
مقدمه
متن رجبیون یکی از بخشهای خاص و کمتر شناختهشده فتوحات مکیه است که محییالدین ابن عربی در آن از گروهی چهل نفره سخن میگوید که در ماه رجب دچار تحولات معنوی شگرفی میشوند. این متن در عین حال که حاوی مفاهیم عرفانی عمیق است، دربردارنده بخشهایی است که نیازمند خوانشی دقیق و تأویلی است تا بتوانیم معنای واقعی آن را در چارچوب اندیشه ابن عربی درک کنیم.
متن"[الرجبيون]
و منهم رضي اللّٰه عنهم الرجبيون و هم أربعون نفسا في كل زمان لا يزيدون و لا ينقصون و هم رجال حالهم القيام بعظمة اللّٰه و هم من الأفراد و هم أرباب القول الثقيل من قوله تعالى إِنّٰا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً و سموا رجبيون لأن حال هذا المقام لا يكون لهم إلا في شهر رجب من أول استهلال هلاله إلى انفصاله ثم يفقدون ذلك الحال من أنفسهم فلا يجدونه إلى دخول رجب من السنة الآتية و قليل من يعرفهم من أهل هذا الطريق و هم متفرقون في البلاد و يعرف بعضهم بعضا منهم من يكون باليمن و بالشام و بديار بكر لقيت واحدا منهم بدنيسير من ديار بكر ما رأيت منهم غيره و كنت بالأشواق إلى رؤيتهم و منهم من يبقى عليه في سائر السنة أمر ما مما كان يكاشف به في حاله في رجب و منهم من لا يبقى عليه شيء من ذلك و كان هذا الذي رأيته قد أبقى عليه كشف الروافض من أهل الشيعة سائر السنة فكان يراهم خنازير فيأتي الرجل المستور الذي لا يعرف منه هذا المذهب قط و هو في نفسه مؤمن به يدين به ربه فإذا مر عليه يراه في صورة خنزير فيستدعيه و يقول له تب إلى اللّٰه فإنك شيعي رافضي فيبقى الآخر متعجبا من ذلك فإن تاب و صدق في توبته رآه إنسانا و إن قال له بلسانه تبت و هو يضمر مذهبه لا يزال يراه خنزيرا فيقول له كذبت في قولك تبت و إذا صدق يقول له صدقت فيعرف ذلك الرجل صدقه في كشفه فيرجع عن مذهبه ذلك الرافضي و لقد جرى لهذا مثل هذا مع رجلين عاقلين من أهل العدالة من الشافعية ما عرف منهما قط التشيع و لم يكونوا من بيت التشيع أداهما إليه نظرهما و كانا متمكنين من عقولهما فلم يظهرا ذلك و أصرا عليه بينهما و بين اللّٰه فكانا يعتقدان السوء في أبي بكر و عمر و يتغالون في علي فلما مرا به و دخلا عليه أمر بإخراجهما من عنده فإن اللّٰه كشف له عن بواطنهما في صورة خنازير و هي العلامة التي جعل اللّٰه له في أهل هذا المذهب و كانا قد علما من نفوسهما أن أحدا من أهل الأرض ما اطلع على حالهما و كانا شاهدين عدلين مشهورين بالسنة فقالا له في ذلك فقال أراكما خنزيرين و هي علامة بيني و بين اللّٰه فيمن كان مذهبه هذا فأضمرا التوبة في نفوسهما فقال لهما إنكما الساعة قد رجعتما عن ذلك المذهب فإني أراكما إنسانين فتعجبا من ذلك و تابا إلى اللّٰه و هؤلاء الرجبيون أول يوم يكون في رجب يجدون كأنما".أطبقت عليهم السماء فيجدون من الثقل بحيث لا يقدرون على أن يطرفوا و لا يتحرك فيهم جارحة و يضطجعون فلا يقدرون على حركة أصلا و لا قيام و لا قعود و لا حركة يد و لا رجل و لا جفن عين يبقى ذلك عليهم أول يوم ثم يخف في ثاني يوم قليلا و في ثالث يوم أقل و تقع لهم الكشوفات و التجليات و الاطلاع على المغيبات و لا يزال مضطجعا مسجى يتكلم بعد الثلاث أو اليومين و يتكلم معه و يقال له إلى أن يكمل الشهر فإذا فرغ الشهر و دخل شعبان قام كأنما نشط من عقال فإن كان صاحب صناعة أو تجارة اشتغل بشغله و سلب عنه جميع حاله كله إلا من شاء اللّٰه أن يبقى عليه من ذلك شيء أبقاه اللّٰه عليه هذا حالهم و هو حال غريب مجهول السبب و الذي اجتمعت به منهم كان في شهر رجب و كان في هذه الحال"
ساختار متن و لایههای معنایی
ابن عربی در این متن از سه لایه معنایی سخن میگوید که هر یک نیازمند توجه جداگانه است:
**لایه اول: مقام و منزلت رجبیون** او این افراد را در ردیف افراد و اصحاب قول ثقیل میداند و به آیه قرآنی اشاره میکند که به پیامبر گفته شد سخنی سنگین بر تو فرو خواهیم فرستاد. این اشاره نشان میدهد که ابن عربی این گروه را حاملان امانتی معنوی سنگین میداند که به نوعی نمایانگر بار مسئولیت معرفت الهی است.
**لایه دوم: تجربه زمانمند معنویت** ارتباط خاص این افراد با ماه رجب نشاندهنده نگاه ابن عربی به زمان به مثابه ظرفی زنده و دارای کیفیت معنوی است. در نظر او هر زمانی دریچهای خاص به عالم معنا میگشاید و رجب برای این گروه چنین دریچهای است.
**لایه سوم: کشف و تجلی** بخشی که درباره دیدن باطن افراد سخن میگوید و این بخش نیازمند تأویل است.
خوانش تأویلی از بخش کشف و مسئله شیعیان
بخش جنجالی این متن آنجاست که ابن عربی نقل میکند رجبیای که ملاقات کرده است، شیعیان را در صورت خوک میدید و حتی دو قاضی شافعی را که در باطن شیعه بودند نیز به همین صورت مشاهده کرد. این بخش از متن بیش از هر بخش دیگر نیازمند تأمل دقیق است.برخی منتقدان این بخش را نظر شخصی ابن عربی درباره شیعیان میدانند و آن را نشانه تعصب مذهبی او میشمارند. اما این خوانش با کل نظام فکری ابن عربی در تعارض آشکار است و نادیدهگرفتن چارچوب نظری او در فتوحات مکیه است.
نکته اول این است که ابن عربی این داستان را به عنوان تجربه خود بیان نمیکند، بلکه آن را از زبان رجبیای نقل میکند که با او ملاقات داشته است. او خود تصریح میکند که این کشف ویژه آن رجبی خاص بوده و در طول سال به او باقی مانده است. این تفکیک مهم است: ابن عربی در مقام راوی است نه در مقام کاشف.
نکته دوم و مهمتر این است که ابن عربی در سراسر فتوحات مکیه بر این اصل پایهای تأکید دارد که هر کاشفی از دریچه محدود وجود خود میبیند و هیچ کشفی مطلق نیست و کشف عارف آینهای است که حقیقت در آن منعکس میشود، اما شکل این انعکاس بستگی به صفای آینه و زاویه آن دارد و آنچه عارف میبیند همواره آمیخته است با اعتقادات، حالات و ظرفیت درونی او.بنابراین، طبق نظریه ابن عربی، آنچه آن رجبی دیده است ضرورتاً حقیقت مطلق نیست بلکه تجلی حقیقت در آینه ادراک خاص او بوده است. اگر آن رجبی در محیطی رشد کرده که تعلیم دیده بود شیعه بودن انحراف است، این باور پیشفرض در کشف او تأثیر گذاشته و به شکل نمادین (دیدن خوک) ظاهر شده است.ابن عربی خود در جای دیگری از فتوحات داستانی میآورد که نشان میدهد چگونه دو عارف ممکن است همان واقعیت را کاملاً متفاوت ببینند، و هر دو در حد خود راست میگویند چون هر یک از دریچه خاص خود دیدهاند. او مینویسد: «حقیقت مانند آفتاب است و کشوف مانند رنگ شیشههایی که از آن عبور میکند؛ هر کس به رنگ شیشه خود میبیند».حال چرا ابن عربی این داستان را بیان کرده است؟ به نظر میرسد او میخواسته نشان دهد که حتی کشف معنوی نیز میتواند تحت تأثیر پیشفرضهای فرهنگی و مذهبی قرار گیرد. این خود درسی است برای خوانندگان او که نباید هر کشفی را حقیقت مطلق بدانند.برای کسانی که این بخش را نظر شخصی ابن عربی میدانند، باید به مواضع صریح او در جاهای دیگر توجه کنند. ابن عربی در فتوحات درباره علی بن ابی طالب با احترام فراوان سخن میگوید و او را از بزرگان اولیای الهی میشمارد. او همچنین درباره اختلافات مذهبی مینویسد که «هر فرقهای بخشی از حقیقت را دریافته اما هیچ یک تمام حقیقت را ندارند». این سخن با تعصب مذهبی آشتی ندارد.
نکته سوم این است که ابن عربی متذکر میشود که حتی آن رجبی هم بعد از ماه رجب تمام حالات خود را از دست میدهد و فقط همین یک کشف خاص (درباره شیعیان) برایش باقی میماند. این محدودیت نشان میدهد که این کشف ویژگی شخصی آن فرد بوده، نه یک واقعیت عینی و مطلق. آنچه ابن عربی در این متن میکند، در واقع مستندسازی تجربه یک عارف خاص است. او به عنوان محقق و مورخ تجارب عرفانی، این داستان را ثبت کرده اما الزاماً آن را تأیید نکرده است. او در جاهای دیگر فتوحات نمونههای دیگری از کشوف مختلف عارفان را میآورد که گاهی با یکدیگر متناقضاند، و این نشاندهنده روش او است: او جامع تجارب است نه داور مطلق.
منتقدانی که این بخش را نشانه تعصب ابن عربی میدانند، در واقع خوانش تحتاللفظی از متن دارند و به چارچوب نظری او توجه نمیکنند. اگر ابن عربی واقعاً این نظر را باور داشت، چرا باید کل نظام فکری خود را بر نسبیت کشوف و تکثر تجلیات بنا کند؟ چرا باید بارها تأکید کند که هیچ ادراکی مطلق نیست؟خوانش صحیح این بخش این است که ابن عربی میخواهد نشان دهد چگونه حتی عارفان نیز ممکن است در کشوف خود تحت تأثیر پیشفرضهای فرهنگی قرار گیرند. این درس فروتنی است برای همه ما که نباید ادراکات خود را با واقعیت مطلق اشتباه بگیریم.
درس عدم قضاوت
نکته بسیار مهمی که از این متن میتوان آموخت این است که حتی کشف معنوی نمیتواند معیار قضاوت قطعی درباره دیگران باشد. ابن عربی با همه تأکیدی که بر مقام کشف دارد، بارها در فتوحات یادآور میشود که کشف میتواند فریبنده باشد و عارف باید همواره محتاط باشد که ادراکات خود را با واقعیت مطلق اشتباه نگیرد.این درسی است که برای زندگی روزمره ما نیز کاربرد دارد: هر چقدر هم که تصور کنیم کسی را میشناسیم یا درک میکنیم، این شناخت همواره محدود و ناقص است. ما نمیتوانیم به باطن کسی دسترسی داشته باشیم و هر برداشتی که از دیگران داریم در واقع بازتاب شیوه نگاه ما به جهان است.
معنای سنگینی و رهایی
بخش دیگر متن که درباره حالت سنگینی رجبیون در ابتدای ماه رجب سخن میگوید، استعارهای قوی از فرآیند تحول معنوی است. ابن عربی توصیف میکند که چگونه این افراد در ابتدا دچار سنگینی شدیدی میشوند به گونهای که حتی نمیتوانند حرکت کنند، سپس به تدریج این سنگینی کاهش مییابد و به کشف و تجلی میرسند.این توصیف الگویی است برای هر نوع تحول و رشد معنوی. در آغاز هر تغییر بنیادین، انسان احساس سنگینی و ناتوانی میکند. دنیای قبلی او فرو میریزد اما دنیای جدید هنوز شکل نگرفته است. این مرحله میانی که ابن عربی آن را برزخ مینامد، همان لحظه تاریکی قبل از سپیده است که باید با صبر و شکیبایی از آن گذشت.درس این بخش برای زندگی روزمره این است که هر تحول واقعی نیازمند گذر از مرحلهای دشوار است. وقتی در زندگی دچار بحران، سردرگمی یا احساس سنگینی میشویم، شاید نشانه آن است که در آستانه تحولی هستیم. اگر با شکیبایی این مرحله را تحمل کنیم، به مرحله جدیدی از آگاهی خواهیم رسید.
زمانمندی تجربه معنوی
نکته جالب دیگر در این متن، تأکید بر محدودیت زمانی حالت رجبیون است. آنها این حال را فقط در ماه رجب دارند و سپس آن را از دست میدهند تا سال بعد. این نشان میدهد که حتی بالاترین تجارب معنوی نیز موقت و گذرا هستند.ابن عربی با این توصیف به ما یادآوری میکند که نباید به هیچ حالتی دل ببندیم، حتی اگر حالتی والا و معنوی باشد. زندگی معنوی مانند زندگی عادی دارای فراز و فرود است و باید آماده باشیم که هر چیزی را در زمان خود رها کنیم. تعلق به حالات معنوی میتواند به اندازه تعلق به امور مادی مانع رشد باشد.این درس در زندگی روزمره بدین معناست که نباید انتظار داشته باشیم همیشه در بهترین حال خود باشیم. گاهی احساس نزدیکی، معنا و شفافیت داریم و گاهی همه چیز مبهم و دور به نظر میرسد. این تغییرات طبیعی است و باید آنها را بپذیریم بدون اینکه خود را سرزنش کنیم.
بازگشت به زندگی عادی
آنچه پایان متن توصیف میکند بسیار معنادار است: بعد از پایان رجب، رجبیون به زندگی عادی خود برمیگردند و به کار و کسب خود مشغول میشوند. این نشاندهنده دیدگاه ابن عربی درباره رابطه معنویت و زندگی روزمره است.او معتقد نیست که تجربه معنوی باید انسان را از زندگی عادی جدا کند. برعکس، معنویت واقعی چیزی است که باید در دل زندگی عادی زیسته شود. تجارب استثنایی و کشفهای معنوی ارزشمند هستند اما نباید ما را از مسئولیتهای روزمره و زندگی عادی دور کنند.این درس امروز بسیار کاربردی است. گاهی تصور میکنیم که معنویت یعنی فرار از زندگی، کنارهگیری از مسئولیتها یا دست کشیدن از دنیا. اما آنچه ابن عربی میآموزد این است که معنویت واقعی در توان حضور کامل در زندگی عادی است، نه فرار از آن.
عدم تعمیم تجربه شخصی
نکته مهم دیگر این است که ابن عربی تصریح میکند که او فقط یک نفر از این افراد را دیده و از بقیه اطلاع مستقیم ندارد. این صداقت و امانتداری در بیان تجربه شخصی، درسی است برای همه ما. گاهی از یک تجربه محدود به نتیجهگیریهای کلی میرسیم. دیدن یک فرد با ویژگی خاص را به تمام گروه تعمیم میدهیم. اما ابن عربی با وجود همه مقام و منزلتش، محدودیت تجربه خود را صادقانه بیان میکند. این نوعی فروتنی معرفتی است که باید از آن بیاموزیم.
تنهایی راه معنوی
متن اشاره میکند که رجبیون در شهرهای مختلف پراکندهاند و کمتر کسی آنها را میشناسد. این تصویری است از تنهایی ذاتی راه معنوی. کسانی که در مسیر تحول درونی قدم میگذارند، اغلب احساس تنهایی میکنند چون کمتر کسی تجربه آنها را درک میکند.اما در عین حال متن میگوید آنها یکدیگر را میشناسند. این نشاندهنده نوعی همدلی و اتصال نامرئی است بین کسانی که مسیرهای مشابهی را میپیمایند، حتی اگر جغرافیایی دور از هم باشند.در زندگی امروز، این درس میتواند تسلیبخش باشد برای کسانی که در مسیر رشد و تحول شخصی احساس تنهایی میکنند. شاید در محیط نزدیک خود کسی را نیابند که تجربهشان را درک کند، اما در جایی از جهان افراد دیگری هستند که مسیرهای مشابهی را میپیمایند.
ماهیت نسبی کشف
ابن عربی در سراسر فتوحات بر این نکته تأکید دارد که هیچ کشفی مطلق نیست و همه کشفها تحت تأثیر حالات، اعتقادات و ظرفیت کاشف است. او در جایی میگوید که حتی پیامبران نیز به اندازه ظرفیت خود از حقیقت دریافت میکردند.بنابراین آنچه رجبی میبیند ضرورتاً حقیقت مطلق نیست بلکه تجلی حقیقت در آینه ادراک اوست. این مفهوم که ابن عربی آن را تجلی تصویری مینامد، بدان معناست که هر کس از حقیقت تصویری میبیند که متناسب با ظرف وجودی خود اوست.
این نگاه عمیقاً فروتنیآفرین است. وقتی بدانیم که ادراک ما همواره محدود و نسبی است، کمتر به قضاوت قطعی درباره دیگران میپردازیم و بیشتر برای درک دیدگاههای مختلف باز میشویم.
تأویل زبان نمادین
زبان عرفان زبانی نمادین و استعاری است که نمیتوان آن را به شکل تحتاللفظی فهمید. وقتی ابن عربی از دیدن صورتهای مختلف سخن میگوید، در واقع از ادراک کیفیتهای معنوی سخن میگوید نه از واقعیتهای ظاهری.این زبان را باید مانند زبان رؤیا فهمید. همانطور که در خواب چیزها صورتهای نمادین به خود میگیرند، در کشف عرفانی نیز معانی باطنی به صورت تصاویر درمیآیند. تعبیر این تصاویر نیازمند درک چارچوب فکری و نمادشناسی آن عصر است.ابن عربی خود بارها تأکید کرده که نباید زبان عرفان را تحتاللفظی گرفت. او کسانی را که این کار را میکنند محجوب مینامد چون از پس پرده ظاهر نمیتوانند معنای باطنی را ببینند.
رابطه ظاهر و باطن
یکی از محورهای اصلی اندیشه ابن عربی، رابطه پیچیده میان ظاهر و باطن است. او معتقد است که نمیتوان باطن را بدون توجه به ظاهر فهمید و نمیتوان ظاهر را بدون درک باطن دریافت. این دو همواره در تعامل با یکدیگرند.در همین متن نیز این تعامل مشهود است. رجبیون در ظاهر افراد عادی هستند که به کار و زندگی خود مشغولند اما در باطن صاحب مقامی ویژهاند. این یادآوری است که نباید از روی ظاهر درباره کسی قضاوت کرد.برای زندگی روزمره این درس بسیار ارزشمند است. ما اغلب افراد را از روی ظاهر، شغل، لباس یا رفتار بیرونیشان قضاوت میکنیم. اما ابن عربی میآموزد که هر انسانی عمقی دارد که ممکن است از ظاهر او مشهود نباشد.
درس شکیبایی در تحول
فرآیندی که رجبیون در ماه رجب طی میکنند درسی است درباره شکیبایی. آنها ابتدا دچار سختی و ناتوانی میشوند و به تدریج به کشف و آگاهی میرسند. این فرآیند نمیتواند شتابزده شود.در زندگی ما نیز هر تحول واقعی نیازمند زمان است. نمیتوانیم در یک شبه تغییر کنیم یا به آگاهی برسیم. باید از مراحل مختلف عبور کنیم و هر مرحله را به طور کامل تجربه کنیم. شتابزدگی در این مسیر فقط ما را از هدف دور میکند.
معنای واقعی توبه
در بخشی از متن از توبه سخن به میان میآید و تأکید میشود که توبه باید از دل باشد نه فقط زبانی. این نکتهای است که ابن عربی در جاهای مختلف فتوحات بر آن تأکید دارد.توبه واقعی یعنی تغییر درونی و تحول در نگرش، نه صرفاً تغییر ظاهری یا گفتن کلماتی خاص. این تحول درونی است که ارزش دارد نه صرفاً اعلام آن.این درس در زندگی روزمره بسیار کاربردی است. گاهی فکر میکنیم با گفتن یک جمله یا انجام یک عمل ظاهری تغییر کردهایم، در حالی که تغییر واقعی نیازمند تحول عمیق در درون است. تا زمانی که این تحول درونی رخ نداده باید صادقانه بپذیریم که هنوز در مسیر هستیم.
ارزش تجربه مستقیم
ابن عربی در این متن از تجربه شخصی خود سخن میگوید. او چیزی را که خودش دیده و تجربه کرده بیان میکند نه چیزی که فقط شنیده یا خوانده است. این تأکید بر تجربه مستقیم از ویژگیهای بارز تفکر عرفانی است.در دنیای امروز که پر است از اطلاعات دست دوم و نقلقولها، این درس اهمیت ویژهای دارد. ارزش واقعی در تجربه زیسته است نه در دانستن صرف. میتوانیم صدها کتاب درباره معنویت بخوانیم اما تا خودمان تجربه نکنیم، این دانش صرفاً اطلاعاتی ذهنی است.
پذیرش محدودیتها
ابن عربی صادقانه میگوید که علت این حالات را نمیداند و آن را حالی غریب و مجهولالسبب مینامد. این اعتراف به ندانستن نشاندهنده بلوغ معرفتی است.انسان بالغ کسی است که میتواند بگوید نمیدانم. ادعای دانستن همه چیز نشانه غرور و نابلوغی است. ابن عربی با وجود همه معرفت و مقامش، پذیرفته که چیزهایی هستند که برای او نیز مرموز است.این درس در زندگی روزمره بسیار مهم است. پذیرش محدودیتهای خود، شناخت مرزهای دانش خود و آرامش با ندانستن، همه نشانههای بلوغ و خردمندی است. نیازی نیست برای همه چیز توضیح داشته باشیم یا همه چیز را بفهمیم.
وحدت در تکثر
یکی از مفاهیم محوری در اندیشه ابن عربی، وحدت در تکثر است. او معتقد است که تمام تنوع و کثرت عالم در واقع تجلیات مختلف یک حقیقت واحد است. این نگاه میتواند کلید فهم بخشهای مختلف این متن باشد.وقتی کسی در مسیر معنوی پیش میرود، به تدریج این وحدت را در پس تکثر ظاهری میبیند. رجبیون کسانی هستند که به نوعی به این دیدن رسیدهاند، اگرچه هنوز در قالب ادراکات محدود انسانی.در زندگی روزمره، این نگاه میتواند ما را از تعصب و تفرقهافکنی دور کند. وقتی بدانیم که در عمق، همه ما انسانهایی هستیم در مسیر یادگیری و رشد، کمتر به تفاوتهای ظاهری اهمیت میدهیم و بیشتر به اشتراکات اساسی توجه میکنیم.
نتیجهگیری
متن رجبیون سندی است غنی که لایههای مختلف معنایی دارد. خوانش سطحی آن میتواند به سوءتفاهم بینجامد اما خوانش عمیق و تأویلی آن درسهای ارزشمندی برای زندگی معنوی و روزمره ما دارد.مهمترین درس این متن شاید این باشد که هیچ ادراک و فهمی مطلق نیست. همه ما از دریچه محدود وجود خود به جهان نگاه میکنیم و آنچه میبینیم بیشتر بازتاب خود ماست تا واقعیت مستقل بیرونی. این آگاهی میتواند ما را از قضاوتهای سریع و تعصبات خودساخته رها کند.
درس دیگر این است که تحول معنوی فرآیندی است که نیازمند زمان، صبر و شکیبایی است. نمیتوان با شتابزدگی به آن دست یافت. باید حاضر بود مراحل دشوار را تجربه کرد و از آنها درس گرفت.همچنین این متن به ما میآموزد که معنویت واقعی در زندگی عادی زیسته میشود نه در کنارهگیری از آن. تجارب معنوی ارزشمند هستند اما نباید ما را از مسئولیتهای روزمره دور کنند. برعکس، باید ما را تواناتر کنند که با حضور و آگاهی بیشتری در زندگی باشیم.در نهایت، این متن یادآور است که باید نسبت به محدودیتهای خود صادق باشیم، از تعمیم تجربه شخصی به دیگران پرهیز کنیم، و همواره با فروتنی و باز بودن ذهن در مسیر یادگیری قدم برداریم. این درسها فراتر از هر مکتب فکری یا مذهبی خاص است و میتواند برای هر انسان متفکری راهگشا باشد.
آنچه ابن عربی در این متن به ما میآموزد، فراتر از مباحث مذهبی یا فرقهای است. او درباره انسان سخن میگوید، درباره مسیر تحول و رشد، درباره محدودیتهای ادراک و ضرورت فروتنی. این درسها همیشگی و جهانی است و میتواند در هر عصر و هر فرهنگی راهنمای ما باشد.