تا کنون یازده ویژگی شخصیت برای پیشداستانمان تعریف کردیم. دو ویژگی آخرکمی عجیب هستند و یا شاید فکر کنید آخر توی یک رمان این اطلاعات به چه کار میآید؟ ولی باید بگویم برای اینکه بتوانیم قهرمان داستان را ملموس و واقعی نشان بدهیم، باید با او زندگی کنیم و خودمان را در بطن زندگیاش غرق کنیم.
۱۲- سرگرمی اصلی: «برای مردی که از سن پایین بار مسئولیت روی دوشش سنگینی میکرده و تا به خودش آمده و خواسته جوانی کند، سر و همسر دورش را گرفتهاند، چه سرگرمی میتواند وجود داشته باشد؟ اصلا او چگونه توانسته به علایق و سرگرمیهای خودش فکر کند؟ ولی صبر کنید. یادم آمد امیر یکسال از زندگیاش را در دانشکده گذرانده. همان سالی که پدرش هنوز زنده بود. همان موقع که حسابداری میخوانده. با بچههای دانشکده والیبال بازی میکرده و گاهی بعدازظهرها با دوستش رامین، وقت خود را در سالن والیبال میگذرانده. میشود سالها بعد دوباره این علاقه را زنده کرد. میتوان رامین که حضورش کمرنگ شدهبود را دوباره سر راهش قرار داد. آن دوره پسربچهها و حتی جوانها اوقات فراغت توی کوچه تیلهبازی میکردند. حتما امیر هم از این قاعده مثتثنی نبوده.
باید حسابی فکر کنم و علایق اصلی که ذهنش را مشغول میکرده بیابم.»
۱۳- اطلاعات ضروری( رازها و حقایق دردناکی که شخصیت نمیخواهدآن را فاش کند.):
«امیر هم رازی در ذهنش دارد که دوست ندارد آن را برای کسی بازگو کند. وقتی نوجوان بود روزی که رفته بود نان بخرد، توی کوچهای با مردی روبهرو میشود که از دست پلیس فرار میکرده. مرد فراری ناگهان کیف کوچکی به امیر میدهد که روی آن قفلی خورده بود و از امیر میخواهد آن را به آدرسی که میگوید برساند و نشانی دختری را میدهد که باید کیف را به او تحویل دهد. امیر ابتدا مخالفت میکند ولی با اصرار مرد فراری و تمنایی که در چشمانش بود میپذیرد و قبل از اینکه پلیس بریزد داخل کوچه و مرد را دستگیر کند، امیر کیف را زیر بلوزش مخفی کرده و از آنجا دور میشود. کیف را همان روز به دختری که آدرس داده بود رساند ولی دربارهی این موضوع با هیچکس صحبت نکرد. ولی هیچگاه نفهمید محتویات کیف چه بود؟ نفهمید چه بلایی سر مرد فراری آمد؟ آن مرد چه اطلاعاتی در آن کیف داشت که برای پلیس و یا شاید حکومت مفید بوده؟ این خورههای فکری سالها درگیرش کردهبود. تنها چیزی که از آن اتفاق برایش خوشایند بود و شاید گاهی به او آرامش میداد دختر جوانی بود که با چادر سفید گلدار جلوی در ظاهر شده و کیف را گرفتهبود، نگاهش و پوششی که در آن سالها داشت در ذهنش مانده بود.»
خب همانطور که تا حالا به این ویژگیها اشاره کردیم، بهتر است این فرم را برای سایر شخصیتهای مهم داستان بنویسید. در این داستان که از ابتدا دنبال کردیم میتوان این فرم را برای سودابه، اوسرحیم، مادر امیر، رامین و حتی دختر جوانی که سالها پیش دیده پر کرد.
امیدوارم این مطالب برای شما مفید بوده و توانسته باشد شما را در نوشتن هرچه بهتر رمان یاری کند.
مرجان اکبری ?