عنوان پست پنجم:
«وقتی همه چیز خوبه، اما من خوب نیستم!»
(دربارهی غم بیدلیل و حال خرابِ بیهشدار)
---
✍️ متن پست پنجم وبلاگ «دلآگاهی»:
تا حالا شده همه چیز توی زندگیت ظاهراً مرتب باشه، اما خودت از درون درهمریخته باشی؟
کار داری، خانوادهت سالمه، کسی اذیتت نمیکنه… اما یه چیزی ته دلت خالیه.
یه جور حس بیدلیلی که نمیدونی چرا ناراحتی. چرا خوشت نمیاد. چرا انگیزه نداری…
🧠 بهش میگن: غم پنهان، یا بیدلیل.
اما راستش هیچ غمی واقعاً بیدلیل نیست.
فقط دلیلهاش ممکنه اونقدر توی ناخودآگاه دفن شده باشن که دیگه بهشون دسترسی نداشته باشی.
🔹 شاید یه حرفی که سالها پیش شنیدی هنوز یه گوشهی دلت مونده.
🔹 شاید توی این «خوب بودنِ ظاهری»، یه جای مهمی از خودتو جا گذاشتی.
🔹 شاید زیاد وانمود کردی که قویای، تا جایی که دیگه یادت رفته به خودت اجازه بدی «ضعیف» باشی.
آدمیزاد فقط با اتفاقهای بیرونی خوشحال یا غمگین نمیشه.
گاهی روحمون گرسنه میمونه، ولی ما فقط جسممون رو سیر میکنیم...
---
🌧 راهی برای بیرون اومدن از این حس:
1. به حسهات احترام بذار.
لازم نیست هر غمی دلیل واضح داشته باشه تا معتبر باشه.
ناراحتیت، حتی اگه بیصدا باشه، واقعیه.
2. حرف بزن. بنویس. بروز بده.
اگه نمیتونی به کسی بگی، واسه خودت بنویس.
مثلاً: «الان نمیدونم چرا ناراحتم، اما هستم...»
3. کمک حرفهای بگیر، نه از روی ضعف، بلکه از روی آگاهی.
رواندرمانگر یا مشاور خوب میتونه گرههایی رو باز کنه که سالهاست بهشون عادت کردی.
4. با خودت مهربون باش، حتی وقتی هیچ انگیزهای نداری.
یه چای گرم، یه قدم زدن آروم، یا فقط نشستن تو سکوت...
همینا میتونن شروع ترمیم باشن.
---
✨ جملهی پایانی:
بعضی وقتا حال بد دلیلی نمیخواد. فقط یک آغوش میخواد. اون آغوش میتونه از خودت شروع بشه…
دلآگاهی