
پیشگفتار: ادای دینی به عارف فراموششده
این نوشتار، ادای دین کوچکی است به یکی از درخشانترین و در عین حال فراموششدهترین چهرههای تاریخ فکری اسلام: عینالقضات عبدالله بن محمد همدانی (۴۹۲-۵۲۵ هجری قمری). او در سن جوانی، تنها سی و سه ساله، به جرم عقیده و اندیشه در همدان به دار آویخته و سوزانده شد. اما آنچه او را از دیگر عارفان متمایز میکند، پیوند منحصربهفرد میان قضاوت و عرفان در اندیشه و زندگی اوست. عینالقضات قاضی بود نه به معنای صوری، بلکه به معنای واقعی کلمه. او در مقام قضا، روزانه با تفسیر نصوص، داوری میان مردم، و کشف حقیقت در پس ظواهر سروکار داشت. و همین تجربه زیسته قضایی بود که او را به عمیقترین لایههای تأویل و فهم رساند. او از عمل قضاوت به عرفان رسید، نه برعکس. آثار او بهویژه «تمهیدات» و «نامهها» بازتاب همین مسیر منحصربهفرد است.متأسفانه حق این اندیشمند بزرگ به هیچوجه ادا نشده است. او در سایه استادان فکری و واقعی خود ، ابوحامد غزالی، و احمدغزالی، کمتر شناخته شده است. اما واقعیت این است که عینالقضات در برخی حوزهها از هر دوی آنها پیشتر رفت و افقهای نویی گشود که متأسفانه به دلیل مرگ زودهنگامش، ادامه نیافت.
در این مقاله میخواهم شما را در لذت خواندن و فهمیدن قسمتی از یکی از متون شگفتانگیز او یعنی تمهیدات (تمهید اصل سابع )شریک کنم. متنی که به نظر من، بیانگر اولین نمونه کامل از هرمنوتیک عرفانی یا علم تأویل باطنی در جهان اسلام است.
متن بخشی از تمهیدات ( اصل سابع) کتاب تمهیدات عینالقضات: دل، نظرگاه الهی
دریغا ای عزیز که قلب نداری که اگر داشتی آنگاه با تو بگفتی که قلب چیست؛ کار دل دارد. دل را طلب کن، و به دست آر. دانی که دل کجاست؟ دل را «بَیْنَ إِصْبَعَیْنُ من أَصابِعِ الرّحمن» طلب میکن. دریغا اگر جمال «إِصْبَعَیْنِ مِن أصابِعِ الرّحمن» حجاب کبریا برداشتی، همه دلها شفا یافتندی. دل داند که دل چیست و دل کیست: منظور الهی دل آمد و خود دل لایق بود که «إنَّ اللّه لایَنْظُرُ إلی صُوَرِکُمْ وَلاإِلی اعمالِکم و لَکِنْ یَنْظُرُ إلی قلوبکم». ای دوست! دل نظرگاه خداست چون قالب رنگ دل گیرد و هم رنگ دل شود. قالب نیز منظور باشد.
تحلیل هرمنوتیکی و عرفانی متن
۱. دایره هرمنوتیکی: دل شناسنده و دل شناختهشونده
عینالقضات در همان آغاز متن، یکی از عمیقترین مسائل هرمنوتیک را مطرح میکند: چگونه میتوان چیزی را شناخت که خود ابزار شناخت است؟ او میگوید: «کار دل دارد». یعنی برای فهمیدن دل، خود به دل نیاز داری.
این دقیقاً همان است که در هرمنوتیک مدرن، «دایره هرمنوتیکی» (Hermeneutic Circle) نامیده میشود. فهم همیشه از درون خود فهم اتفاق میافتد. برای فهمیدن کل، باید اجزا را بفهمیم؛ اما برای فهمیدن اجزا، باید از کل پیشفهمی داشته باشیم. عینالقضات قرنها پیش از هایدگر و گادامر، این مسئله را نه بهعنوان یک معضل منطقی، بلکه بهعنوان شرط هستیشناختی فهم درک کرده بود. او نمیگوید «دل را با عقل بشناس» یا «دل را با برهان درک کن». او میگوید: «دل را طلب کن و به دست آر». این یعنی شناخت، تجربه زیسته است، نه صرفاً معرفت نظری. فهم دل از طریق داشتن دل حاصل میشود، نه از طریق مفهومسازی درباره آن.
۲. تمایز ظاهر و باطن: قلب و دل
تفکیک میان «قلب» (قلب جسمانی) و «دل» (قلب معنوی) در این متن، نمونهای کلاسیک از تأویل چندلایه است. عینالقضات از همان ابتدا نشان میدهد که زبان، چندمعنایی است و معنای ظاهری هرگز تمام حقیقت را نمیگوید.
این رویکرد، پایه یک هرمنوتیک باطنگرا است که در آن:
- معنای ظاهر (قلب به معنای عضو بدن)
- معنای باطن(دل به معنای محل شهود الهی)
- معنای باطن الباطن(دل به معنای حقیقت وجودی انسان)
همه در یک کلمه حضور دارند. فهم این معانی چندلایه، نیازمند افق فهمی خاصی است . افقی که فقط از طریق سلوک عرفانی و تجربه قضایی حاصل میشود.
۳. تأویل حدیث: «بین اصبعین من اصابع الرحمن»
عینالقضات در این متن، یک حدیث پیامبر را به شیوهای کاملاً عرفانی تأویل میکند. این حدیث که «دل میان دو انگشت از انگشتان خداست» معمولاً به معنای تقلیب و دگرگونشدن دلها فهمیده میشود. اما او فراتر میرود:
او میپرسد: «اگر جمال اصبعین من اصابع الرحمن حجاب کبریا برداشتی، چه میشد؟» او در حال تأویل تأویل است. او نمیخواهد صرفاً معنای حدیث را توضیح دهد؛ بلکه میخواهد تجربه شهودی پشت این حدیث را آشکار کند.
این همان چیزی است که در هرمنوتیک فلسفی «افق انتظار» (Horizon of Expectation) نامیده میشود. او از خواننده میخواهد که افق فهم خود را گسترش دهد و نه به ظاهر لفظ، بلکه به تجربهای که متن از آن سخن میگوید، نزدیک شود.
۴. نظرگاه الهی: وحدت موضوع و مفسر
عینالقضات میگوید: «دل نظرگاه خداست». این جمله کوتاه، یک انقلاب هرمنوتیکی است. در تأویل سنتی، انسان است که به متن نگاه میکند و آن را تفسیر میکند. اما در هرمنوتیک عرفانی عینالقضات، خدا است که به دل انسان نگاه میکند و انسان در این نظر شناخته میشود.
این یعنی وارونگی نسبت تفسیری: ما نه آنقدر متن را میخوانیم که متن ما را میخواند. نه آنقدر ما خدا را میشناسیم که خدا ما را میشناسد. و این شناختهشدن، شرط شناختن است.
او به حدیث استناد میکند: «خدا به صورتها و اعمال شما نمینگرد، بلکه به دلهای شما». این به این معنا است که حقیقت در باطن است، نه در ظاهر. و این اصل کلیدی هرمنوتیک عرفانی است: معنای واقعی همیشه پنهان است و باید کشف شود.
۵. وحدت قالب و دل: تحقق هرمنوتیکی
نکته نهایی متن، شگفتانگیزترین بخش آن است: «چون قالب رنگ دل گیرد و همرنگ دل شود، قالب نیز منظور باشد». این جمله بیانگر وحدت باطن و ظاهر در مقام تحقق است.عینالقضات در اینجا نشان میدهد که تفسیر و تأویل، یک فرایند صرفاً ذهنی نیست؛ بلکه تحول هستیشناختی است. وقتی دل رنگ الهی بگیرد، قالب (جسم و اعمال ظاهری) نیز همرنگ آن میشود. یعنی فهم واقعی، فهمی است که زیسته میشود.
در هرمنوتیک فلسفی، این «کاربرد» (Application) نامیده میشود یعنی فهم واقعی زمانی اتفاق میافتد که به زندگی تبدیل شود. عینالقضات دقیقاً همین را میگوید: دل و قالب باید یکی شوند تا حقیقت محقق گردد.
نتیجهگیری: عینالقضات، اولین هرمنوتیست عرفانی اسلام
عینالقضات همدانی را میتوان بدون تردید اولین دانشمند علم تأویل (هرمنوتیک) در دنیای اسلام دانست. او نه تنها عرفان را با قضاوت پیوند داد، بلکه عرفان حقوقی-قضایی منحصربهفردی را بنیان نهاد که متأسفانه پس از مرگش ادامه نیافت.
چرا او تحمل نشد؟
شاید دقیقاً به همین دلیل که او از عمل قضاوت به عرفان رسید، تحمل نشد و اعدام شد. قاضیای که بگوید حقیقت در باطن است نه ظاهر، که بگوید «کار دل دارد» نه صرفاً فقه، و که بگوید دل انسان نظرگاه خداست نه احکام ظاهری چنین قاضیای برای نظام فقهی-سیاسی زمانهاش خطرناک بود.
او نشان داد که تأویل، نه تحریف، بلکه کشف حقیقت است. او نشان داد که قضاوت واقعی، قضاوت دل است، نه قضاوت صوری . و او نشان داد که فهم متون دینی بدون تجربه عرفانی، فهمی ناقص است.
عرفان قضایی: میراث گمشده
آنچه عینالقضات پایهگذاری کرد، یک نوع عرفان حقوقی و قضایی بود که در آن:
- قضاوت، تأویل است(فهم عمیق موقعیتها و انسانها)
- عدالت، شهود است(دیدن حقیقت پشت ظواهر)
- حکم، تحقق است (بهکارگیری حقیقت در زندگی)
این میراث متأسفانه ادامه نیافت. دنیای اسلامی به سمت تفکیک کامل میان فقه و عرفان حرکت کرد. قضاوت به امری صرفاً فقهی تبدیل شد و عرفان به امری صرفاً فردی و باطنی. اما عینالقضات نشان داده بود که این دو میتوانند و باید یکی باشند.
پیام برای امروز
امروز که بحثهای هرمنوتیک و تأویل در دنیای اسلامی جدیتر از همیشه مطرح است، بازگشت به عینالقضات میتواند راهگشا باشد. او نشان داد که هرمنوتیک عرفانی نه تنها ممکن است، بلکه ضروری است برای فهم عمیق متون دینی و زیستن زندگیای معنادار.
شاید وقت آن رسیده که حق این جوان سیوسهسالهای را که بر سر عقیده و اندیشه اعدام شد، ادا کنیم. نه فقط با خواندن آثارش، بلکه با ادامه دادن مسیری که او آغاز کرد و ناتمام ماند: مسیر پیوند عرفان، عدالت و تأویل.
دریغا که دل نداشتیم تا دل او را بفهمیم. اما هنوز دیر نیست که دل را طلب کنیم و به دست آوریم.
*این مقاله، تلاشی است برای زنده کردن یاد و اندیشه عینالقضات همدانی، عارفی که قاضی بود و قاضیای که عارف بود ترکیبی نادر که دنیای اسلام هنوز به آن نیاز دارد.*