ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۶ دقیقه·۱۷ روز پیش

نسل زد واقعاً متفاوت است یا ما داریم تاریخ را تکرار می‌کنیم؟روایت‌های موازی از یک حقیقت انسانی

مقدمه

در گفتمان عمومی امروز، بحث درباره «نسل زد» و تفاوت‌های بنیادین آن با نسل‌های پیشین به یکی از محورهای اصلی تحلیل‌های اجتماعی بدل شده است. این روایت که نسلی از جوانان با ویژگی‌های کاملاً متمایز و گاه ناسازگار با ارزش‌های گذشته ظهور کرده، در رسانه‌ها، مجامع خانوادگی و حتی تحلیل‌های آکادمیک تکرار می‌شود. اما آیا این تقابل نسلی که با چنین قاطعیتی ترسیم می‌گردد، واقعیتی فلسفی و انسان‌شناختی دارد؟ یا شاید ما در حال بازتولید الگویی هستیم که همواره در تاریخ بشری تکرار شده و هر نسلی خود را با گذشتگان در تقابل دیده است؟

بازگشت به بنیادهای فلسفی: انسان در زمان

از منظر فلسفی، انسان موجودی است که ذاتاً در زمان قرار دارد. هایدگر در «هستی و زمان» از مفهوم «دازاین» سخن می‌گوید که نه موجودی ثابت و ایستا، بلکه حضوری است که همواره در حال شدن و تفسیر خویش در بستر زمان است. این بدان معناست که انسان‌ها در هر دوره‌ای، بنا بر شرایط تاریخی و فرهنگی خاص خود، معنا می‌یابند و هویت می‌سازند. آنچه تغییر می‌کند، بستر تاریخی است نه ماهیت انسانی.وقتی از نسل زد سخن می‌گوییم، در واقع از انسان‌هایی یاد می‌کنیم که در عصر دیجیتال به بلوغ رسیده‌اند. اما این تفاوت در بستر، الزاماً به معنای تفاوت در ساختار وجودی نیست. همان‌گونه که سقراط از جوانان زمان خود گله داشت که به بزرگ‌ترها احترام نمی‌گذارند و در برابر سنت‌ها سرکش هستند، امروز نیز همین داستان با واژگان نو روایت می‌شود. این تکرار تاریخی نشان می‌دهد که آنچه ما شاهد آن هستیم، نه ظهور گونه‌ای جدید از انسان، بلکه تجلی همان پرسش‌های ازلی انسانی در قالب‌های نوین است.

انسان‌شناسی تقابل: ساخت و پرداخت «دیگری»

از دیدگاه انسان‌شناختی، تقابل نسلی را می‌توان به‌مثابه نوعی «غیریت‌سازی» فهمید. در جوامع انسانی، ساختن مرز بین «ما» و «آنها» همواره یکی از مکانیزم‌های هویت‌ساز بوده است. نسل‌های قدیمی‌تر با برچسب‌زدن به جوانان به‌مثابه «متفاوت» یا «نامفهوم»، هویت خود را تثبیت می‌کنند و از سوی دیگر، نسل جوان‌تر با مقاومت در برابر این برچسب‌ها، خود را متمایز می‌نماید.اما این فرآیند غیریت‌سازی، حقیقت ساختاری از تفاوت‌های انسانی را نشان نمی‌دهد. مطالعات انسان‌شناسی نشان می‌دهند که نیازها، آرزوها و دغدغه‌های اساسی انسان‌ها در تمام دوران‌ها مشابه بوده است: جستجوی معنا، نیاز به تعلق، کنجکاوی نسبت به دنیا، عشق، ترس از مرگ و امید به آینده. آنچه تغییر می‌کند، ابزارهای بیان این نیازها و شکل‌های اجتماعی تحقق آنهاست.جوانی که امروز ساعت‌ها در فضای مجازی می‌گذراند، همان نیاز به ارتباط و شناخت جهان را دارد که نسل‌های پیشین با نامه‌نویسی، گفتگوهای خیابانی یا حضور در تجمعات اجتماعی برآورده می‌ساختند. تفاوت در ابزار است، نه در نیاز.

جامعه‌شناسی تغییر: ساختارها و عاملیت

از منظر جامعه‌شناختی، نسل‌ها محصول ساختارهای اجتماعی و شرایط تاریخی خاص خود هستند. کارل مانهایم در نظریه نسل‌های خود تأکید می‌کرد که نسل را نه صرفاً گروهی همسن، بلکه کسانی که تجارب تاریخی مشترکی داشته و در نتیجه چشم‌اندازی مشترک شکل داده‌اند، باید دید. اما این تجارب مشترک، ضرورتاً به گسست ماهوی با نسل‌های قبل منجر نمی‌شود.نسل زد در دوره‌ای رشد کرده که جهانی‌سازی، فناوری اطلاعات و تحولات اقتصادی سریع، چارچوب زندگی آنها را شکل داده است. اما همان‌گونه که نسل‌های پیشین با انقلاب صنعتی، جنگ‌های جهانی یا تحولات سیاسی بزرگ مواجه شدند و در پاسخ به آنها خود را بازتعریف کردند، نسل امروز نیز همین فرآیند را تجربه می‌کند. در هر دو موقعیت، انسان همان موجود انعطاف‌پذیر و سازگار است که در برابر تغییرات، راه‌های نوینی برای زیستن می‌یابد.

توهم تفاوت: زبان به‌مثابه پرده

بخشی از این تقابل ناموجه نسلی، ریشه در تفاوت‌های زبانی و نمادین دارد. نسل‌های مختلف، زبان‌ها و نمادهای متفاوتی برای بیان تجربیات مشترک خود به کار می‌برند. وقتی یک نوجوان امروزی از «احساس اضطراب» در فضای مجازی سخن می‌گوید، شاید پدر یا مادرش آن را نفهمد، اما خود آنها نیز در جوانی، دغدغه‌های مشابهی درباره پذیرفته‌شدن در گروه همسالان یا یافتن جایگاه اجتماعی داشتند، هرچند با زبان و بستر دیگری.این عدم فهم متقابل، نه از تفاوت ذاتی، بلکه از فقدان تلاش برای ترجمه میان دو جهان نمادین ناشی می‌شود. فلسفه زبان به ما یادآور می‌شود که زبان نه صرفاً ابزار بیان، بلکه سازنده واقعیت است. وقتی از «نسل زد» با لحنی انتقادآمیز یاد می‌کنیم، در واقع واقعیتی ساخته‌ایم که ممکن است با تجربه زیسته آن افراد هیچ تناسبی نداشته باشد.

زندگی روزمره: تأثیر روایت تقابل

این روایت تقابل نسلی، تأثیرات عمیقی در زندگی روزمره می‌گذارد. در سطح خانواده، شکاف بین نسل‌ها عمیق‌تر می‌شود، زیرا والدین و فرزندان با پیش‌فرض تفاوت بنیادین به یکدیگر نگاه می‌کنند. گفتگوهای معنادار جای خود را به داوری‌ها و قضاوت‌های سریع می‌دهند. فرزند احساس می‌کند که «فهمیده نمی‌شود» و والدین احساس می‌کنند که «دنیای این بچه‌ها دیگر قابل فهم نیست».در محیط‌های کاری و آموزشی نیز این تقابل به سوءتفاهم‌ها و عدم همکاری منجر می‌شود. مدیران و معلمان با نگاه انتقادی به جوانان، توانمندی‌های واقعی آنها را نمی‌بینند و جوانان نیز با احساس نادیده‌گرفته‌شدن، از مشارکت فعال طفره می‌روند. این چرخه معیوب، نه از واقعیت تفاوت‌ها، بلکه از روایتی تغذیه می‌کند که بر تفاوت تأکید دارد.در سطح اجتماعی گسترده‌تر، این تقابل به بی‌اعتمادی و قطبی‌شدن دامن می‌زند. جامعه‌ای که نسل‌هایش را در تقابل می‌بیند، از ظرفیت همکاری و انتقال تجربه محروم می‌ماند. دانش و حکمت نسل‌های قدیمی نادیده گرفته می‌شود و انرژی و نوآوری جوانان مهار می‌گردد.

بازیابی انسان واحد: فراتر از تفاوت‌های ظاهری

آنچه باید به آن بازگردیم، درک انسان به‌مثابه موجودی واحد است که در بسترهای متفاوت تاریخی و اجتماعی، خود را بازمی‌یابد. تفاوت‌های نسلی، واقعی اما سطحی هستند؛ آنها ناظر بر شکل‌های بیان و ابزارهای زیست هستند، نه بر ماهیت انسانی. تمام نسل‌ها با پرسش‌های مشابهی دست‌وپنجه نرم می‌کنند: چگونه معنای زندگی را بیابیم؟ چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم؟ چگونه با محدودیت‌ها و رنج‌ها کنار بیاییم؟ چگونه رد پایی از خود بر جای بگذاریم؟

تفاوت‌ها را باید دید، اما نه به‌مثابه دیوارهای جداکننده، بلکه به‌مثابه رنگ‌های متنوع یک پالت انسانی. هر نسل، پاسخ‌های خاص خود را به پرسش‌های همیشگی می‌دهد و این تنوع، غنای جامعه انسانی را می‌سازد. آنچه نیاز داریم، نه تأکید بر تفاوت، بلکه کشف اشتراکات و ایجاد پل‌های فهم است.

## نتیجه‌گیری

تقابل نسلی که امروز با قاطعیت درباره نسل زد و نسل‌های پیشین روایت می‌شود، بیش از آنکه واقعیتی انسان‌شناختی یا فلسفی باشد، ساخته‌ای گفتمانی است که از عدم فهم متقابل و نیاز به هویت‌سازی از طریق تمایز تغذیه می‌کند. از منظر فلسفی، انسان همان موجود زمان‌مند و معنا‌ساز است که همواره بوده، صرف‌نظر از اینکه در چه دوره‌ای زیست کند. از دیدگاه انسان‌شناختی، نیازها و کنش‌های بنیادین انسانی در تمام نسل‌ها مشترک است. از نگاه جامعه‌شناختی، شرایط اجتماعی متفاوت به شکل‌گیری تجربیات متفاوت منجر می‌شود، اما این تجربیات متفاوت را نمی‌توان به‌مثابه گسست ماهوی تفسیر کرد.

تأثیر این روایت تقابل در زندگی روزمره، ایجاد شکاف‌های غیرضروری، عدم فهم متقابل و از دست رفتن فرصت‌های همکاری است. برای عبور از این وضعیت، نیاز داریم که از روایت‌های تفاوت‌محور فاصله بگیریم و به جستجوی اشتراکات انسانی بپردازیم. هر نسل، بخشی از یک پیوستار انسانی است که در زمان جریان دارد. انسان، انسان است و در هر زمان و شرایطی، همان پرسش‌های بنیادین را با ابزارهای نوین می‌پرسد و پاسخ می‌دهد. درک این حقیقت، گام نخست برای بازیابی همبستگی و فهم متقابل در جامعه‌ای است که به شدت به آن نیاز دارد.

فضای مجازیانقلاب صنعتیجوامع انسانیمعنای زندگینسل زد
۱۶
۰
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید