عنوان پست هفتم:
«کودک درونت هنوز منتظر شنیدن صدای توئه...»
(دربارهی زخمهای کودکی که هنوز هم با ما زندگی میکنن)
---
✍️ متن پست هفتم وبلاگ «دلآگاهی»:
یه روزی، خیلی وقت پیش...
تو بچهای بودی با چشمای پر از سؤال.
سؤالاتی مثل:
«من خوبم؟»،
«اگه گریه کنم، دوستم دارن؟»،
«اگه اشتباه کنم، منو میپذیرن؟»
و خیلی وقتا، اون جوابهایی که باید میشنیدی رو نشنیدی.
بهجاش ممکنه اینا رو شنیده باشی:
🔻 «گریه نکن، بچه ننه نشو!»
🔻 «تو هیچی نمیفهمی، حرف نزن!»
🔻 «اگه اینکارتو بکنی، دیگه دوستت ندارم!»
🔻 «برای محبت باید همیشه خوب باشی!»
و همونجا، یه جایی توی وجودت، یه کودک زخمی جا موند...
اون کودک هنوز هست...
گاهی وقتی بیدلیل میرنجه،
وقتی میترسه،
وقتی دنبال تأییده،
وقتی از طرد شدن وحشت داره،
در واقع صدای همون کودک درون توئه.
---
🧠 چرا باید به کودک درونمون توجه کنیم؟
چون اون بخش آسیبدیده، اگه شنیده نشه، توی روابط ما، توی تصمیمگیریهامون، توی عزتنفسمون، مدام فریاد میزنه، قهر میکنه، یا پنهونی ما رو هدایت میکنه...
وقتی از خودت میپرسی:
«چرا یه چیز کوچیک اینقدر ناراحتم کرد؟»
یا
«چرا اینقدر وابسته شدم؟»
یا
«چرا از یه نه شنیدن، اینهمه میشکنم؟»
جوابش توی همون کودک کوچولوی درونته که هنوز درد میکشه.
---
✋ حالا وقتشه صداش کنی:
📝 تمرین امروز:
یه نامه کوتاه بنویس به کودک درونت. با اسم کوچیکت شروع کن. مثلاً:
«سلام مریم کوچولو،
میدونم که بعضی وقتا خیلی تنها موندی.
میدونم که هیچکس نبود بغلت کنه وقتی ترسیدی...
اما حالا من اینجام.
ببخش که انقدر ساکت بودم.
قول میدم از این به بعد، صداتو بشنوم. دوستت دارم...»
اینو جدی بگیر.
بیشتر از چیزی که فکر میکنی، تأثیر داره...
---
💬 جملهی پایانی:
بزرگ شدن، یعنی دست اون کودک زخمی رو بگیری، نه اینکه وانمود کنی هیچوقت نبوده...
دلآگاهی