفایی روحی، خطی نیست؟

شاید مشکل اینجاست که شکوفایی را به صورت یک‌بُعدی تعریف می‌کنیم. شکوفایی انسانی لزوماً به معنای دستیابی به اوج توانایی‌های فردی، به معنای خلق آثار ماندگار، به معنای موفقیت بیرونی نیست. شاید شکوفایی چیزی دیگر است: حفظ انسانیت در برابر شرایطی که آن را نفی می‌کنند، یافتن معنا در جایی که پوچی مطلق حکم‌فرماست، ایستادگی در برابر نیستی که تهدید می‌کند.

تناقض بقا و شکوفایی

پرسش اصلی این است: آیا انسان در فقر مطلق می‌تواند شکوفا شود؟ پاسخ به این سؤال، بستگی به تعریف ما از شکوفایی دارد. اگر شکوفایی را به معنای تحقق کامل پتانسیل‌های فردی بدانیم، پاسخ روشن است: نه. انسانی که تمام انرژی‌اش صرف یافتن غذای فردا می‌شود، نمی‌تواند به کشف استعدادهای علمی، هنری، فلسفی خود بپردازد. کودکی که از سوء تغذیه رنج می‌برد، نمی‌تواند به درستی رشد کند، چه برسد به اینکه استعدادهای بالقوه‌اش را شکوفا کند. در این معنا، فقر مطلق قطعاً مانع شکوفایی است. اما اگر شکوفایی را به معنای حفظ کرامت انسانی، به معنای مقاومت در برابر تقلیل به صرف بیولوژی، به معنای یافتن معنا در بی‌معنایی بدانیم، پاسخ پیچیده‌تر می‌شود. در این معنا، شکوفایی نه تنها نتیجه شرایط خوب نیست ، بلکه پاسخی است به شرایط بد. این نوع شکوفایی، نه تنها «علی‌رغم» فقر نیست، بلکه «در مواجهه با» فقر است.

ویکتور فرانکل، روان‌پزشک اتریشی که اردوگاه‌های مرگ نازی را تجربه کرد، در کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» می‌نویسد که حتی در وحشتناک‌ترین شرایط، انسان می‌تواند معنا بیابد. نه معنایی که از بیرون به او داده شود، بلکه معنایی که خود بسازد. او می‌نویسد: «آنچه در نهایت به انسان می‌ماند، آخرین آزادی انسان است: انتخاب نگرش خود در برابر شرایط». اما باید احتیاط کرد که این دیدگاه را به توجیهی برای فقر تبدیل نکنیم. اینکه برخی در فقر مطلق توانسته‌اند معنا بیابند، به معنای این نیست که فقر مطلق مانعی برای شکوفایی نیست. بلکه به معنای این است که شکوفایی انسانی، پیچیده‌تر از آن است که صرفاً به شرایط مادی وابسته باشد.

بیهودگی کوشش یا بیهودگی سکون؟

حال به بیت مولوی بازمی‌گردیم: «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی». آیا این بدان معناست که انسان در فقر مطلق باید کوشش کند، حتی اگر این کوشش بیهوده به نظر برسد؟ پرسش این است: کوشش برای چه؟ اگر کوشش صرفاً برای خروج از فقر باشد، و اگر شرایط ساختاری چنان باشد که این خروج تقریباً ناممکن است، آیا این کوشش واقعاً بیهوده نیست؟ و اگر بیهوده است، چرا باید بر خفتگی ترجیح داده شود؟

شاید پاسخ در جای دیگری باشد. کوشش، ارزش خود را نه لزوماً از نتیجه، بلکه از خود فرایند می‌گیرد. کوشش، حفظ فاعلیت است در برابر انفعال ، حفظ انسانیت است در برابر تقلیل به شیء. وقتی انسان در فقر مطلق دست از کوشش بردارد، نه تنها از تغییر شرایط بیرونی ناامید شده، بلکه از خود نیز ناامید شده است. اما این هم می‌تواند به نوعی ایدئولوژی تبدیل شود: ایدئولوژی که می‌گوید فقرا باید همیشه بکوشند، حتی اگر سیستمی که در آن هستند، هیچ امکانی برای خروج از فقر فراهم نکند. این ایدئولوژی، مسئولیت را از ساختار برمی‌دارد و بر دوش فرد می‌گذارد. پس باید میانه‌ای یافت. کوشش، برای حفظ انسانیت، برای حفظ امید، برای حفظ فاعلیت ضروری است اما این کوشش نباید به معنای پذیرش شرایط ناعادلانه باشد. آشفتگی، بهتر از خفتگی است، اما آشفتگی به خودی خود کافی نیست باید آشفتگی‌ای باشد که نه تنها برای بقای فردی، بلکه برای تغییر بنیادین شرایط نیز تلاش کند.

امکان شکوفایی در فقر: میان واقعیت و مسئولیت

آنچه گفته شد، به این نتیجه می‌رسد: فقر مطلق، مانع شکوفایی کامل انسان است. این یک واقعیت است که نباید از آن چشم‌پوشی کرد. انسان در فقر مطلق، نمی‌تواند پتانسیل‌های خود را به طور کامل شکوفا کند، نمی‌تواند به آن نوع زندگی خوبی که ارسطو از آن سخن می‌گوید برسد، نمی‌تواند به خودشکوفایی مازلویی دست یابد. اما در عین حال، فقر مطلق، همه نوع شکوفایی را نفی نمی‌کند. انسان حتی در سخت‌ترین شرایط، می‌تواند کرامت خود را حفظ کند، می‌تواند معنا بیابد، می‌تواند مقاومت کند. این نوع شکوفایی، شاید کامل‌ترین نوع شکوفایی نباشد، اما نوعی شکوفایی است که شاید عمیق‌ترین باشد: شکوفایی در برابر نیستی. پس پاسخ به پرسش «آیا انسان در فقر مطلق نباید کاری بکند» این است: نه، انسان حتی در فقر مطلق نیز باید بکوشد، نه به این دلیل که این کوشش قطعاً او را از فقر رها می‌کند، بلکه به این دلیل که این کوشش، حفظ انسانیت اوست. خفتگی، تسلیم کامل است، نه فقط در برابر فقر بلکه در برابر نیستی.اما این به معنای این نیست که فقیر، مسئول فقر خود است، یا اینکه اگر بکوشد قطعاً از فقر خارج می‌شود. این دیدگاه، نادیده گرفتن ساختارهای نابرابر است، نادیده گرفتن محدودیت‌های واقعی است، و در نهایت، توجیه ظلم است.

نتیجه: آشفتگی به مثابه امید

بیت مولوی را دوباره می‌خوانیم: «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی». این بیت، نه دستوری اخلاقی است و نه توصیفی روان‌شناختی. این، بیانی هستی‌شناختی است: آشفتگی، علامت زندگی است، علامت مقاومت است، علامت امید است.در فقر مطلق، کوشش شاید به معنای دنیوی کلمه بیهوده باشد. شاید این کوشش، شرایط بیرونی را به سختی تغییر دهد. اما این کوشش، شرایط درونی را تغییر می‌دهد. انسانی که می‌کوشد، حتی در بی‌نتیجه‌ترین شرایط، به خود می‌گوید: من هنوز هستم، من هنوز فاعلم، من هنوز انسانم و شاید در نهایت، این مهم‌ترین نوع شکوفایی باشد: نه شکوفایی توانایی‌ها، نه شکوفایی استعدادها، بلکه شکوفایی هستی. حفظ آن شعله‌ای که در تاریکی می‌سوزد، حفظ آن صدایی که در سکوت فریاد می‌زند، حفظ آن حرکتی که در سکون ادامه می‌یابد.

فقر مطلق، مانع شکوفایی کامل انسان است. این واقعیتی است که باید با آن مواجه شد، نه پنهان کرد. اما این واقعیت، نباید به بهانه‌ای برای خفتگی تبدیل شود. آشفتگی، حتی آشفتگی بیهوده، همچنان بهتر از خفتگی است، چرا که در آن، زندگی هنوز جریان دارد، و جایی که زندگی جریان دارد، امید هنوز معنا دارد.

شکوفاییتلاشکرامت انسانی
۹
۲
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید