ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا رانندگی خشم پنهان مردم را آشکار می‌کند؟

وقتی پشت فرمان می‌نشینیم، چیزی در ما تغییر می‌کند. انسانی که لحظاتی پیش با ملایمت در صف نانوایی منتظر نوبت خود بود، حالا با کوچکترین تاخیر در حرکت خودروی جلویی بوق می‌زند. این تحول ناگهانی نه صرفاً یک واکنش سطحی، بلکه افشاگری از لایه‌های عمیق‌تری از وجود ماست که در زندگی روزمره به دقت پنهان می‌کنیم.

رانندگی در حقیقت نوعی آزمایشگاه وجودی است. جاده محلی می‌شود که در آن قواعد عادی تعامل اجتماعی کمرنگ می‌شوند. ما دیگر چهره در چهره با دیگران نیستیم، دیگر نگاه مستقیم به چشمان کسی را تحمل نمی‌کنیم که باید منتظرش بمانیم. خودرو پوسته‌ای فلزی می‌شود که از پشت آن، خود واقعی‌مان جرات بروز پیدا می‌کند. این فاصله فیزیکی، فاصله‌ای روانی می‌آفریند که در آن احساس مسئولیت مستقیم در برابر دیگری کاهش می‌یابد.

اما چرا این خشم؟ شاید باید از خود بپرسیم که این خشم از کجا می‌آید. در زندگی معمول، ما همواره در حال سرکوب خشم خود هستیم. جامعه از ما می‌خواهد که مؤدب باشیم، صبور باشیم، تحمل کنیم. ما یاد می‌گیریم که خشم را ناپسند بدانیم، آن را نشانه ضعف یا بی‌فرهنگی تلقی کنیم. اما این خشم به جایی نمی‌رود، فقط جایش را عوض می‌کند. به زیرزمین روان ما تبعید می‌شود، آنجا که نور آگاهی کمتر می‌تابد.

رانندگی فرصتی است برای رهایی این خشم انباشته شده، اما نه با نام واقعی‌اش. ما خشمگین نیستیم از دست رئیس‌مان، از دست شرایط اقتصادی، از دست بی‌عدالتی‌هایی که در زندگی تحمل می‌کنیم. نه، ما خشمگین هستیم از دست راننده‌ای که بی‌دلیل کند رانندگی می‌کند. این جابجایی، مکانیسم دفاعی روان ما برای دفع فشاری است که در جای دیگری قابل تخلیه نیست.

از منظر فلسفی، رانندگی ما را با سؤال بنیادین کنترل و قدرت روبرو می‌کند. وقتی پشت فرمان می‌نشینیم، احساس قدرت می‌کنیم. ما کنترل‌کننده یک ماشین چندصد کیلویی هستیم که با فشار دادن پدالی می‌تواند با سرعت حرکت کند. این قدرت مکانیکی به نوعی با توهم قدرت وجودی درهم می‌آمیزد. ما فراموش می‌کنیم که در بسیاری از جنبه‌های زندگی، کنترلی نداریم. اما اینجا، در این فضای محدود، ما تصمیم می‌گیریم. و هر کسی که این کنترل را تهدید کند، دشمن می‌شود.

جالب است که بیشترین خشم رانندگی زمانی بروز می‌کند که احساس کنیم بر ما بی‌عدالتی شده است. کسی جلوی ما را گرفت، کسی حق تقدم ما را نادیده گرفت، کسی قوانین را نقض کرد. این واکنش عمیقاً با حس عدالت انسانی ما پیوند دارد. ما موجوداتی هستیم که برای برابری و انصاف حساسیت شدیدی داریم، و وقتی این حس لگدمال می‌شود، حتی در کوچکترین موقعیت‌ها، خشم بیدار می‌شود.

همچنین رانندگی ما را با محدودیت زمان مواجه می‌سازد. هر ثانیه تأخیر، یادآور محدودیت وجودی ماست. زمان می‌گذرد و ما نمی‌توانیم آن را بازگردانیم. در ترافیک، این محدودیت به شکلی عینی و فیزیکی احساس می‌شود. ما زندانی خودروهای دیگر هستیم، زندانی سیستمی که بر آن کنترلی نداریم. و این احساس ناتوانی، خشم می‌آورد.

اما شاید عمیق‌ترین دلیل این باشد که رانندگی آینه‌ای است که خود واقعی ما را نشان می‌دهد. وقتی هیچ‌کس ما را نمی‌بیند، وقتی نیازی به حفظ نقاب اجتماعی نیست، آنچه باقی می‌ماند خود خام ماست. با تمام خشم‌ها، ترس‌ها، ناامنی‌ها و نیازهای برآورده نشده‌اش. این رویارویی ناخواسته با خود واقعی، ناراحت‌کننده است. و ما ترجیح می‌دهیم این خشم را به بیرون، به دیگران، نسبت دهیم تا با حقیقت درونی‌مان روبرو نشویم.

در نهایت، خشم رانندگی نه تنها نشانگر ضعف ماست، بلکه نمایانگر انسانیت ماست. این که ما موجوداتی ناکامل هستیم، پر از تناقض، در تلاشی دائمی برای حفظ تعادلی که همواره در حال از دست رفتن است. جاده، صحنه‌ای است که در آن این درام انسانی به سادگی و بی‌پرده اجرا می‌شود. و شاید اگر به جای محکوم کردن این خشم، آن را به عنوان پیامی از عمق وجودمان بشنویم، بتوانیم چیزی درباره خودمان بیاموزیم. چیزی که در سکوت روزهای عادی، هرگز شنیده نمی‌شود.

خشمرانندگیعصبانیتصبر و تحمل
۷
۰
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید