ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۷ دقیقه·۱۴ روز پیش

چرا دیدار کودکان خردسال انسان را به شادی می‌کشاند؟

مقدمه

هیچ پدیده‌ای در تجربه انسانی به اندازه دیدن نوزاد یا کودک خردسال، واکنش‌های خودکار و شادمانه را برنمی‌انگیزد. این تجربه فراتر از مرزهای فرهنگی، جغرافیایی و زمانی است. چه در بازارهای شلوغ تهران و چه در خیابان‌های آرام پاریس، چه در روستاهای دورافتاده آفریقا و چه در شهرهای مدرن توکیو، دیدن چهره‌ای کوچک با چشمانی درشت و گونه‌هایی برآمده، لبخندی بر لبان می‌نشاند و دلی را گرم می‌کند. اما چرا؟ چه نیرویی در این موجودات شکننده نهفته است که توانایی دارد بزرگسال‌ترین و جدی‌ترین انسان‌ها را به حالتی از شیفتگی و شادمانی فرو برد؟

ریشه‌های زیستی شیفتگی

از منظر زیست‌شناختی تکاملی، این واکنش هیچ تصادفی نیست. طی میلیون‌ها سال تکامل، گونه انسان با چالشی اساسی روبرو بوده است: نوزادان انسان بیش از هر موجود دیگری آسیب‌پذیر و وابسته متولد می‌شوند. برخلاف بسیاری از پستانداران که توله‌هایشان پس از تولد می‌توانند راه بروند یا خود را تغذیه کنند، نوزاد انسان ماه‌ها و سال‌ها به مراقبت مطلق نیاز دارد. در چنین شرایطی، بقای گونه مستلزم آن بوده که بزرگسالان به‌طور خودکار و عمیق به نوزادان جذب شوند و نسبت به آنها احساس مسئولیت کنند.این جذب از طریق مجموعه‌ای از ویژگی‌های بصری صورت می‌گیرد که زیست‌شناسان آن را «طرح نوزادی» می‌نامند. سری بزرگ نسبت به بدن، پیشانی برجسته، چشمان درشت و گرد، بینی و دهان کوچک، گونه‌های پر و نرم، و اندام‌های کوچک .همه این ویژگی‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که مغز انسان را فعال کنند. هنگامی که چشمان ما با این ویژگی‌ها روبرو می‌شود، نواحی خاصی از مغز که با پاداش، لذت و مراقبت مرتبط هستند، به‌سرعت روشن می‌شوند. این فرآیند چنان سریع و خودکار است که پیش از آنکه بتوانیم به‌طور آگاهانه درباره‌اش فکر کنیم، احساس شادی و تمایل به نزدیکی در ما شکل می‌گیرد.جالب آنکه این واکنش تنها به نوزادان انسانی محدود نمی‌شود. توله سگ‌ها، بچه گربه‌ها، حتی عروسک‌هایی که این ویژگی‌های «کودکانه» را دارند، همان واکنش را برمی‌انگیزند. این نشان می‌دهد که مغز انسان الگویی کلی برای «نوزادی بودن» دارد که فراتر از گونه عمل می‌کند.

معنای فلسفی آسیب‌پذیری

از منظر فلسفی، جذابیت کودکان خردسال با مفهوم بنیادینی از وجود انسانی پیوند دارد: آسیب‌پذیری. فیلسوفانی چون امانوئل لویناس درباره «چهره دیگری» سخن گفته‌اند .آن لحظه‌ای که با حضور انسان دیگری روبرو می‌شویم و خود را در برابر مسئولیتی اخلاقی می‌یابیم. چهره کودک شکل خالص‌ترین این تجربه است. کودک بدون دفاع، بدون نقاب، و بدون توانایی پنهان‌کاری است. او آشکارا نیازمند است و این نیازمندی هیچ شرمی در خود ندارد.در فلسفه وجودی، کودک نماد امکان خالص است. او هنوز به زنجیرهای سنت، انتظارات اجتماعی یا محدودیت‌های شناختی بسته نشده است. هر لبخند، هر حرکت دست، هر نگاه کنجکاو، بیانگر نوعی آزادی بنیادین است که بزرگسالان آن را از دست داده‌اند. شاید بخشی از شادی ما در دیدن کودکان، نوستالژی نسبت به این حالت از بودن باشد . زمانی که هنوز جهان پر از شگفتی بود و خود ما نیز به همان اندازه باز و آسیب‌پذیر بودیم.همچنین، کودک یادآور نوعی بی‌زمانی است. او در لحظه زندگی می‌کند، بدون نگرانی از گذشته یا آینده. در فلسفه شرقی، این حالت با مفهوم «حال» یا «اکنون» پیوند دارد .همان حالتی که مدیتیشن و تمرین‌های معنوی در پی رسیدن به آن هستند. کودک به‌طور طبیعی در این حالت است و حضور او می‌تواند ما را به‌طور موقت از دغدغه‌های زمانی و اضطراب‌های وجودی برهاند.

بُعد روانشناختی: بازگشت به خویشتن اولیه

از دیدگاه روانکاوی، کودک بازتابی از خود کودکانه ماست. زیگموند فروید و سپس کارل یونگ به این مفهوم اشاره کردند که هر بزرگسالی، کودکی در درون خود حمل می‌کند. این کودک درونی نه تنها نماد گذشته ماست، بلکه بخش زنده‌ای از روان کنونی ماست که حامل امیدها، ترس‌ها و نیازهای برآورده‌نشده است.هنگامی که با کودک واقعی روبرو می‌شویم، ناخودآگاه با آن بخش از خویشتن نیز رو‌به‌رو می‌شویم. اگر کودکی خوشبخت و ایمن داشته‌ایم، این دیدار می‌تواند احساس گرمی و رضایت برانگیزد. اگر کودکی دردناک را پشت سر گذاشته‌ایم، ممکن است این دیدار با احساسات پیچیده‌تری همراه باشد .ترکیبی از شادی، اندوه و شاید حتی حسادت.روانشناسان تحولی نیز به «نظریه دلبستگی» اشاره می‌کنند. انسان‌ها برای بقا و رشد سالم به پیوندهای عاطفی نیاز دارند. کودک خردسال تجسم این نیاز است و دیدن او سیستم دلبستگی ما را فعال می‌کند. حتی اگر والد نباشیم، حتی اگر آن کودک غریبه باشد، مکانیسم‌های روانی ما طوری تنظیم شده‌اند که به حضور کودک با احساس مسئولیت و نزدیکی پاسخ دهند.جالب است که تحقیقات نشان داده‌اند حتی مردانی که هیچ تجربه پدری ندارند، هنگام تعامل با نوزادان، تغییرات هورمونی را تجربه می‌کنند. سطح تستوسترون کاهش می‌یابد و هورمون‌های مرتبط با مراقبت افزایش می‌یابند. این نشان می‌دهد که پاسخ به کودک تنها یک پدیده اجتماعی یا فرهنگی نیست، بلکه ریشه در بیولوژی عمیق انسان دارد.

بُعد انسان‌شناختی: کودک به‌مثابه نماد فرهنگی

در تمام فرهنگ‌ها، کودک جایگاه نمادین خاصی دارد. او نماد آینده، امید، تجدید و پاکی است. در اساطیر و روایات مذهبی، کودک غالباً نقش محوری ایفا می‌کند .از حضرت موسی که در سبدی به رود سپرده می‌شود تا حضرت عیسی که در آخور متولد می‌شود، تا کریشنا که در زندان به دنیا می‌آید. این روایات همگی بر شکنندگی و در عین حال قدرت کودک تأکید دارند.در جوامع سنتی، کودکان نه تنها به عنوان بازتولید بیولوژیکی، بلکه به عنوان بازتولید فرهنگی نیز دیده می‌شدند. آنها حامل ارزش‌ها، داستان‌ها و دانش نسل‌های پیشین به آینده بودند. از این منظر، دیدن کودک یادآور این حقیقت است که زندگی ادامه دارد، که فرهنگ باقی می‌ماند، و که جامعه در حال تجدید خویش است.همچنین، در بسیاری از فرهنگ‌ها، کودکان به عنوان موجوداتی نزدیک به امر قدسی یا طبیعت دیده می‌شده‌اند. آنها هنوز توسط هنجارهای اجتماعی «آلوده» نشده‌اند و بنابراین نوعی خلوص در خود دارند. این باور می‌تواند تبیین کند که چرا در بسیاری از آیین‌ها و مراسم، کودکان نقش ویژه‌ای دارند.

تناقض شادی و دغدغه

اما واکنش ما به کودکان تنها شادی خالص نیست. غالباً با احساسات پیچیده‌تری همراه است. دیدن نوزادی که به مادرش لبخند می‌زند می‌تواند همزمان احساس شادی و اندوه برانگیزد اندوه برای گذر زمان، برای از دست دادن معصومیت، برای خطراتی که این موجود شکننده در آینده با آنها روبرو خواهد شد.این تناقض در ادبیات و هنر بارها بازتاب یافته است. شاعران از «شیرینی تلخ» کودکی سخن گفته‌اند، از زیبایی‌ای که در عین حال یادآور زودگذری و شکنندگی است. فیلسوف دانمارکی سورن کی‌یرکگور درباره «اضطراب وجودی» سخن می‌گوید . آن احساس ناخوشایند که از آگاهی به امکانات نامحدود و در عین حال محدودیت‌های واقعی زندگی سرچشمه می‌گیرد. کودک تجسم این تناقض است: امکان نامحدود در قالبی بی‌نهایت آسیب‌پذیر.

واکنش به‌مثابه بازتاب خود

شیوه واکنش افراد به کودکان نیز خود داستانی درباره آنها تعریف می‌کند. برخی بلافاصله می‌خواهند کودک را بغل کنند، برخی از دور لبخند می‌زنند، برخی کلمات کودکانه به کار می‌برند، و برخی در سکوت تماشا می‌کنند. این واکنش‌های متفاوت بازتابی از تاریخ شخصی، فرهنگ، و حتی مزاج است.در برخی فرهنگ‌ها، واکنش صریح و پرشور به کودکان غریبه مناسب دانسته نمی‌شود، در حالی که در فرهنگ‌های دیگر، نادیده گرفتن کودک می‌تواند به عنوان بی‌احترامی تلقی شود. اما فراتر از این تفاوت‌های فرهنگی، یک واکنش درونی مشترک وجود دارد .همان احساس اولیه توجه، علاقه و گرمی که به‌طور خودکار برانگیخته می‌شود.

کودک به‌مثابه آینه اخلاقی

از منظر اخلاقی، کودک نوعی آزمون است. نحوه برخورد یک جامعه، یک فرهنگ، یا یک فرد با کودکان، بیش از هر چیز دیگری ارزش‌های واقعی آنها را نشان می‌دهد. کودک نمی‌تواند خود را دفاع کند، نمی‌تواند حقوقش را مطالبه کند، نمی‌تواند انتقام بگیرد. او کاملاً به خیرخواهی دیگران وابسته است. بنابراین، رفتار ما با کودکان بازتابی از عمیق‌ترین باورهای اخلاقی ماست.شاید یکی از دلایل شادی در دیدن کودکان این باشد که آنها فرصتی برای ابراز بهترین وجه وجود ما هستند. در حضور کودک، انسان‌ها غالباً ملایم‌تر، صبورتر و مهربان‌تر می‌شوند. کودک بهترین‌ها را از ما بیرون می‌کشد و این تجربه خود منبع رضایت است.

نتیجه‌گیری

پس چرا دیدن نوزادان و کودکان خردسال انسان‌ها را به این اندازه شاد و ذوق‌زده می‌کند؟ پاسخ در تلاقی چند لایه از وجود انسانی نهفته است. در سطح بیولوژیکی، مغز ما برای پاسخگویی به نشانه‌های کودکی تنظیم شده است تا بقای گونه تضمین شود. در سطح روانشناختی، کودک بازتابی از خود کودکانه ما و نیازهای دلبستگی ماست. در سطح فلسفی، کودک نماد امکان، آسیب‌پذیری و بودن در لحظه است. و در سطح فرهنگی، کودک حامل امید، تجدید و ارزش‌های جمعی است.این واکنش پیچیده، چند‌بُعدی و عمیقاً انسانی است. شادی که از دیدن کودک به ما دست می‌دهد تنها یک احساس سطحی نیست، بلکه بازتابی از عمیق‌ترین نیازها، امیدها و ارزش‌های ماست. کودک به ما یادآوری می‌کند که زندگی ادامه دارد، که معصومیت و شگفتی هنوز در جهان وجود دارد، و که ما قادریم به چیزی فراتر از خودمان مراقبت کنیم.

در نهایت، شاید عمیق‌ترین دلیل این شادی، این است که کودک به ما یادآوری می‌کند که معنا علی‌رغم تمام پیچیدگی‌ها، رنج‌ها و ابهامات زندگی همچنان ممکن است. در لبخند بی‌آلایش یک نوزاد، در کنجکاوی خالص یک کودک خردسال، در آسیب‌پذیری شجاعانه‌ای که آنها نشان می‌دهند، ما بازتابی از معنای اولیه وجود می‌بینیم و این دیدار، حتی برای لحظه‌ای کوتاه، قلب را گرم و روح را شاد می‌کند.

احساس مسئولیتکودکانشادیانساناحساس رضایت
۱۹
۲
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید