ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۶ دقیقه·۱۹ روز پیش

دیگران را قضاوت نکنیم: دعوتی به فروتنی، نه فرار از مسئولیت

جمله «دیگران را قضاوت نکنیم» سال‌هاست که در گفتار عمومی تکرار می‌شود. این جمله چنان رایج شده که گاهی گمان می‌رود هر نوع ارزیابی یا تشخیص درباره رفتار دیگری کاری نادرست است. در فضای مجازی، هر بار که کسی درباره رفتار دیگری اظهارنظر می‌کند، بلافاصله این جمله به عنوان یک سلاح اخلاقی به سمت او پرتاب می‌شود: «تو که خودت بی‌عیب نیستی، پس چه حقی داری قضاوت کنی؟» اما اگر از سطح روزمره فاصله بگیریم و این جمله را در پرتو فهمی انسانی و فلسفی بررسی کنیم، روشن می‌شود که ماجرا بسیار پیچیده‌تر از یک توصیه ساده است.

انسان موجودی است که بدون قضاوت کردن نمی‌تواند زیست کند، زیرا قضاوت در سطح بنیادین همان «فهم کردن» است، همان توانایی تشخیص و معناگذاری بر جهان و دیگران. وقتی شما صبح از خانه بیرون می‌آیید و تصمیم می‌گیرید از کدام مسیر بروید، کدام دوست را برای مشورت انتخاب کنید، یا چه کسی قابل اعتماد است و چه کسی نیست، در حقیقت دارید قضاوت می‌کنید. این توانایی بخشی از ماهیت ماست، نه یک رفتار انتخابی. بدون قضاوت، نه می‌توانیم تصمیم بگیریم، نه ارزش‌ها را تشخیص دهیم و نه مسئولیت اخلاقی داشته باشیم.

هایدگر، فیلسوف آلمانی، این امر را با مفهوم دازاین روشن‌تر می‌کند. انسان، به تعبیر او، موجودی است که همیشه در جهان فهم می‌کند و همواره در حال تفسیر و معنا دادن است. دازاین یعنی موجودی که «هست» و در همان حال «می‌فهمد»، یعنی نمی‌تواند از فهم و تمایزگذاری دست بکشد. قضاوت، در این معنا، مثل تنفس است: اگر از انسان گرفته شود، دیگر انسان باقی نمی‌ماند. بنابراین، نفی کامل قضاوت عملاً نفی ماهیت انسان است.

اما این به معنای آن نیست که هر قضاوتی درست، ضروری یا اخلاقی است. انسان از آن جهت که دازاین است، در جهانِ دیگران پرتاب شده، محدود است، ناقص می‌بیند و همیشه در معرض خطاست. هیچ‌کس از ما جهان را از بالا، از نگاهی خداگونه و بی‌طرف نمی‌بیند. همه ما از درون موقعیتی خاص، با تاریخی خاص، با زخم‌ها و تجربیات خاص، به دیگران نگاه می‌کنیم. به همین دلیل نیز نمی‌توانیم قضاوت مطلق و نهایی داشته باشیم.

این مفهوم فلسفی را شاید بتوان در روایت زیبایی از انجیل روشن‌تر دید، جایی که عیسی در برابر جماعتی قرار می‌گیرد که زنی را به گناه زنا به نزد او می‌آورند و انتظار دارند او حکم به تازیانه یا سنگسار دهد. عیسی پاسخ می‌دهد: «هر آن‌کس از شما که گناه نکرده است، سنگ اول را بزند.» این جمله نه نفی قضاوت است و نه تأیید رفتار زن. آنچه در این سخن نهفته است، هشدار نسبت به ادعای داوری مطلق است، داوری از جایگاهی خداگونه. عیسی با این جمله در حقیقت ساختار وجودی انسان را یادآوری می‌کند: هیچ‌کس در جهان انسانی نیست که خطا نکرده باشد، یعنی هیچ‌کس بیرون از محدودیت دازاین نیست.اگر کسی هرگز گناه نکرده باشد، یعنی از تاریخمندی، انداختگی، محدودیت و امکانِ خطا رها شده باشد، یعنی دیگر دازاین نباشد. و چون چنین انسانی وجود ندارد، پس هیچ‌کس شایستگی داوری نهایی ندارد. اما این هشدار به معنای سکوت در برابر بی‌عدالتی نیست. عیسی در همان روایت، پس از رفتن جمعیت، رو به زن می‌کند و می‌گوید: «من هم تو را محکوم نمی‌کنم، برو و دیگر گناه نکن.» این جمله نشان می‌دهد که نفی قضاوت مطلق، به معنای نفی تشخیص و راهنمایی اخلاقی نیست. عیسی نه زن را محکوم می‌کند و نه رفتار او را تأیید می‌کند، بلکه امکان تحول و بازگشت را برای او باز می‌گذارد.

با این نگاه، جمله «قضاوت نکنیم» معنایی تازه پیدا می‌کند. مسئله این نیست که قضاوت به کلی کنار گذاشته شود، چنین چیزی ناممکن است، همان‌طور که نمی‌توان از انسان خواست که نفهمد. مسئله در حقیقت این است که انسان از ادعای قضاوت مطلق دست بردارد و بداند که فهم او هرچقدر هم دقیق باشد، همچنان از دل محدودیت‌های انسانی برمی‌آید. این جمله یک دعوت اخلاقی نیست، بلکه دعوتی وجودی است: دعوت به فروتنی در برابر پیچیدگی دیگری.

حال پرسش مهم این است: چگونه می‌توان این فروتنی را با مسئولیت اخلاقی و اجتماعی درآمیخت؟ چگونه می‌توان در برابر ظلم، فساد یا رفتار غیراخلاقی موضع گرفت و در عین حال به همان قضاوت مطلقی که نقد می‌کنیم دچار نشد؟ پاسخ در تمایزی ظریف است: تمایز میان قضاوت شناختی و قضاوت اخلاقی مطلق.

قضاوت شناختی به معنای تشخیص واقعیت است. وقتی می‌بینیم کسی دروغ می‌گوید، به دیگری ظلم می‌کند یا مرتکب فساد می‌شود، این تشخیص نه تنها حق ما بلکه وظیفه ما است. جامعه بدون چنین تشخیصی نمی‌تواند عدالت را برقرار کند یا از افراد آسیب‌پذیر محافظت نماید. اما قضاوت اخلاقی مطلق چیز دیگری است؛ آن لحظه‌ای است که ما فرد را به یک رفتار تقلیل می‌دهیم، او را از جهان امکاناتش جدا می‌کنیم و به تصویر تختی فرو می‌کاهیم. وقتی می‌گوییم «این آدم اصلاً بدِ محض است و هرگز نمی‌تواند تغییر کند»، در حقیقت داریم خودمان را در جایگاه خدا قرار می‌دهیم.

در فضای مجازی امروز، این تمایز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. ما شاهدیم که چگونه یک رفتار، یک اشتباه، یک حرف نادرست، فرد را برای همیشه در قالب «شرور» یا «بد» قفل می‌کند. این دقیقاً همان ادعای خداگونگی است که از آن سخن می‌رود. ما در این لحظه‌ها فراموش می‌کنیم که پشت هر رفتاری، جهانی پیچیده از انگیزه‌ها، ترس‌ها، تجربیات و محدودیت‌ها وجود دارد که ما به آن دسترسی نداریم. این به معنای توجیه رفتار نادرست نیست، بلکه به معنای حفظ امکان فهم و تحول است.

قضاوت انسانی تنها زمانی انسانی می‌ماند که همراه با آگاهی از نادانی نسبی ما باشد. هر انسانی جهانی است پر از تجربه‌ها، زخم‌ها، امکان‌ها و شکست‌هایی که ما نمی‌بینیم. قضاوت مطلق، دیگری را به یک رفتار تقلیل می‌دهد، او را از جهان امکاناتش جدا می‌کند و به تصویر تختی فرو می‌کاهد. قضاوت انسانی اما به جای بستن امکان، آن را درک می‌کند، به جای مطلق‌کردن، نسبی می‌بیند و به جای ادعا، فروتنی پیشه می‌کند.

این فروتنی به معنای سکوت در برابر بی‌عدالتی نیست. یک قاضی که محکوم می‌کند، یک روزنامه‌نگاری که فساد را افشا می‌کند، یا یک شهروندی که در برابر ظلم اعتراض می‌کند، همگی دارند قضاوت می‌کنند، اما قضاوتشان از جنس آن قضاوت مطلقی نیست که دیگری را برای همیشه محکوم و طرد کند. آنها می‌دانند که دارند از درون محدودیت‌های خود سخن می‌گویند، اما این محدودیت مانع از آن نمی‌شود که در چارچوب وظایف اجتماعی و اخلاقی خود عمل کنند.

در پایان می‌توان گفت که انسان نه تنها حق قضاوت دارد، بلکه بدون آن نمی‌تواند زندگی اخلاقی داشته باشد. تشخیص خوب و بد، درست و نادرست، مسئولانه بودن یا نبودن، همه و همه بر نوعی قضاوت استوار است. ولی انسان هرگز حق ندارد که از جایگاه مطلق به دیگری بنگرد، زیرا چنین جایگاهی اساساً انسانی نیست. انسان قضاوت می‌کند، اما قضاوت او همیشه انسانی است: محدود، موقعیتی، و در کنار امکان خطا.

پس جمله «قضاوت نکنیم» در ژرف‌ترین معنای خود نه نفی قضاوت، بلکه نفی ادعای بی‌خطایی است. دعوتی است به اینکه بدانیم هر داوری ما تنها نقطه‌ای کوچک از جهان گسترده دیگری را می‌بیند. و شاید همین آگاهی، آغاز نوعی مهربانی باشد، مهربانی‌ای که نه قضاوت را حذف می‌کند و نه انسان را از ماهیت خود دور می‌سازد، بلکه در میانه فهم و فروتنی، امکان زیستن انسانی‌تر را فراهم می‌کند. مهربانی‌ای که می‌گوید: «من می‌بینم که این رفتار نادرست است، اما من هم انسانم، من هم ممکن است اشتباه کنم، من هم در موقعیت دیگری شاید همین کار را می‌کردم.» این نوع نگاه نه ما را از مسئولیت رها می‌کند و نه دیگری را از پاسخگویی، بلکه فضایی می‌آفریند که در آن هم عدالت ممکن است و هم تحول.

قضاوتفروتنیمسوولیت اجتماعیفلسفه‌ی اخلاقمهربانی
۸
۰
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید