سلام دوستان حالتون چطوره؟
قبل از هر چیز بگم که این اولین پست منه و گفتم برای اینکه یکم پست هام طرفدار زیادی داشته باشن اولش یه چیز بوم بزارم که بترکه و از اونجایی که من خیلی تئوری انیمیشن و فیلم دوست دارم، میرم سراغ انیمیشنی که که هیچکس تا حالا تئوری راجع بهش نگفته، تئوری انیمیشن انگری بردز!
بله درست شنیدید، احتمالا برگاتون ریخت، ولی حقیقت داره، تئوری های عجیب و حیرت انگیزی توی این کارتون وجود داره و هیچکس تا حالا بهشون فکر هم نکرده، البته باید این نکته رو هم بگم که منبع اطلاعاتی این تئوری ها، فقط و فقط خودم هستم، البته اگه خیلی خوشتون نیومد بعدا جبران میکنم. البته امکان نداره که بگید غیر منطقیه.
خب دیگه خیلی حرف زدم بریم سراغ اولین تئوری.
تئوری ها، یا اصولا تئوری های انیمیشن، مربوط به یه شخصیت هستن، اصولا خیلی به کل کارتون ربطی ندارن، و از اونجایی که من میخوام پست رو دو پارته کنم، پس از یه شخصیت شروع میکنم، یه شخصیت خیلی گوگولی که دقیقا تو همین فیلم دوم اضافه شده و همه هم الان به عنوان یه عضو تیم انگری بردز میشناسنش، مطمئنم تا حالا حدس زدید کیو میگم...
بله! بله! همین نقره به ظاهر کیوتمون، البته کیوت هستا، ولی خب شخصیت خیلی مرموزیه، و منظورم از مرموز این نیست که داره یه کار بدی میکنه، ولی خب دیگه، بزارید بریم جلو تر تا ببینیم چی میشه.
نقره، همونطور که هممون میدونیم، تو انگری بردز دو به ما اضافه شد، اما واقعا تو فیلم دوم اضافه شد؟ وقتی اصولا ما این انیمیشن رو دیدیم، اصلا به نقره فکر نکردیم، ما همه فکر و حواسمون تو پایان انیمیشن بود که ببینیم چی میشه، ولی غافل از اینکه نقره، به صورت کاملا واضح یه چیزی رو به ما گفت، اینکه این شخصیت، اصلا تو فیلم اول، تو جزیره وجود نداشته...
خب، الان شاید با خودتون بگید که مخش تاب برداشته، ولی من چند تا مدرک دارم.
مدرک اول:
مدرک اول بر میگرده به 10 دقیقه ی اول فیلم، توی همون مهمونی جفت یابی لعنتی، نقره به طور غیر مستقیم رازشو فاش کرد، با رفتاری که با قرمز کرد البته، پس بیاید برگردیم به این دیالوگ های این دو شخصیت:
-اوغات فراغتت رو چیکار میکنی؟
-میدونی من خیلی وقت آزادی ندارم یجورایی از جزیره پرندگان در مقابل حمله محافظت میکنم، کار تمام وقتمه.
-اوه فکر کنم یه چیزایی راجع به صلح شنیدم.
شاید الان با خودتون بگید این کجاش عجیبه؟
پس بریم به وقتی که این دیالوگ سم نقره قوت پیدا میکنه:
-صبر کن ببینم این یارو رو میشناسی؟
این دیالوگ رو همه یادشونه، وقتی نقره برای دومین بار قرمز رو میبینه، این رو به چاک میگه، اما واقعا کجاش عجیبه؟
اینجاست که باید بهتون بگم که دقیقا همین دیالوگ منو متوجه این نقره مرموز کرد، حالا چرا؟
نکته اول:
چرا نقره نباید قرمز رو بشناسه؟ همه ی در و دیوار شهر عکس قرمزه، بعد این شخصیتی که ما به عنوان یه پرنده عاقل میشناسیمش، واقعا چرا نباید بدونه قرمز کیه؟
نکته دوم:
حالا شاید با خودتون بگید که پس چرا یه راست نرفتم سراغ دیالوگ نقره که میگه اینو میشناسی، باید بگم که میخواستم یکم این مدرک ثابت شه، چون واقعا، واقعا یعنی نقره از جریان صلح خبر داره ولی نمیشناسه قرمزو؟ من دیگه حرفی ندارم، خودتون پردازشش کنید.
حالا برای اینکه این جریان قوت پیدا کنه، بریم به چند ثانیه بعد، و باز هم دیالوگ نقره:
-تا حالا یه خوک از نزدیک ندیده بودم...
خب حالا یه لحظه من اینجا می ایستم، همه ی کسایی که مثل من هر دو قسمت این کارتون رو دیدن، البته با دقت، میدونن که مردم این جزیره چندین بار به صورت مستقیم در معرض دیدن خوک ها قرار گرفتن، ( اگه نمیدونین بگم : یه بار موقع وارد شدنشون، توی مهمونی ها که وجدانا خیلی زیاد بودن، و توی قایق) پس نقره ما اگه همینقدر که نشون میده کنجکاو باشه، پس چرا نیومده بیرون که این خوکای خارق العاده رو از نزدیک ببینه؟ پردازش این موضوع رو به عهده خودتون میزارم، شاید هم تو پارت دوم توضیح دادم نمیدونم، ولی یه چیزی رو میدونم، اینکه نقره داره تظاهر میکنه، به چیزی که نشون میده هست.
خب خب امیدوارم از این پست لذت برده باشید، اگه میخواین پارت دوم رو براتون بزارم تو بخش کامنت ها بهم انرژی بدید، و در ضمن از کسایی که این کارتون و شخصیت نقره رو دوست دارن معذرت میخوام و ببخشید به کسی که گفته بود بهتره نزاری چون واقعا نتونستم جلوی خودم رو بگیرم، خلاصه که اگه مثل من عاشق تئوری انیمیشن و فیلم هستین، برید سراغ یکی از سلطان های تئوری، amirtcha که واقعا تئوری هایی که میگه بی نظیرن، خب دیگه خدافظ و مواظب خودتون باشید لایک و کامنت رو هم فراموش نکنید.