" سرچکشی " خوابش نمیبرد. ازوقتی " کشتی یونانی " غرق شده بود و چند بچه هاهی فضول در آنجا چند کتاب و نقشه اقیانوسهای آزاد را دیده بودند ، پچ پچ بین ماهی ها زیاد شده بود. هر چند بلافاصله بعد از غرق شدن کشتی ، همه کوسهها در " کمسیون عالی امنیت " تصمیم گرفته بودند که اجازه ندهند کسی داخل کشتی شود ، حتی چند ماهی فضول را خورده بودند ، اما کشتی بزرگ بود و تا " گارد ویژه " بتوانند دورتا دور کشتی را بگیرند ماهی های فضول آنچه را نباید ببینند ، دیده بودند .
تصمیم گرفت به " کتابفروشی دریایی " سری بزند نکند در شیفت شب در کتابفروشی جلسه " کتاب گویی " تشکیل داده باشند . وارد کتابفروشی شد ، ظاهرا همه چیز عادی بود . قفسه کتابها را برانداز کرد . به جز همان کتابهای " قانون جذب دریایی " ، بزرگترین خانه جلبکی جهان " ، بیندیشید و خانه جلبکی بزرگ بهدست آورید" ، چه کسی کرم مرا جابجا کرد "چیزی نبود .
قفسه کتابهای کمک درسی را هم بررسی کرد ، نکند پشت کتابهای " حل المسایل نورسنجی " و گام به گام بررسی امواج " کتاب " اطلس اقیانوسهای آزاد" پنهان شده باشد.
از فروشنده پرسید : کتاب " ماهی سیاه کوچولو " داری ؟
معلوم بود با آن کله چکشیاش از و میترسد و اگر داشت هم میگفت نه
فردا صبح باید یک " گلد فیش " بفرستد اینجا و بگوید با ناز و کرشمه سر درآورد آیا این کتاب ها را دارد یا نه