به نظر من بسیاری از آثار قدیمی ارزش چندین بار دیدن را دارند، یکی از فیلم های قدیمی که اخیرا اتفاقی دیدم و از آن لذت بردم، فیلم پای چپ من، به کارگردانی جیم شریدان است که در سال 1989 ساخته شده این فیلم عشق بی کران مادری را توصیف می کند که خود را به آب و آتش می زند تا مسیر موفقیت را برای پسر معلولش هموار کند او آنچنان مصمم جلو می رود که هیچ چیز جلودارش نیست، و فقر خانواده هم حتی نمی تواند مانع از این همه عشق شود، و پشتکار مادر، بذر امید به زندگی را در دل فرزند معلولش می کارد و یواش یواش او هم به زندگی اش از زوایه دیگری می نگرد، تا در نهایت با کشف درون خود، آثار بی همتایی را خلق می کند، به شما پیشنهاد می کنم حتما این فیلم روانکاوانه و درام را ببینید زیرا ارزش حداقل یک بار دیدن را دارد.
ماجرای فیلم پای چپ من
این فیلم ماجرای پسری معلول به نام کریستی به هنرنمایی دانیل دی – لوئیس است که با فلج مغزی به دنیا می آید و با شرایط سختی زندگی می کند، کریستی به ضعف جسمی خود آگاه است و می داند که نمی تواند از مراحل زندگی اش مانند بقیه خواهر و برادران و هم سالانش لذت ببرد، او با غمی بی پایان، دوستانش را هنگام بازی در کوچه و خیابان تماشا می کند گویی تمام گلایه اش از روزگار را پشت آن نگاه، نثار زندگی اش می کند، و در صحنه ای در نوجوانی، دورانی که مفهوم ارتباط و لذت با جنس مخالف را نسبت به سنش باید تجربه کند، با آهی سوزناک، قلبش را از بوسه های عاشقانه دو دلداده در کنج دیوار کوچه، خالی می کند، او ناچار است مشتی بر دل سوزناکش بزند تا آنچه که قابل تغییر نیست، بپذیرد. اما با قدرت درونی اش روال زندگی اش را به سمت و سوی دیگری تغییر می دهد، زیرا نمی تواند به را حتی عواطف و احساساتش را مانند افراد دیگر بروز کند
مفهوم عمیق و سختی به نام پذیرش
مفهوم پذیرش یکی از مهم ترین و در عین حال سختترین مفاهیمی است که ما در لحظه به لحظه زندگی مان درگیرش هستیم و در نهایت یا تسلیم می شویم و می پذیریم که خیلی از چیزها در زندگی ما قابل تغییر نیست و درد پذیرش آن را به جان می خریم یا نه، آنقدر تا آخر عمرمان با آن می جنگیم و خسته و زخمی تر از همیشه ناچارا پرچم سفید صلح را بالا می بریم، البته برخی هم تا اخرین لحظه زندگی شان در حال جنگ هستند و به قول معروف جان جنگیدن دارند. اما ما در این مسیر قطعا نیاز به یک متخصصی داریم که ما را در این راه کمک کند، پذیرش مرگ عزیز، یا پذیرش معلول بودن فردی از ابتدای زندگیش کار ساده ای نیست. کریستی زمانی که بزرگترین نقطه ضعف زندگی اش را در آغوش می کشد، راه خود را پیدا می کند و او را در مسیر درست قرار می دهد، و می بینیم که یاد میگیرد با پایش نقاشی کند و از این طریق حرف ها، افکار و عواطفش را بروز می دهد.
تغییر نگاه، فرصت های جدید را می آفریند
عشق، صبوری و آرامش مادر، درس صبوری و پذیرش را به کریستی یاد داد، و باعث شد خشمی که از شرایط زندگی اش از کودکی با خود به دوش می کشد، فروکش کند و آرام تر شود و به کمک معلم، قدم به قدم تمرینات حرف زدن و حرکات مناسب ورزشی را شروع کند، وقتی کریستی به سن بزرگسالی رسید استعداد نقاشی را در وجود خود کشف کرد و تلاش او برای خودشکوفایی، شروعی متفاوت را در زندگی اش رقم زد تا کریستی بتواند از دریچه دیگری به زندگی نگاه کند. و این تغییر نگاه، اتفاقات مثبتی را به زندگی کریستی روانه کرد تا جاییکه او تصمیم گرفت کتاب زندگی شخصی اش را بنویسد، چاپ کتاب و آثار هنری اش با موفقیت فوق العاده مردم رودررو شد و در یک نمایشگاه از کریستی تقدیر شد و این موفقیت ها سبب شد تا خانواده به او افتخار کنند.