ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

آیا صبحانه نخوردن فقط یک انتخاب غذایی است؟صبحانه یک عادت است یا یک آیین؟

صبح که از خواب بیدار می‌شویم، اولین تصمیم مهمی که با آن روبرو می‌شویم این است: صبحانه بخورم یا نخورم؟ برای بعضی‌ها این تصمیم اصلاً تصمیم نیست، بلکه عادتی است خودکار. برای بعضی دیگر، صبحانه یک دغدغه است، یک وظیفه، یا حتی یک لذت. اما چرا این وعده غذایی خاص این‌همه اهمیت دارد؟ چرا صبحانه چیزی بیش از یک وعده غذایی معمولی است؟

اگر به زبان‌های مختلف نگاه کنیم، می‌بینیم که واژه صبحانه معنای عمیق‌تری دارد. در انگلیسی "breakfast" یعنی شکستن روزه، روزه‌ای که شب هنگام خواب داشته‌ایم. در فارسی هم «صبحانه» چیزی است که صبح می‌خوریم، اما این «صبح» نه فقط یک زمان، بلکه لحظه‌ای است از بازآغازی، از تولدی دوباره. هر صبح ما به نوعی دوباره متولد می‌شویم، از دنیای خواب به دنیای بیداری بازمی‌گردیم، و صبحانه اولین پیوند ما با این دنیای مادی است.

در فلسفه پدیدارشناسی، مرلوپونتی از «بودن در جهان» صحبت می‌کند. ما نه فقط در جهان حضور داریم، بلکه از طریق بدن‌مان با جهان در تعامل هستیم. صبحانه اولین تجربه‌ای است که ما را به بدن‌مان بازمی‌گرداند. شب که می‌خوابیم، به نوعی از بدن فاصله می‌گیریم، در دنیای رویاها و خواب سیر می‌کنیم. اما صبح، با گرسنگی، با طعم چای یا قهوه، با نان گرم، دوباره به بدن باز می‌گردیم. صبحانه یادآور این است که ما موجوداتی مادی هستیم، موجوداتی که نیاز داریم.

اما صبحانه تنها یک نیاز زیست‌شناختی نیست. اگر فقط گرسنگی بود، می‌توانستیم هر چیزی را سریع بخوریم و به کار‌مان برسیم. اما صبحانه چیزی بیش از این است. صبحانه یک آیین است، یک ریتوئل. حتی اگر تنها باشیم، حتی اگر عجله داشته باشیم، نحوه صبحانه خوردن ما معنایی دارد. بعضی‌ها صبحانه‌شان را سریع و ایستاده می‌خورند، بعضی‌ها آرام و نشسته. بعضی‌ها حتماً باید نان و پنیر داشته باشند، بعضی‌ها فقط یک فنجان قهوه. این انتخاب‌ها، هر چقدر هم کوچک به نظر برسند، بیانگر نگرش ما به زندگی هستند.

میرچا الیاده، مورخ ادیان، درباره «زمان مقدس» و «زمان دنیوی» صحبت می‌کند. زمان مقدس زمانی است که از جریان عادی زمان خارج می‌شویم و در لحظه حضور داریم. صبحانه می‌تواند یکی از این لحظات باشد. وقتی با آرامش صبحانه می‌خوریم، وقتی طعم نان را حس می‌کنیم، وقتی به گرمای چای توجه می‌کنیم، در واقع از سرعت زندگی خارج می‌شویم و در لحظه حاضر هستیم. به همین دلیل است که بسیاری از سنت‌های معنوی، از بودیسم گرفته تا عرفان اسلامی، بر «حضور در خوردن» تأکید دارند.

جالب است که در فرهنگ‌های مختلف، صبحانه معانی متفاوتی دارد. در بعضی فرهنگ‌ها صبحانه یک وعده سنگین است، شروعی نیرومند برای روز. در برخی دیگر، سبک و ساده است. در فرهنگ ایرانی، صبحانه اغلب یک وعده اجتماعی است، جایی که خانواده دور هم جمع می‌شود. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که صبحانه نه فقط غذا، بلکه بیانگر ارزش‌های فرهنگی است. نحوه‌ای که ما روز را شروع می‌کنیم، نحوه‌ای که به زمان و خانواده و خودمان اهمیت می‌دهیم، در صبحانه‌مان نمایان می‌شود.

اما در دنیای مدرن، صبحانه تحت فشار است. بسیاری از ما وقت صبحانه خوردن نداریم یا در راه سر کار می‌خوریم، یا اصلاً نمی‌خوریم. این عجله نشانه چیزی فراتر است: ما وقت نداریم که به بدن‌مان گوش دهیم، وقت نداریم که لحظه را تجربه کنیم، وقت نداریم که بازگردیم به خودمان. صبحانه نخوردن یا عجولانه خوردن آن، به نوعی بیانگر بیگانگی ما با خودمان است. ما چنان درگیر شده‌ایم که حتی وقت آن را نداریم که به نیازهای اولیه‌مان پاسخ دهیم.

هایدگر از «فراموشی هستی» صحبت می‌کند، اینکه ما در دنیای مدرن چنان غرق در کار‌ها و مشغله‌ها می‌شویم که فراموش می‌کنیم «هستیم». صبحانه می‌تواند لحظه‌ای باشد که ما به این هستی بازگردیم. وقتی می‌نشینیم و نان می‌خوریم، وقتی طعم را حس می‌کنیم، وقتی لحظه را تجربه می‌کنیم، در واقع داریم به خودمان بازمی‌گردیم. صبحانه یک مکث است، وقفه‌ای در سرعت زندگی.

از منظری دیگر، صبحانه مرز بین شب و روز است، بین خواب و بیداری، بین خصوصی و عمومی. شب متعلق به خودمان است، به رویا‌های ما، به خلوت ما. اما روز متعلق به دنیای بیرون است، به مسئولیت‌ها، به دیگران. صبحانه در این مرز قرار دارد. هنوز کاملاً وارد دنیای بیرون نشده‌ایم، اما دیگر در خواب هم نیستیم. صبحانه فضایی است که می‌توانیم در آن خودمان باشیم، قبل از اینکه نقش‌های اجتماعی‌مان را بپوشیم.

حتی تنها بودن یا همراه بودن در صبحانه هم معنایی دارد. صبحانه تنها می‌تواند لحظه‌ای از تأمل باشد، فرصتی برای گفتگو با خود. صبحانه با دیگران می‌تواند لحظه‌ای از ارتباط باشد، لحظه‌ای که هنوز نقاب‌های اجتماعی را کاملاً نپوشیده‌ایم و می‌توانیم صادق‌تر باشیم. صبحانه خانوادگی، با تمام سادگی‌اش، یکی از معدود لحظاتی است که خانواده واقعاً با هم هست، بدون تلویزیون، بدون عجله، فقط با حضور هم.

در نهایت، صبحانه بیش از یک وعده غذایی است. صبحانه یک بازگشت است: بازگشت به بدن، بازگشت به لحظه حاضر، بازگشت به خود. در دنیایی که پر از سرعت و بیگانگی است، صبحانه می‌تواند یک مقاومت باشد، مقاومتی آرام اما معنادار. وقتی می‌نشینیم و با آگاهی صبحانه می‌خوریم، در واقع داریم به خودمان می‌گوییم که ما مهم هستیم، که زندگی ما ارزش توقف دارد، که لحظه حاضر ارزش تجربه شدن دارد.

شاید به همین دلیل است که بسیاری از خاطرات شیرین ما با صبحانه‌ها گره خورده است. صبحانه‌های کودکی، صبحانه‌های مسافرت، صبحانه‌های دورهمی. چون صبحانه جایی است که ما واقعاً حضور داریم، جایی که زندگی هنوز شروع نشده و ما فرصت داریم که فقط باشیم. و شاید همین «فقط بودن» باشد که صبحانه را به یک تجربه فلسفی تبدیل می‌کند، تجربه‌ای از زندگی در سادگی و حقیقتش.

صبحانهفرهنگ ایرانیدورهمی
۱۶
۸
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید