
مقدمه
در عرصه علوم اجتماعی، بهندرت پدیدهای مثل تحریم اقتصادی چنین فرصت منحصربهفردی برای آزمون نظریههای اقتصادی و توسعهای فراهم میآورد. تحریمها با ایجاد شرایط شبهآزمایشگاهی، امکان بررسی مستقل متغیرها و عوامل مؤثر در توسعه اقتصادی را در محیطی واقعی فراهم میکنند. کشور ونزوئلا که از سال ۲۰۱۷ تحت تحریمهای گسترده ایالات متحده قرار گرفته، نمونهای ایدهآل برای این آزمون معرفتی محسوب میشود. این کشور آمریکای جنوبی با داشتن بزرگترین ذخایر نفتی جهان، پیش از تحریم نیز دچار مشکلات اقتصادی عمیقی بود که ریشه در سیاستهای اقتصادی خاص و ساختار اقتصاد تکمحصولی داشت.آنچه ونزوئلا را به موردی جذاب برای آزمون معرفتی تبدیل میکند، این است که در آن چندین نظریه اقتصادی همزمان قابل بررسی هستند. نظریه بیماری هلندی، نظریه جایگزینی واردات، نظریات وابستگی، و حتی نظریات مربوط به نقش نهادها در توسعه اقتصادی، همگی در تجربه ونزوئلا قابل مشاهده و آزمون هستند. این تحقیق سعی دارد تا از منظر معرفتشناختی، به بررسی این نظریهها در مواجهه با واقعیت ونزوئلا بپردازد و نشان دهد که چگونه تحریم میتواند بهعنوان ابزاری برای تولید دانش و آزمون فرضیههای علمی عمل کند.
نظریه بیماری هلندی و آزمون آن در ونزوئلا
یکی از مهمترین نظریههایی که در مورد ونزوئلا قابل آزمون است، نظریه بیماری هلندی است. این نظریه که نخستین بار در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، بیان میکند که کشورهای صادرکننده منابع طبیعی در معرض خطر افول سایر بخشهای اقتصادی قرار دارند. مکانیزم این پدیده بر این اساس است که درآمدهای نفتی منجر به تقویت ارز ملی میشود که در نتیجه صادرات سایر بخشها را غیرقابل رقابت میکند.ونزوئلا مثال بارز این نظریه محسوب میشود. این کشور از دههها پیش دچار بیماری هلندی شده بود، جایی که درآمدهای نفتی باعث افول تولید کشاورزی و صنعتی شد. بیماری هلندی زمانی رخ میدهد که کشوری که بیش از حد به صادرات کالاهای اولیه وابسته است، با رونق قیمت مواجه شود. ورود ناگهانی ارز خارجی باعث افزایش تقاضا برای ارز محلی شده و نرخ ارز غیرقابل رقابت ایجاد میکند.اما آنچه در مورد ونزوئلا جالب توجه است، این است که تحریمها فرصتی برای آزمون معکوس این نظریه فراهم کردهاند. با قطع دسترسی به بازارهای بینالمللی نفت و کاهش شدید درآمدهای نفتی، نظریه بیماری هلندی پیشبینی میکند که سایر بخشهای اقتصاد باید احیا شوند. اما آنچه در ونزوئلا مشاهده شد، فروپاشی کلی اقتصاد بود نه احیای بخشهای غیرنفتی. این مشاهده نشان میدهد که بیماری هلندی نه تنها قابل برگشت نیست، بلکه پس از سالها وابستگی، سایر بخشهای اقتصاد آنچنان تضعیف میشوند که قدرت بازگشت خود را از دست میدهند.
نظریه جایگزینی واردات و آزمون اجباری آن
نظریه جایگزینی واردات یکی از راهبردهای توسعهای مطرح شده برای کشورهای درحالتوسعه است. این نظریه بر جایگزینی واردات خارجی با تولید داخلی تأکید دارد و بر این فرض استوار است که کشور باید وابستگی خارجی خود را از طریق تولید محلی محصولات صنعتی کاهش دهد. اما در مورد ونزوئلا، نظریه ساده جایگزینی واردات به بخش خصوصی این امکان را داد که از درآمدهای بولیوار بیشارزش برای دریافت وامهای دلاری استفاده کند.تحریمهای اعمالشده بر ونزوئلا، عملاً این کشور را مجبور به اجرای جایگزینی واردات کرده است. قطع دسترسی به بسیاری از کالاها و فناوریهای خارجی، شرایطی شبیه به آنچه نظریهپردازان جایگزینی واردات پیشنهاد میکردند، ایجاد کرده است. اما نتایج حاصل از این آزمون طبیعی، نشاندهنده محدودیتهای جدی این نظریه است.نخست، جایگزینی واردات مستلزم وجود زیرساختهای صنعتی، سرمایه انسانی متخصص، و سیستم مالی کارآمد است که همگی در ونزوئلا به شدت تضعیف شده بودند. دوم، این نظریه فرض میکند که بازار داخلی به اندازه کافی بزرگ است تا تولید مقیاس اقتصادی را توجیه کند، در حالی که بحران اقتصادی ونزوئلا قدرت خرید داخلی را به شدت کاهش داده است. سوم، جایگزینی واردات نیاز به واردات مواد اولیه و ماشینآلات دارد که خود تحت تحریم قرار گرفتهاند.
نظریه وابستگی و آزمون استقلال اجباری
نظریه وابستگی که توسط اندیشمندان آمریکای لاتین نظیر راؤل پربیش و آندره گوندر فرانک توسعه یافت، بر این نکته تأکید دارد که کشورهای درحالتوسعه به دلیل جایگاه خود در سیستم اقتصاد جهانی، در وضعیت وابستگی ساختاری قرار دارند. این نظریه پیشنهاد میکند که رهایی از وابستگی مستلزم قطع روابط با مراکز قدرت اقتصادی جهانی و تکیه بر توسعه درونزا است.تحریمهای ونزوئلا فرصتی بینظیر برای آزمون این نظریه فراهم آورده است. این کشور عملاً از سیستم مالی بینالمللی تحت هژمونی غرب قطع شده و مجبور به یافتن راههای جایگزین شده است. اما نتایج حاصل، پیچیدگیهایی را آشکار کرده که نظریهپردازان وابستگی کمتر مورد توجه قرار داده بودند.از یک سو، قطع وابستگی به سیستم مالی غربی منجر به یافتن شرکای جدیدی مثل چین، روسیه شده که نوعی چندجانبهسازی روابط اقتصادی را به همراه داشته است. از سوی دیگر، این جدایی هزینههای سنگینی داشته که عمدتاً بر دوش مردم عادی قرار گرفته است. گزارشهای مستقل نشان میدهند که اگرچه بحران اقتصادی ونزوئلا پیش از اولین تحریمهای بخشی در سال ۲۰۱۷ آغاز شده بود، اما این اقدامات مستقیماً به تشدید این بحران و تداوم و کاهش بیشتر کیفیت زندگی ونزوئلاییها کمک کرده است.
نظریه نهادگرایی و آزمون کیفیت حکمرانی
نظریه نهادگرایی جدید بر اهمیت کیفیت نهادها، حاکمیت قانون، و کیفیت حکمرانی در توسعه اقتصادی تأکید میکند. این نظریه بیان میکند که کشورهای دارای نهادهای قوی و شفاف، قادر به مقابله بهتر با شوکهای اقتصادی هستند.مورد ونزوئلا آزمون جالبی برای این نظریه فراهم میکند. این کشور پیش از تحریم نیز دچار مشکلات جدی در حوزه حکمرانی، فساد گسترده، و ضعف نهادهای اقتصادی بود. تحریمهای اولیه در پاسخ به سرکوب اعتراضات ۲۰۱۴ و ۲۰۱۷، و فعالیتها در طول انتخابات مجلس مؤسسان ۲۰۱۷ اعمال شد. این شرایط فرصتی برای بررسی این فرضیه فراهم کرده که آیا ضعف نهادها عامل تشدیدکننده آثار منفی تحریم است یا خیر.مشاهدات نشان میدهند که ضعف نهادهای ونزوئلا، قدرت سازگاری این کشور با شرایط تحریم را به شدت محدود کرده است. نبود شفافیت، گسترش فساد، و عدم اعتماد عمومی به نهادهای دولتی، مانع از بسیج مؤثر منابع ملی برای مقابله با تحریم شده است. در مقابل، کشورهایی با نهادهای قویتر، قدرت تطبیق بهتری با تحریمها نشان دادهاند.
تحریم بهعنوان آزمون نظریههای پولی و مالی
تحریمهای مالی اعمالشده بر ونزوئلا، فرصتی برای آزمون نظریههای مربوط به سیاستهای پولی و مالی در شرایط بحران فراهم کرده است. نظریههای مونتاریستی پیشبینی میکنند که افزایش پایه پولی منجر به تورم میشود، اما شرایط خاص ونزوئلا امکان بررسی این رابطه در شرایط تحریم و کاهش شدید تولید را فراهم کرده است.تورم ونزوئلا در سال جاری میلادی به یک میلیون درصد رسیده که نمونه بارز ابرتورم محسوب میشود. این وضعیت فرصتی برای آزمون نظریههای مختلف درباره علل ابرتورم فراهم کرده است. آیا ابرتورم تنها نتیجه چاپ پول بیرویه است یا عوامل دیگری نظیر کاهش تولید، اختلال در توزیع، و انتظارات تورمی نیز نقش دارند؟نتایج نشان میدهند که ابرتورم ونزوئلا نتیجه تعامل پیچیده عوامل متعددی است. کاهش شدید تولید ناشی از تحریمها و سوءمدیریت، اختلال در زنجیره تأمین، کاهش اعتماد به ارز ملی، و سیاستهای پولی انبساطی، همگی در ایجاد این وضعیت نقش داشتهاند.
نظریه اقتصاد سایه و تطبیق غیررسمی
یکی از پدیدههای قابل مشاهده در ونزوئلا تحت تحریم، رشد چشمگیر اقتصاد سایه و غیررسمی است. نظریههای اقتصادی پیشبینی میکنند که هنگامی که بازارهای رسمی دچار اختلال میشوند، بازارهای غیررسمی گسترش مییابند. این پدیده در ونزوئلا به شکل بارزی قابل مشاهده است.تحریمها منجر به شکلگیری شبکههای پیچیده قاچاق، مبادله ارز در بازار سیاه، و سیستمهای پرداخت جایگزین شده است. این تحولات آزمونی طبیعی برای نظریههای مربوط به انعطافپذیری اقتصادهای غیررسمی و قدرت سازگاری آنها با شرایط بحرانی فراهم کرده است.مشاهدات نشان میدهند که اقتصاد غیررسمی ونزوئلا، اگرچه توانسته بخشی از نیازهای اولیه مردم را تأمین کند، اما به دلیل ماهیت غیرقانونی خود، کارایی پایینی دارد و منجر به افزایش هزینهها و عدم اطمینان شده است. همچنین، گسترش اقتصاد سایه منجر به تضعیف بیشتر نهادهای رسمی و کاهش درآمدهای مالیاتی دولت شده است.
آزمون نظریههای جغرافیای اقتصادی
موقعیت جغرافیایی ونزوئلا و دسترسی آن به دریای کارائیب و اقیانوس اطلس، فرصتی برای آزمون نظریههای مربوط به اهمیت جغرافیا در توسعه اقتصادی فراهم میکند. نظریههای جغرافیای اقتصادی بر اهمیت دسترسی به آبهای بینالمللی، نزدیکی به بازارهای بزرگ، و موقعیت راهبردی در توسعه تجارت تأکید دارند.تحریمها این مزایای جغرافیایی را تا حد زیادی خنثی کردهاند. علیرغم داشتن سواحل طولانی و نزدیکی به ایالات متحده که بزرگترین بازار منطقه است، ونزوئلا نتوانسته از این مزایا بهرهمند شود. این وضعیت نشان میدهد که مزایای جغرافیایی بدون وجود روابط سیاسی مثبت و نهادهای کارآمد، قابلیت محدودی دارند.
نتایج آزمون معرفتی و دروس آموختهشده
تجربه ونزوئلا بهعنوان آزمون معرفتی، نتایج مهمی درباره اعتبار و محدودیتهای نظریههای مختلف اقتصادی ارائه میدهد. نخست، این تجربه نشان میدهد که نظریههای اقتصادی اغلب در شرایط آرمانی طراحی شدهاند و در مواجهه با شرایط پیچیده و چندعاملی، محدودیتهای جدی دارند.نظریه بیماری هلندی که پیشبینی میکرد کاهش درآمدهای نفتی باید منجر به احیای سایر بخشها شود، در مورد ونزوئلا تأیید نشد. این نشان میدهد که پس از دههها وابستگی، بازگشت به اقتصاد متنوع فرآیندی بسیار پیچیدهتر از آنچه نظریه پیشبینی میکرد، است.نظریه جایگزینی واردات نیز محدودیتهای خود را آشکار کرد. این نظریه فرض میکند که کشور دارای حداقل زیرساختهای لازم برای تولید داخلی است، در حالی که در ونزوئلا این زیرساختها در طول سالها فرسوده شده بودند.نظریه وابستگی که استقلال از سیستم اقتصاد جهانی را راهحل مشکلات کشورهای درحالتوسعه میدانست، نیز نتوانست پاسخ مناسبی برای پیچیدگیهای مدرن ارائه دهد. قطع روابط با یک بخش از اقتصاد جهانی لزوماً منجر به استقلال نمیشود، بلکه ممکن است وابستگی به بازیگران دیگر را افزایش دهد.
تأثیر تحریم بر الگوهای مصرف و رفتار اجتماعی
یکی از جنبههای کمتر بررسیشده تجربه ونزوئلا، تأثیر تحریم بر الگوهای مصرف و رفتار اجتماعی است. نظریههای اقتصاد رفتاری پیشبینی میکنند که در شرایط کمیابی، مردم الگوهای مصرف و ذخیرهسازی خود را تغییر میدهند. این تغییرات در ونزوئلا به شکل بارزی قابل مشاهده است.کمیابی کالاهای اساسی منجر به شکلگیری رفتارهای احتکار، صفهای طولانی برای خرید، و تغییر در اولویتهای مصرف شده است. این تغییرات نه تنها بر اقتصاد بلکه بر ساختار اجتماعی نیز تأثیر گذاشته است. خانوادهها مجبور شدهاند شیوه زندگی خود را تغییر دهند، شبکههای اجتماعی جدیدی برای تهیه کالاهای ضروری شکل گرفته، و ارزشهای اجتماعی دستخوش تحول شده است.
نتیجهگیری
تجربه ونزوئلا تحت تحریم، آزمون معرفتی بینظیری برای نظریههای اقتصادی مختلف فراهم آورده است. این آزمون نشان داده که بسیاری از نظریههایی که در شرایط آرمانی طراحی شدهاند، در مواجهه با پیچیدگیهای واقعی، محدودیتهای جدی دارند. نظریههایی مثل بیماری هلندی، جایگزینی واردات، نظریه وابستگی، و نهادگرایی، همگی تنها بخشی از واقعیت را توضیح میدهند و هیچکدام به تنهایی قادر به تبیین کامل تجربه ونزوئلا نیستند.آنچه از این آزمون معرفتی برمیآید، لزوم نگاه جامعنگر و چندرشتهای به مسائل اقتصادی است. تحریم نه تنها بر ساختارهای اقتصادی بلکه بر نهادهای سیاسی، روابط اجتماعی، الگوهای فرهنگی، و حتی رفتارهای فردی تأثیر میگذارد. درک این تعاملات پیچیده مستلزم ترکیب بینشهای مختلف رشتههای علوم اجتماعی است.علاوه بر این، تجربه ونزوئلا اهمیت زمان و تاریخچه در تحلیلهای اقتصادی را آشکار میکند. بسیاری از نظریههای اقتصادی فرض میکنند که اقتصاد همیشه میتواند به تعادل جدیدی دست یابد، اما تجربه ونزوئلا نشان میدهد که پس از دههها سوءمدیریت و وابستگی، بازگشت به مسیر تعادل فرآیندی دشوار و زمانبر است که ممکن است نسلها طول بکشد.
در نهایت، ارزش معرفتی تحریمهای ونزوئلا در این است که نشان میدهد چگونه شوکهای خارجی با شرایط داخلی تعامل میکنند و نتایج غیرقابل پیشبینی ایجاد میکنند. این درس مهم نه تنها برای نظریهپردازان بلکه برای سیاستگذاران نیز ارزشمند است و یادآوری میکند که تصمیمگیری در عرصه اقتصاد سیاسی مستلزم درک عمیق از پیچیدگیها و عواقب غیرمستقیم اقدامات است.