منصور سجاد
«مارتین اسلین» نقد خود را با شرح استقبالی که از نمایشنامه «بازگشت به خانه» در اروپا و آمریکا شده آغاز میکند و مشخص نیست که در ذهن این منتقد، اقبال عمومی در باره این اثر بر ارزشگذاریهای او تأثیر کرده است یا نه.
از این نقد 24 صفحهای، 15 صفحه به بیان خلاصه نمایشنامه اختصاص دارد
پس از پایان خلاصه داستان، اسلین، بخش اصلی نقد خود را بر اساس شوکی که این نمایشنامه به تماشاگر میدهد بنا میکند و در توجیه این امر (شوکه شدن تماشاگر) ابتدا این عقیده را پیش میکشد که: «آنچه باعث تکان و شوک تماشاگر نمایشنامه بازگشت به خانه میشود، تنها به دلیل ارائه سکس و فحشا بهصورت خیلی عادی و معمولی نیست؛ بلکه انگیزههای غیرقابل توصیف شخصیتهای اصلی نمایشنامه است که این تکان را موجب میشود».
اسلین سپس به چکیده عقیدهی دو گروه از منتقدان قبلی این نمایشنامه اشاره میکند: «آنها که تأثیرهای نمایشی و غیرقابل انکار نمایشنامه را با غافلگیریهای ناگهانی و چرخشهای غیرمترقبه آن ستودهاند، از آن بهعنوان مجموعهای از تصویرهای سمبولیک و تمثیلات شاعرانه دفاع کرده، معتقدند که نباید با اثر، برخوردی منطقی و واقعگرایانه داشت».
وجود گروه دومی از منتقدانِ این نمایشنامه از فحوای کلام گروه اول که به آن در سطور فوق، اشاره شد قابل درک است؛ یعنی آنهایی که برخوردی منطقی با نمایشنامه کردهاند و احتمالا از خود پرسیدهاند: « آیا اصولاً داستان، باور کردنی است؟»
مارتین اسلین اما راهی بینابین را (که در نهایت به نفع نویسنده نمایشنامه تمام میشود) انتخاب میکند: «به اعتقاد من نمایشنامه بازگشت به خانه، در عین آنکه تصویری است شاعرانه از موقعیت اساسی بشر؛ همچنین میتواند بهعنوان یک نمایش واقعگرایانه، مورد دقیقترین بررسیها قرار بگیرد.»
در همین حین اشاره نویسنده به «آرکی تایپ» و رویدادهای واقعی نمایشنامه میتواند این سؤال یا انتظار را در برخی از خوانندگان نقد ایجاد کند که آیا منتقد قصد نقد واقعگرایانه و روانکاوانه اثر را نیز دارد؟ چون میگوید: «در واقع دستاورد آن (دستاورد نمایشنامه)، ترکیب کاملی است از غایت واقع گرایی و ارکیتیپی (ازلی) Archetypal»
اسلین بلافاصله ما را از نخستین تصمیم مشخص خود درباره نقد این نمایشنامه چنین مطلع میسازد: «بگذارید ابتدا نمایشنامه را از جهت معتبر بودنش بهعنوان یک سلسله رویدادهای واقعی و قابل توجیه بررسی کنیم».
اما این بررسی اعتبار رویدادهای واقعی با نوع دیگری از واقع گرایی که اسلین به نویسنده نمایشنامه نسبت میدهد صورت میگیرد: «نباید فقط با چهارچوب سنتی و قراردادی نمایشی که بر طبق آن نویسنده ملزم به طراحی واضحی از تاریخچه گذشته شخصیتهای نمایشنامه و انگیزههای آنها میباشد بررسی نمود.»
اسلین در ادامه نقد برای اثبات گفته خود به کالبد شکافی بخشهای مختلفی از نمایشنامه میپردازد و در نهایت، این جمعبندیِ تا حدی قانع کننده را ارائه میکند: «در باره قابل قبول بودن اتفاقات در نمایشنامهبازگشت به خانه از جنبه واقعگرایانه، همین کافی است که دریابیم خانواده ترسیم شده، خانوادهای است که از دنیای آبرومند و بهنجار کنار بوده است» و در ادامه، واقع گرایی متفاوت نویسنده نمایشنامه را چنین ارزیابی میکند: «عملکرد واقعگرایانه در آن کنایهای است از امیال، آرزوهای انسانی، اسطوره و تصویر رؤیا گونه از فرافکنی ترسها و آمال ازلی.»
اسلین برای اثبات گفته فوق این بار به بررسی شباهت نمایشنامه بازگشت به خانه با نمایشنامههای «سوفوکل» و «شکسپیر» میپردازد. از نظر او وجه مشترک نمایشنامه بازگشت به خانه با نمایشنامه «ادیپ» و «شاه لیر» عبارت است از فراتر رفتن از واقعیت گرایی و تبدیل شدن به تصویری ازلی: «بازگشت به خانه نیز با فراتر رفتن از مرز برخورد واقعگرایانه، دقیقاً مبدل به چنین تصویر ازلیای میشود.»
اسلین بخشهای روانکاوانهای را در نقد خود جای داده است: «روت چون سارا در نمایشنامه فاسق و سالیدر نمایشنامه مدرسه شبانه و استلا در نمایشنامه کلکسیون، هم مادر است و هم تأمین کننده عقدههای اودیپی.»
بهطور کلی در نقد اسلین درباره نمایشنامه بازگشت به خانه، با نقد واقعگرایانه (ولی تا حدودی نامتعارف و شخصی سازی شده)، نقد جامعه شناسانه و روانکاوانه روبرو هستیم.
در این میان، شخصیت شناسیها بیشتر سمت و سوی روانکاوی و تحلیل روابط شخصیتهای نمایشنامه، ترکیبی از نقد روانکاوانه و جامعه شناسانه است.
از لحاظ برخی سرنخهای قابل بررسی ، میتوان دو طبقه بودن خانه و وقوع بعضی اتفاقات نمایش در طبقه پایین و بعضی در طبقه بالا را اشاره به ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه شخصیتهای نمایش دانست. جویی در پایین از رابطه با روت میگوید اما در بالا عملی انجام نمیدهد.
تأکید نمایشنامه نویس بر وجود آینه بزرگ در صحنه با توجه به مفهوم آینه در اندیشههای «فروید» که به ضمیر ناخودآگاه اشاره دارد این احتمال را تقویت میکند که اتفاقاتی که در نمایشنامه میبینیم اتفاقات واقعی نیست و در ذهن یکی از شخصیتها میگذرد.
همچنین روابط سرد اعضای خانواده باهم و پیشنهاد غیرعادی به عروس خانواده میتواند تأکید دوبارهای باشد بر این نکته که حوادث واقعی نیست و در خیال شخصیتها اتفاق میافتد. چنین نگاهی این نتیجه را به همراه دارد که همه اتفاقات در ذهنِ جویی میگذرد.
بهطور کلی، میتوان گرایش به نقد روانکاوانه در نقد اسلیندرباره نمایشنامه بازگشت به خانه را بیشتر از نقدهای واقعگرایانه و جامعه شناسانه دانست زیرا: «تماشاگر هرچقدر هم که نتواند نمایشنامه را از جهت جنبههای عقلائی بپذیرد، در پایانِ کار، عمق ضمیر ناخودآگاهش به آن پاسخ میدهد.»
سایر نوشته های من را در سایت " یک ناشر " بخوانید