ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۶ دقیقه·۲ ماه پیش

مقایسه کتاب "در باب حکمت زندگی" شوپنهاور با "کیمیای سعادت" غزالی

در باب حکمت زندگی
در باب حکمت زندگی

هنگامی که دو اثر "در باب حکمت زندگی" اثر آرتور شوپنهاور و "کیمیای سعادت" اثر ابوحامد غزالی را در کنار هم قرار می‌دهیم، در واقع با دو جهان‌بینی کاملاً متضاد مواجه می‌شویم که هر کدام نگاه متفاوتی به ماهیت زندگی، رنج و آنچه ما سعادت می‌نامیم دارند. این مقایسه نه تنها تفاوت دو فیلسوف را نشان می‌دهد، بلکه تضاد عمیق میان دو سنت فکری متفاوت را آشکار می‌کند که هر کدام به شکلی بنیادین و متفاوت به پرسش‌های اساسی انسانی پاسخ می‌دهند.

شوپنهاور، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم، در کتاب "در باب حکمت زندگی" آنچه ارائه می‌دهد، در واقع راهنمایی برای زندگی قابل تحمل است نه دستیابی به سعادت واقعی. بنیان فلسفه او بر این اعتقاد استوار است که زندگی ذاتاً رنج است و آنچه ما سعادت می‌نامیم، چیزی جز فقدان یا کاهش رنج نیست. در نگاه او، انسان موجودی است که همیشه میان دو قطب آزار می‌یابد: یا در حال رنج از فقدان چیزی است که می‌خواهد، یا پس از به دست آوردنش دچار کسالت و خستگی می‌شود. این چرخه بی‌پایان خواسته‌ها و عدم رضایت، اساس نگرش پسیمیستی (بدبینی ) او را تشکیل می‌دهد.وقتی شوپنهاور از سه عامل تعیین‌کننده زندگی انسان صحبت می‌کند - آن‌چه هستیم، آن‌چه داریم و آن‌چه می‌نماییم - او در واقع در حال ترسیم نقشه‌ای برای کم کردن رنج است. تأکید او بر "آن‌چه هستیم" یعنی ویژگی‌های درونی و فردی، از روی اعتقاد به امکان سعادت واقعی نیست ، بلکه از این باور نشات میگیرد که تنها چیزی که می‌توانیم کنترل کنیم و از طریق آن رنج کمتری متحمل شویم، خود ما هستیم . او معتقد است که انتظارات کمتر، وابستگی کمتر به عوامل بیرونی و پذیرش واقعیت‌های تلخ زندگی، تنها راه‌هایی هستند که می‌توانند زندگی را تا حدودی قابل تحمل کنند.این نگرش شوپنهاور ریشه در تجربه شخصی و مشاهدات او از زندگی دارد. او جهان را صحنه‌ای از رقابت، خشونت و رنج می‌بیند که در آن هر موجودی برای بقا تلاش می‌کند و در این میان، آسایش و آرامش حقیقی وجود ندارد. بنابراین، آنچه او در کتابش ارائه می‌دهد، استراتژی‌هایی برای زنده ماندن در این جهان دشوار است نه راه‌هایی برای یافتن سعادت.

در سوی مقابل، ابوحامد غزالی، فیلسوف و عارف مسلمان قرن یازدهم میلادی، در "کیمیای سعادت" جهان‌بینی کاملاً متفاوتی ارائه می‌دهد. او زندگی را هدیه‌ای الهی می‌داند که فرصت بی‌نظیری برای رشد روحی، تکامل اخلاقی و نزدیکی به خداست. در نگاه غزالی، انسان موجودی است که برای کمال آفریده شده و می‌تواند به سعادت واقعی برسد، سعادتی که صرفا فقدان رنج نیست ، بلکه حضور مثبت نور، معرفت و قرب الهی محسوب می‌شود.

رنج در فلسفه غزالی نقشی کاملاً متفاوت دارد. او رنج را تنها عنصر اساسی و اجتناب‌ناپذیر زندگی نمی‌بیند، بلکه آنرا ابزاری برای پالایش روح و رسیدن به مراتب بالاتر معنوی در نظر میگیرد . رنج در نگاه او مانند آتشی است که طلا را خالص می‌کند، یا مانند تلخی دارویی است که به سلامتی منجر می‌شود. این نگرش باعث می‌شود که غزالی نه تنها رنج را نفی نکند، بلکه آن را بخش ضروری مسیر رشد انسان بداند.

ساختار چهارگانه کتاب غزالی - عبادات، معاملات، مهلکات و منجیات - نشان‌دهنده رویکرد جامع او به زندگی است. او معتقد است که سعادت از طریق تعادل میان جنبه‌های مختلف زندگی حاصل می‌شود: رابطه با خدا از طریق عبادت، رابطه درست با دیگران از طریق معاملات عادلانه، پاکسازی روح از صفات ناپسند و تقویت آن با صفات نیک. این رویکرد نشان می‌دهد که غزالی انسان را موجودی اجتماعی، معنوی و اخلاقی می‌بیند که در ارتباط با خدا، خود و دیگران می‌تواند به کمال برسد.

تفاوت اساسی دیگر این دو فیلسوف در نگاهشان به فردیت و جامعه است. شوپنهاور تأکید بسیاری بر فردیت دارد و معتقد است که هر کس باید روی خود متمرکز شود و انتظارات خود را کنترل کند. او به جایگاه اجتماعی و آن‌چه دیگران درباره ما فکر می‌کنند اهمیت چندانی نمی‌دهد. این رویکرد انزوا طلبانه او ریشه در این باور دارد که دیگران منبع رنج و ناراحتی هستند و بهتر است تا حد امکان از آنها فاصله گرفت.

غزالی در مقابل، معاملات یعنی روابط اجتماعی عادلانه را یکی از چهار رکن اساسی سعادت می‌داند. او معتقد است که انسان موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند در انزوا به کمال برسد. رابطه با دیگران، خدمت به جامعه و رعایت عدالت در معاملات، بخش جدایی‌ناپذیر مسیر سعادت محسوب می‌شوند. این نگاه نشان‌دهنده باور غزالی به این مطلب است که سعادت فردی از سعادت جمعی جدا نیست.

نکته قابل تأمل دیگر، نگرش هر دو به مسئله مرگ است. شوپنهاور مرگ را به‌عنوان پایان رنج می‌بیند و گاهی حتی از آن به‌عنوان آسودگی نهایی یاد می‌کند. این نگرش با فلسفه کلی او که زندگی را رنج می‌داند، سازگار است. در مقابل، غزالی مرگ را انتقالی به مرحله دیگر زندگی می‌بیند و آن را فرصتی برای ملاقات با خالق و رسیدن به سعادت ابدی محسوب می‌کند.

منابع الهام این دو فیلسوف نیز متفاوت است. شوپنهاور تحت تأثیر فلسفه شرقی، به‌ویژه بودیسم و هندوئیسم قرار گرفته، اما این تأثیر را از طریق منظر پسیمیستی غربی تفسیر کرده است. او مفهوم رنج در بودیسم را برگرفته، اما راه‌حل نیروانای بودایی را به شکل منفی و انزواطلبانه تعبیر کرده است. غزالی در مقابل، الهام اصلی خود را از قرآن، سنت نبوی و تجربه عرفانی شخصی گرفته و بر این اساس نظام جامعی برای سعادت انسانی ساخته است.

زبان و سبک نگارش این دو نیز تفاوت‌های قابل توجهی دارد. شوپنهاور با زبانی تند و گاهی طعنه‌آمیز می‌نویسد و از زندگی و انسان‌ها با کنایه یاد می‌کند. او گاهی حتی از احساسات انسانی به‌عنوان ضعف یاد می‌کند و تأکید دارد که عقلانیت سرد تنها راه کنترل رنج است. غزالی در مقابل با زبانی گرم، مهربان و امیدبخش می‌نویسد. او از انسان با محبت یاد می‌کند و حتی زمانی که از اشتباهات و گناهان صحبت می‌کند، همیشه راه توبه و بازگشت را باز نگه می‌دارد.

تأثیر این دو اثر بر خوانندگان نیز متفاوت است. کتاب شوپنهاور ممکن است به کسانی که در حال مواجهه با مشکلات زندگی هستند، راهکارهای عملی برای کنترل انتظارات و کاهش رنج ارائه دهد، اما در عین حال می‌تواند به تقویت نگرش بدبینانه و انزواطلبانه منجر شود. کتاب غزالی در مقابل، امید و انگیزه برای تلاش در جهت اعتلای زندگی ارایه می‌دهد، اما ممکن است برای کسانی که در بحران عمیق روحی هستند، در ابتدا دست‌نیافتنی به نظر برسد.

با این همه، هر دو کتاب دارای نکات ارزشمندی هستند که می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. صراحت شوپنهاور درباره سختی‌های زندگی می‌تواند انسان را برای واقعیت‌های تلخ آماده کند و از انتظارات غیرواقعی دور نگه دارد. در عین حال، امیدواری غزالی و باور او به امکان رشد و تکامل انسانی می‌تواند انگیزه لازم برای ادامه تلاش را فراهم کند.

شاید بتوان گفت که هر دو فیلسوف با مخاطبان متفاوتی سخن می‌گویند یا مراحل مختلف زندگی انسان را مدنظر دارند. شوپنهاور برای کسانی می‌نویسد که توقعاتشان آنقدر بالا رفته که مدام در حال رنج هستند و نیاز دارند تا انتظارات خود را با واقعیت تطبیق دهند. غزالی برای کسانی سخن می‌گوید که آمادگی رشد روحی و معنوی دارند و می‌خواهند زندگی خود را به سطح بالاتری برسانند.

در نهایت، این دو اثر نماینده دو نگرش بنیادین به زندگی هستند: یکی که زندگی را ذاتاً مشکل می‌بیند و راه‌هایی برای تحمل رنج آن ارائه می‌دهد، و دیگری که زندگی را فرصتی برای رشد و نزدیکی به کمال می‌داند. انتخاب میان این دو رویکرد، در نهایت به جهان‌بینی، تجربه شخصی و اولویت‌های هر فرد بستگی دارد، اما آگاهی از هر دو می‌تواند درک عمیق‌تری از پیچیدگی‌های زندگی انسانی به ما بدهد.

غزالیبدبینیآرتور شوپنهاور
۲۰
۶
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید