محمد جواد نعمتی
محمد جواد نعمتی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چند روایت از جامعه، انسان و ضد آن

روایت های این مطلب برش‌های بسیار کوچکی از جامعه‌ی دیروز و امروز ماست. جامعه‌ای که برای انسان‌ها و با انسان‌ها ساخته شده است. بدون در نظر گرفتن این که آنها چه کسانی هستند یا چه عقیده، چه مرام و چه مسلکی دارند. سازندگان این روایت‌ها خودِ عینی جامعه است. خودِ انسان؛ انسانِ واقعی که نفس می‌کِشد، غریزه دارد، در جستجوی نیازهای گوناگون است و هر روز با آرزوهایش به خواب می‌رود. او در عین حال به خوبی احساسات را درک و در موقعیت‌های مختلف مادی و معنوی زیست می‌کند.

روایت اول، دهه‌ی هفتاد خورشیدی:

همسایه‌ای داشتیم که با یک دستگاه ویدیو کاست آیوا «aiwa» وارد آسانسور شد. نگهبان ساختمان در حالی که ترسیده بود، آسانسور را متوقف کرد و به آقای همسایه گفت: «داری با جان خودت و ما بازی می‌کنی!». سپس رفت از انباری مجتمع، یک گونی خالی برنج «شرکت بازرگانی دولتی» آورد و داخل آن را با کلی روزنامه باطله پر کرد. بعد جعبه‌ی ویدیو کاست را انداخت وسط روزنامه‌ها و درِ گونی را بست. آقای نگهبان گفت: حالا برو بالا با خیال راحت. همین‌طور هم بیا پایین.

روایت دوم، دهه‌ی هشتاد خورشیدی:

شب جمعه سر خیابان محله ما ایست و بازرسی گذاشته بودند. جلوی ماشین دوستم را گرفتند. سمت راست خیابان توقف کردیم. بلافاصله پسر کم سن و سالی تا کمر وارد ماشین شد. داشبورد را باز کرد؛ چشمش به چند حلقه CD موزیک افتاد. با هیجان سی.دی‌ها را یکی یکی انداخت دور انگشتان دست راستش. کمی عقب‌تر از ماشین، آقای میانسالی با اسلحه کلاشینکف و شلوار پلنگی ایستاده بود. پسر با هیجان بیشتری به او گفت: «حاجی اینارو داشتند!». آن شب مدارک ماشین را گرفتند و خودش را هم فرستادند پارکینگ ترمینال غرب. صبح شنبه دوستم رفت دادگاه و حکم گرفت؛ ۵۰ هزار تومان جریمه.

روایت سوم، دهه‌ی نود خورشیدی:

آمده بودم پشت پنجره که ناگهان بالگرد پلیس بالای سر ساختمان روبروی ما ظاهر شد. تعدادی نیروی ویژه با لباس‌های سراسر مشکی و چند رشته طناب بر روی پُشت بام فرود آمدند. آنها در یک چشم بر هم زدن کارگاه راپل برپا کردند. کمی بعد به ترتیب طبقات را پایین آمدند. سر راه‌شان هر چه دیش ماهواره بود کندند و یکی یکی پایین انداختند. فردای آن روز یک خبرگزاری ارزشی این عملیات را با تیتر درشت «طرح مبارزه با دارندگان تجهیزات دریافت امواج ماهواره‌» اعلام کرد.

روایت چهارم، تهران – دی ۱۳۸۲ – زلزله بم:

با تعدادی از بچه‌های محل به صورت خودجوش شروع کردیم به جمع‌آوری کمک‌های مردمی. همسایه‌ای داشتیم که آن موقع خلبان هواپیمای جامبوجت بوئینگ ۷۴۷ نیروی هوایی ارتش بود. گفت: «۸ صبح به فرودگاه بم پرواز می‌کنیم؛ ساعت ۳ صبح، نفر می‌فرستم برای بارگیری». داشتیم با بچه‌های محل و دو سرباز نیروی هوایی کمک‌های مردمی را بسته بندی می‌کردیم که سه دختر جوان با چند کیسه پر از لوازم بهداشتی، لباس زیر زنانه، پوشک نوزاد و شیرخشک آمدند. یکی از دخترها گفت: «بیشتر از این نتوانستیم جمع کنیم». کامیون داشت حرکت می‌کرد که پسر جوانی جلوی آن را گرفت. اورکت سبزش را در آورد و از پنجره داد به من، بعد لبخند گرمی زد و رفت. ساعت ۵ صبح بود و هوا منفی سه درجه.

روایت پنجم، تهران – آبان ۱۳۹۶– زلزله سرپل ذهاب:

خبر رسید در منطقه زلزله‌زده نیاز فوری به نیروی پزشک و تجهیزات است. پزشکان و پرستاران و مهندسان محله گروه مشترکی در تلگرام تشکیل دادند تا با تجهیزات کامل و زیر نظر جمعیت هلال احمر به نوبت وارد منطقه شوند. از ۹۴ نفری که اعلام آمادگی کردند ۳۶ نفرشان زن بودند. همگی اعزام شدند و گُل کاشتند.

روایت ششم، تهران – اسفند ۱۳۹۸ – کرونا:

توی محله یک گروه دوچرخه سواری داشتیم که به دلیل پاندمی کرونا تعطیل شده بود. یکی از خانم‌های گروه خبر داد ۲۲خانواده به دلیل شرایط قرنطینه و مشکلات اقتصادی اوضاع خوبی ندارند. از ۷۸ نفر عضو گروه ۷۲ نفر در کمتر از ۲ساعت کمک‌ نقدی بسیار خوبی جمع‌آوری کردند. ۶ نفر دیگر با مکافات زیاد دوچرخه هایشان را فروختند و پول آن را تمام و کمال اهداء کردند. ۴نفرشان زن بودند.

روایت هفتم، فروردین ۱۴۰۲، سراسر ایران:

حجاب شما زیر نظر دوربین‌های مداربسته است!!!


© نویسنده و عکاس: محمد جواد نعمتی

برای خواندن این مطلب و یادداشت‌های دیگر اینجا را کلیک کنید یا وارد این قسمت شوید.

روایتزلزلهکروناحجابایران
من روزنامه نگار هستم. به عکاسی، سفر، نویسندگی و اکتشاف علاقمندم. همیشه سعی کردم متفاوت باشم و تجربیاتم را با دیگران به اشتراک بگذارم. مطالب بیشتر من را در mjnemati.ir بخوانید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید