ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۷ دقیقه·۴ روز پیش

رویین‌تنی اسفندیار و معنای نبرد او با رستم

پیش‌گفتار

شاهنامهٔ فردوسی، فراتر از آنکه صرفاً مجموعه‌ای از داستان‌های پهلوانی باشد، آیینه‌ای است که در آن می‌توان لایه‌های پیچیدهٔ فرهنگ، اندیشه و تحولات تاریخی ایران را بازیافت. هر روایت در این اثر بزرگ، حامل معانی چندگانه است؛ معانی‌ای که گاه در زیر پوشش نبردها و پهلوانی‌ها پنهان شده‌اند، اما با خوانشی دقیق‌تر، خود را آشکار می‌سازند. داستان نبرد رستم و اسفندیار، یکی از همین روایت‌های چندلایه است که نسل‌ها خوانندگان را به تأمل واداشته است. این یادداشت، تلاشی است برای خوانشی تازه از مفهوم «رویین‌تنی» اسفندیار؛ مفهومی که اغلب به‌عنوان یک ویژگی حماسی و شگفت‌انگیز دیده شده، اما کمتر به ابعاد نمادین و اسطوره‌ای آن توجه شده است. در این نوشتار، کوشیده‌ایم با رویکردی ادبی و دین‌پژوهانه، به این پرسش بپردازیم که چرا فردوسی این ویژگی را برای اسفندیار برگزیده، و چگونه این انتخاب با ساختار کلی داستان و تقابل‌های معنایی آن پیوند می‌خورد. نگارنده در این تحلیل، نه قصد داوری اخلاقی دارد و نه هدف برتری دادن یکی از شخصیت‌ها بر دیگری. آنچه در پیش است، خوانشی است که می‌کوشد از دریچهٔ اسطوره‌شناسی و مطالعات ادبی، به درک عمیق‌تری از این بخش از شاهنامه دست یابد. امید است این یادداشت، دریچه‌ای باشد برای گفت‌وگوهای بیشتر پیرامون غنای معنایی شاهنامه و جایگاه آن در فرهنگ ایرانی.

خوانشی اسطوره‌شناختی از تقابل دو نظم معنایی در شاهنامه

نبرد رستم و اسفندیار در شاهنامهٔ فردوسی از جمله روایت‌هایی است که همواره توجه خوانندگان و پژوهشگران را به خود جلب کرده است. در نگاه نخست، این داستان رویارویی دو پهلوان بزرگ است؛ اما با تأملی ژرف‌تر، روشن می‌شود که فردوسی در این بخش، صرفاً یک نبرد تن‌به‌تن را روایت نمی‌کند، بلکه لایه‌ای پیچیده از تقابل‌های فکری، آیینی و فرهنگی را پیش چشم مخاطب می‌گذارد. یکی از مفاهیم کلیدی در این داستان، مسئلهٔ «رویین‌تنی» اسفندیار است؛ مفهومی که اگر تنها به‌صورت جسمانی فهم شود، بخش مهمی از معنای خود را از دست می‌دهد.

در شاهنامه، اسفندیار پهلوانی است که به‌صراحت «رویین‌تن» معرفی می‌شود؛ بدنی که تیغ و تیر بر آن کارگر نیست. فردوسی در ابیاتی چند بار تأکید می‌کند که «نیامد بدو زخم تیغ و سنان» و اسفندیار خود به این ویژگی‌اش آگاه است و بارها از آن یاد می‌کند. نکتهٔ قابل توجه آن است که شاعر آگاهانه از توضیح دقیق منشأ این رویین‌تنی خودداری می‌کند. برخلاف بسیاری از روایت‌های حماسی دیگر که معمولاً برای ویژگی‌های خارق‌العاده، داستان‌سرایی توضیحی ارائه می‌دهند، فردوسی در متن اصلی شاهنامه خبری از شرح مفصل چگونگی این رویین‌تنی نمی‌دهد. این سکوت متنی را نمی‌توان تصادفی دانست؛ بلکه خود بخشی از سازوکار معنایی روایت است. پژوهشگرانی چون جلال خالقی مطلق و دیگران بر این نکته تأکید کرده‌اند که فردوسی در بسیاری از موارد، با حذف یا اختصار بخش‌هایی از روایت‌های پیشین، معنای تازه‌ای به داستان می‌بخشد.

رویین‌تنی اسفندیار در متن شاهنامه، تنها ویژگی جسمانی نیست؛ بلکه با هویت کلی این پهلوان پیوند خورده است. اسفندیار نه‌تنها پهلوانی نیرومند، بلکه حامل «فرمان» و «رسالت» است. او بارها تأکید می‌کند که به فرمان پدر آمده و از سر اختیار شخصی با رستم درنمی‌افتد. در ابیاتی که اسفندیار با رستم سخن می‌گوید، این بُعد رسالت‌مندی به‌وضوح نمایان است: او نه از روی کینه، بلکه از روی وظیفه و اطاعت به میدان آمده. همین نکته، جایگاه او را از یک قهرمان صرفاً حماسی به نمایندهٔ نظمی فراتر ارتقا می‌دهد؛ نظمی که در آن دین، فرمان، و وظیفهٔ اخلاقی در هم تنیده شده‌اند.

در این چارچوب، می‌توان رویین‌تنی اسفندیار را نمادی از «استواری مطلق در باور» دانست. او از نظر جسمانی شکست‌ناپذیر است؛ تیغ بر او کارگر نیست، نیزه او را نمی‌شکافد، و در هر آزمایش، سرافراز بیرون می‌آید. اما همین ویژگی، او را از توقف، تأمل و بازنگری بازمی‌دارد. وقتی انسان بداند که آسیب‌ناپذیر است، دیگر نیازی به پرسش، گفت‌وگو یا انعطاف نمی‌بیند. رویین‌تنی در این معنا، استعاره‌ای از یقین کامل است؛ یقینی که دیگر جایی برای شک، پرسش یا حتی همدلی باقی نمی‌گذارد. اسفندیار با تمام شرافت و شجاعتش، اسیر همین یقین است.

نکتهٔ ظریف‌تر، تنها نقطهٔ آسیب‌پذیری اسفندیار است: چشم‌هایش. این نکته نه تنها یک جزئیهٔ روایی، بلکه حامل بار نمادین عمیقی است. چشم در فرهنگ‌های مختلف، نماد دیدن، تشخیص، آگاهی و بصیرت است. اینکه تنها چشم‌های اسفندیار آسیب‌پذیر باشد، به این معناست که تنها «دیدن» می‌تواند او را از رویین‌تنی بیرون آورد؛ نه قدرت، نه زور، بلکه نگاه، شناخت و آگاهی. اما اسفندیار در تمام مدت نبرد، از این آسیب‌پذیری بی‌خبر است. او نمی‌بیند که کجا می‌تواند دیده شود، و این خود، تراژدی اصلی شخصیت اوست.

در برابر او، رستم قرار دارد؛ پهلوانی که نه نمایندهٔ نهاد دین است و نه مجری فرمانی فراگیر. قدرت رستم از پیوند او با طبیعت، سنت‌های کهن، و نیروهای اسطوره‌ای برمی‌خیزد. او از سیمرغ یاری می‌گیرد؛ پرنده‌ای که در اساطیر ایرانی، نماد خرد کهن، دانش نانوشته و پیوند انسان با طبیعت است. سیمرغ به رستم می‌گوید که چگونه می‌تواند بر اسفندیار غلبه کند، و این راهنمایی، نه از کتاب مقدسی، نه از فرمان شاهی، بلکه از دانشی آیینی و غیررسمی سرچشمه می‌گیرد. این تفاوت سرچشمهٔ قدرت، تقابل اصلی روایت را شکل می‌دهد. در اینجا با دو نوع پهلوانی روبه‌رو هستیم: پهلوانی که از نهاد و فرمان قدرت می‌گیرد، و پهلوانی که از طبیعت و سنت.

این تقابل، در واقع بازتاب تحولی است که در تاریخ فرهنگ ایران رخ داده است. محققانی چون احمد تفضلی و مهرداد بهار بر این نکته تأکید کرده‌اند که شاهنامه، روایتگر گذار از آیین‌های کهن ایرانی به دین زرتشتی سامان‌یافته است. اسفندیار در این روایت، نمایندهٔ نسلی است که به دین تازه گرویده و از آن قدرت می‌گیرد. رویین‌تنی او، در این معنا، نشانهٔ قدرت این دین نوین است؛ دینی که پیروانش را از آسیب‌های بیرونی مصون می‌دارد. اما همین مصونیت، آنان را از دیدن حقایقی که بیرون از چارچوب ایمانشان است، باز می‌دارد.

رستم، از سوی دیگر، وارث سنت‌های پیشازرتشتی است. او با سیمرغ پیوند دارد، با زال – پدری که خود در دامان سیمرغ بزرگ شده – و با زمین سیستان که در شاهنامه، نمادی از پیوستگی با نیروهای کهن است. او نه مخالف دین است و نه منکر آن؛ بلکه بیرون از نظام آن قرار دارد. قدرت او از جای دیگری می‌آید و به همین دلیل، قادر است رویین‌تنی را بشکافد. این‌که رستم تنها با راهنمایی سیمرغ به نقطهٔ آسیب‌پذیری اسفندیار آگاه می‌شود، خود تأکیدی دیگر بر تقابل دو نوع معرفت است: معرفت آیینی و کهن در برابر معرفت نهادی و سامان‌یافته.

پیروزی رستم در این نبرد، برخلاف بسیاری از داستان‌های حماسی، با شادی و ظفر همراه نیست. فردوسی بلافاصله فضای اندوه، سوگ و پیامدهای تلخ این واقعه را برجسته می‌کند. رستم پیش از رها کردن تیر، با خود درمی‌افتد و می‌داند که این کار، پایان خوشی نخواهد داشت. او حتی از سیمرغ می‌خواهد که راه دیگری به او بیاموزد، اما چاره‌ای نیست. و پس از کشته شدن اسفندیار، رستم در ماتم فرو می‌رود و می‌داند که این پیروزی، شکستی است تلخ‌تر از هر شکست. این لحن نشان می‌دهد که شاعر نه در پی ستایش یک‌سویهٔ پیروزی است و نه در پی محکوم کردن مطلق اسفندیار. آنچه برجسته می‌شود، تراژدی برخورد دو نظم است؛ نظمی که یکی در حال افول و دیگری در حال تثبیت است، و هر دو، در این برخورد، چیزی از خود را از دست می‌دهند.

از این منظر، نبرد رستم و اسفندیار را می‌توان لحظه‌ای دانست که در آن، سنت‌های بومی و آیین‌های کهن با دینی سامان‌یافته و در حال گسترش روبه‌رو می‌شوند. پیروزی رستم، پیروزی نهایی نیست؛ بلکه واپسین جلوهٔ توان آیین کهن است، پیش از آنکه تاریخ مسیر دیگری را برگزیند. اسفندیار می‌میرد، اما نظمی که او نمایندگی می‌کند باقی می‌ماند و گسترش می‌یابد؛ و رستم می‌ماند، اما جهانش رو به پایان می‌رود. نسل‌های بعد، اسفندیار را شهید می‌شناسند و رستم را قاتل؛ اما خود فردوسی، این داوری ساده را نمی‌پذیرد و خواننده را با پیچیدگی‌های اخلاقی و تاریخی این رویارویی روبه‌رو می‌کند.

رویین‌تنی اسفندیار، بدین‌ترتیب، نه یک ویژگی فیزیکی شگفت‌آور، بلکه مفهومی عمیق در ساختار اسطوره‌ای شاهنامه است. این مفهوم به ما یادآوری می‌کند که خطرناک‌ترین نوع شکست‌ناپذیری، آن است که انسان را از دیدن، پرسیدن و گفت‌وگو محروم می‌کند. اسفندیار با تمام پاکی، شجاعت و ایمانش، به دلیل همین مصونیت مطلق، نمی‌تواند ببیند که کجا آسیب‌پذیر است. او به رستم فرصت گفت‌وگو نمی‌دهد، پیشنهادهایش را نمی‌پذیرد، و از توقف برای تأمل سرباز می‌زند. رویین‌تنی او، درعین‌حال که نشانهٔ قدرت است، محدودیتی بنیادین نیز هست؛ محدودیتی که او را از انعطاف، شک سازنده، و بازنگری بازمی‌دارد.

نتیجه گیری

شاهنامه در این روایت، بی‌آنکه داوری صریحی ارائه دهد، خواننده را با پرسشی بنیادین روبه‌رو می‌سازد: آیا ایمان مطلق و یقین کامل، همیشه نیرویی سازنده است؟ آیا آسیب‌ناپذیری جسمانی و فکری، همیشه برکت است؟ و اینکه در تقابل میان سنت و تحول، میان فرمان و اختیار، میان یقین و پرسش، چه چیزهایی را از دست می‌دهیم و چه چیزهایی را به دست می‌آوریم؟ فردوسی پاسخ قطعی نمی‌دهد، اما از طریق نماد رویین‌تنی و چشم آسیب‌پذیر اسفندیار، به ما می‌آموزد که دیدن، شاید مهم‌تر از شکست‌ناپذیر بودن باشد.

بصیرتآگاهیشاهنامه
۹
۰
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید