ویرگول
ورودثبت نام
منصور
منصورمشق های نوشتن را اینجا میگذارم
منصور
منصور
خواندن ۶ دقیقه·۵ ماه پیش

بررسی نکات خوب و بد قسمت سوم شگارکاه اثر نیما جاویدی

"این متن ویدیویی است که در یوتیوب منتشر کرده ام"

قسمت سوم سریال «شکارگاه» را می‌خواهیم با هم بررسی کنیم. تا الان چه اتفاقی افتاده؟ در قسمت ۱، ما اتفاق اصلی داستان را فهمیدیم که این داستان دنبال چیست. گروهی از افراد هستند که وظیفهٔ حفاظت از یک گنج را دارند. ما خط کلی داستان، که حفاظت از این گنج است، را متوجه شدیم و اینکه چه افرادی در آن دخیل هستند. خانوادهٔ سرهنگ را شناختیم. با خصوصیات سرهنگ آشنا شدیم و با گروهش، که خانواده‌اش هستند، کمی آشنا شدیم. فضای آن زمان را فهمیدیم. در چه دورهٔ تاریخی و چه اتفاقاتی تاریخی می‌افتد، آشنا شدیم. با فضای ساختمانی که از گنج محافظت می‌شود (ساختمان شکارگاه) آشنا شدیم. تاریخچهٔ آن شکارگاه‌ را شناختیم. سپس، در قسمت دوم، تعدادی از نیروهای مخالف، نیروهایی که حریف شخصیت‌های اصلی ما هستند، را شناختیم. دزدهایی که به اینجا شبیخون زدند و کم‌کم متوجه شدیم که بقیهٔ افراد ساکن در این ساختمان شکارگاه نیز می‌توانند به عنوان حریف برای شخصیت‌های اصلی ما عمل کنند. آن خانم خدمتکار به عنوان یک شخصیت حریف معرفی شد. کم‌کم در این قسمت می‌بینیم که حشمت، آقای خدمتکار، نیز یک شخصیت حریف است. در قسمت ۲، پری، دختر خدمتکار، را داشتیم که وارد ساختمان شد. اکنون او نیز به عنوان یک شخصیت حریف کم‌کم معرفی می‌شود که او هم دنبال سرقت گنج است. این افراد، شخصیت‌هایی هستند که تا الان معرفی شدند. فضا معرفی شد و قصهٔ اصلی کار هم معرفی شد.

حالا در قسمت سوم که وارد می‌شویم، با یک سری خرده‌داستان‌ها مواجه هستیم. خرده‌داستان‌ها وظیفه‌شان چیست؟ وقتی یک خط اصلی داستان در رمانمان داریم، یا اینجا در سریالمان داریم، این خط اصلی داستان قدرت آن را ندارد که داستان را به تنهایی پیش ببرد. ما خرده‌داستان‌هایی می‌خواهیم که داستان را جذاب‌تر کنند و بعد هر کدام از این داستان‌ها، شخصیت‌های ما را بیشتر به ما معرفی کنند. اکنون در این قسمت با چند خرده‌داستان مواجه هستیم که شخصیت‌ها را برای ما بیشتر معرفی می‌کنند.

مثلاً، زهر در قهوهٔ سرهنگ، از آن خط اصلی داستان ما که سرقت یا محافظت از جواهرات است، جدا است. اما یک خرده‌داستانی است که در قالب آن، ما کم‌کم شخصیت‌ها را می‌شناسیم. وقتی آمدند و به عروسشان، فروغ، گفتند که زهر دان کجاست و سیمین از او حمایت کرد، ما کمی بیشتر سیمین را شناختیم. خرده‌داستان آن دختر کوچکی که فروخته شده بود، زهره، و حمایت سیمین از او، باعث شد بیشتر سیمین را بشناسیم. آن ارتباطی که با برادرش داشت، آمد و گفت: «مثلاً غذا خوردی؟ نخوردی؟ چرا اینجا بودی؟» باز هم سیمین را بیشتر شناختیم. اکنون در قسمت‌های مختلف نشان می‌دهد که سیمین شخصیت مهربانی است، شخصیت غم‌خواری است. بیشتر نفوذش نشان داده می‌شود و بیشتر تأکید می‌شود. من تصور می‌کنم که کم‌کم سیمین یکی از شخصیت‌های اصلی داستان ما می‌شود. حالا یا یک اتفاق خیلی خاص در آینده از او می‌بینیم، یا اینکه یک غافلگیری داریم. مثلاً این‌قدر از او مهربانی دیدیم، این‌قدر حمایت از افراد مختلف دیدیم، چطور این کار را کرد؟ به نظر می‌رسد در آینده احتمالاً از سیمین کارهای ویژه‌ای خواهیم دید.

نکتهٔ جالب این است که در این سریال، شخصیت سیمین را خیلی خوب شخصیت‌پردازی کرده‌اند. در قالب این خرده‌روایت‌ها و در قالب داستان، نمایش داده می‌شود. اما بقیهٔ شخصیت‌ها که در این قسمت سوم به ما معرفی شدند، بیشتر در حد دیالوگ معرفی شده‌اند. انگار یک جمله گذاشته‌اند تو دهن آن بازیگرها که یک داده‌ای به ما بدهند. در داستان‌نویسی، این کار غلط است. ما سعی کنیم که به قول معروف «نگو، نشان بده». سعی کنیم در قالب نشان دادن، شخصیت‌ها را بیشتر معرفی کنیم. همین کاری که دقیقاً برای شخصیت سیمین شده. مثلا معرفی می‌شود که مثلاً آقای حشمت دزد بوده، دزد سابقه‌دار و پرکاری هم بوده و هنوز پروندهٔ باز دارد. ولی ما تا اینجا هیچ عملی از او ندیده‌ایم. فقط گفته شده که خیلی زرنگ بوده و شکسته‌نفسی می‌کند. ما تا الان هیچ حرکت هوشمندانه‌ای از حشمت ندیده‌ایم، نه نشانه‌هایی از دزدی داریم و فقط در حد یک جمله این شخصیت و سابقهٔ او معرفی شده که اینجا به نظر می‌رسد غلط است.

دوباره ادامه می‌دهیم. حشمت به پری می‌گوید که من پدر واقعی تو هستم. ولی این هم دوباره در قالب کلمه است. ما در قسمت قبل دیدیم که پری آمد و حالا در طی این قسمت، پری که نمی‌دانست حشمت پدرش است، ولی ما حتی یک نگاه مهربانانه هم از حشمت ندیدیم که متوجه شویم یک ارتباط عاطفی حداقلی بین حشمت و دخترش هست. از بعد شخصیتی‌اش خوب شخصیت‌پردازی نشد. این هم مشکل داشت.

به هر حال، شخصیت سیمین خیلی خوب معرفی شد. ما حشمت را کمی بیشتر شناختیم، ولی در قالب دیالوگ. آن پسرش، یحیی، را باز هم کمی بیشتر شناختیم، باز هم در قالب دیالوگ. پری را کمی بیشتر شناختیم، قسمتی در قالب دیالوگ و قسمتی در قالب کنش که خوب بود. مثلاً او تجربیات پزشکی داشت، حالا حداقل آمپول بلد بود بزند. به یحیی آمپول زد و بعد در ادامه، برای ما آن کنجکاوی که علاقه‌مند شویم قسمت بعد را هم ببینیم، ایجاد شد.

من احساس می‌کنم که خط سیر این داستان، یک خط سیر ستاره‌ای است. یک هستهٔ مرکزی داریم: حفاظت از این گنج. هر بار یک اتفاقی می‌افتد. خیلی داستان این‌طور است. همه چیز عادی بود تا وقتی که دزدها آمدند و خواستند این گنج را بدزدند. این‌ها رفتند و مشکل را حل کردند و برگشتند. بعد آن زن سَرایدار ، شمسی بود فکر کنم، او می‌خواست گنج را بدزدد. مشکل را حل کردیم و برگشتیم سر جایمان. اینجا دوباره الان با این مواجه هستیم که پری می‌خواهد با کمک یحیی گنج را بدزدد. احتمالاً داستان تا جایی می‌رود و دوباره برمی‌گردیم. شخصیت اصلی، فکر می‌کنم با یک ساختار ستاره‌ای مواجه باشیم. هر بار برویم و برگردیم و دوباره به آن خط اصلیمان برسیم.

ولی عرض می‌کنم، احتمال انتظار غافلگیری بیشتر در شخصیت سیمین را داریم. نکتهٔ جالب آن این بود که در این قسمت، ما با خرده‌داستان‌ها خیلی سعی کردیم شخصیت‌ها را بشناسیم. لایه‌های مختلفی برای هر کدام پیدا کنیم. برای هر کدام قصه‌هایی تعریف شد که علاقه‌مندی برای ما ایجاد بشود و داستان از یکنواختی دربیاید.

برویم تا قسمت بعد ببینیم چه اتفاقاتی می‌افتد. قسمت سوم الان ریتمش از آن تندی ریتم قسمت ۱ و ۲ کمی کم شد. امیدوارم این‌طور نباشد. شاید این مثل ایستگاه پله‌هایی باشد که می‌بینیم تند می‌رویم و بعد مثلاً یک ایستگاه دارد که یک توقفی بکنیم، نفسی تازه کنیم و دوباره در قسمت‌های بعد پله را برویم. من قسمت ۳ را به عنوان یک ایستگاه پله می‌بینم. به نظرم آن ریتم تند و پرقدرت قسمت ۱ و ۲ را نداشت. امیدوارم دوباره به آن ریتم پرقدرت برگردیم. ادامه می‌دهیم قسمت‌های بعد را دوباره تحلیل می‌کنیم. از لحاظ نویسندگی داستان و روایتش یاد بگیریم که چطور قصه بگوییم. چه در رمان خودمان، چه در اینجا. تا الان فهمیدیم که شخصیت‌ها را در خرده‌داستان‌ها معرفی کنیم. شما نظرتان را در کامنت‌ها برای من بگذارید که کمی با هم تعاملی‌تر پیش برویم و ببینیم چطور می‌شود. ممنون. خدا نگهدار. منصور سجاد

نقد فیلمپرویز پرستویی
۳
۰
منصور
منصور
مشق های نوشتن را اینجا میگذارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید