
در حافظهی جمعی ما، بارها شنیدهایم که «امام صادق(ع) مؤسس مذهب جعفری است». این گزاره به قدری تکرار شده که دیگر کمتر کسی میپرسد: چرا دقیقاً امام صادق؟ و اصلاً مذهب جعفری یعنی چه؟
اگر تاریخ را ورق بزنیم، پاسخ روشنتر میشود. دوران امام صادق(ع) (قرن دوم هجری) مصادف بود با گذار پرآشوب از بنیامیه به بنیعباس؛ روزگاری که اندیشهها، جریانها و نزاعهای سیاسی و فکری در جامعه اسلامی به اوج رسیده بود. در چنین فضایی، امام صادق فرصت یافت آنچه پیش از او در محاق سیاست و فشار بود، به شکل یک «مدرسه فکری» منسجم سازمان دهد. مدرسهای که شاگردانش تنها فقیهان و راویان حدیث نبودند؛ بلکه متکلمان، فیلسوفان و حتی دانشمندانی در حوزههای طبیعی هم در زمرهی آنان قرار داشتند.
اما آنچه او را «مؤسس» کرد، صرفاً کثرت شاگردان نبود؛ بلکه ایجاد یک روش در فهم دین بود. روشی که امروزه به نام «مذهب جعفری» شناخته میشود. این روش چند ویژگی کلیدی داشت:
عقلانیت در کنار نص: نه توقف در ظاهر نقل و روایت، نه جدایی از قرآن و سنت؛ بلکه پیوند عقل و وحی.
مرجعیت اهلبیت: نه به معنای طرد دیگران، بلکه به معنای بازگرداندن کانون دین به خانواده پیامبر بهعنوان وارثان حقیقی آن.
تلفیق ظاهر و باطن: فقه تنها مجموعهای از احکام حقوقی نیست؛ باطن اخلاقی و معنوی دین به همان اندازه اهمیت دارد.
انعطاف و جامعیت: دینی که بتواند هم نیاز عبادی انسان را پاسخ دهد، هم دغدغههای اجتماعی و اخلاقی او را.
اما پرسش انتقادی امروز ما همینجاست:
آیا ما وارثان مذهب جعفری، تنها به «نام» آن بسنده نکردهایم؟
زیبنده نیست که مذهب جعفری، که بر عقلانیت و جامعیت بنا شده، در عمل به شکلی محدود و گاه خشک بازنمایی شود؛ مذهبی که باید در برابر پرسشهای نو پاسخگو باشد، گاهی در حصار تکرار پاسخهای کهن گرفتار میشود.
امام صادق در عصر خود جرأت کرد در میان نزاعهای فکری زمانه، مدرسهای نو بسازد. امروز نیز اگر بخواهیم واقعاً وارث او باشیم، شاید باید همان جرأت را در بازاندیشی عقلانی و اخلاقی دین به کار گیریم.
پس شاید بازگشت به مذهب جعفری، بیش از آنکه به نام و عنوان وابسته باشد، در گرو وفاداری به روح آن است: روحی عقلانی، مهربان و پویا.