_هنوزم مطمئنی که می خوای بجنگی؟
+معلومه که می خوام
_پس اماده باش!
و بعد به سمت ویل حمله ور شد.
+من اماده به دنیا اومدم!
و او هم به سمت تامی هجوم اورد.
تام دستش را در جیبش فرو برد و چاقوی شکاری اش را بیرون اورد.
ویل در حالی که نیشخند می زد زیر لب گفت:اِ...اینطوریاست؟...پس باشه!
و بعد همانطر که نیشخند می زد کلت زیبایش را که تابو صدایش می کرد از کیف کمری اش بیرون کشید.
از خواب بیدار شد.
این چه سمی بود؟!
چرا باید همچین خواب عجیبی می دید؟
چرا تامی قصد جونشو داشت؟...و کلی چرا های دیگر مغزش را اشغال کرده بودند که صدایی اشنا رشته افکارش را پاره کرد.
_هی رفیق! چطوری؟...ازین ورا؟
+وااااااااات!!!شِلَت!!
_اُ...می بینم که اسمم رو یادته!افرین افرین!
+وایسا ببینم مگه الان من نباید توی ...
_اهان اهان اونو می گی که من تو و تامی رو دعوت کردم به کافه تا توی قهوهتون خواب اور بریزم و بیارمتون اینجا؟
+اووممم...گفتی تامی؟!اونم اینجاست؟
خب اره اما...ای بابا چه قد سؤال می پرسی!خسته شدم!بهتره زودتر نمایشو شروع کنیم.و راستی؟..به نظرت زنده زنده سوختن باحالتره یا حل شدن تو اسید؟! اوووم ...به نظر من که هیچ کدوم!دوئل گلادیاتوری بهتره!!
و بعد خنده ی شیطانی سر داد.
ویلبر که نمی دانست چه اتفاقی دارد می افتد و نمی خواست هم بداند فقط هاج و واج به تماشای شلت پرداخت.
تامی همچنان در حال باز کردن پنچره با خودکارش بود که رَنبو در را باز کرد.
تامی به سرعت از پنجره فاصله گرفت و خودکار را در جیبش مخفی کرد.
رنبو متعجبانه از تامی پرسید:داشتی چی کار می کردی؟؟دیقاً؟؟
و بعد یکی در میون به پنچره و تامی نگاه کرد.
_ امممممممم...هیچی.فک نکنی می خواستم فرار کنما؟می خواستم...چیزه ینی...می خواستم هوا بخورم.
+ باووشههه..ای بابا اصلاً یادم رفت به خاطر چی اومدم اینجا! شلت گفتش به تو بگم برای دوئل با ویلبر اماده باشی.
_ وایسا؟! ویلبر؟ شلت!؟ ماجرا از چه قراره؟
_ ببین توضیحش یه خورده سخته ولی راستشو بخوای شلت می خواد بعد اینکه کشورشو خراب کردین از تو و ویلبر انتقام بگیره.
+ و... تو با اونی؟!
_ اره اما شلت منو مجبور کرد! گفت اگه پیشنهادشو قبول نکنم منو می ندازه تو کلکسیون شغالاش.
تامی هراسان پرسید:و اون دوئل چیه دیگه؟
_ خب شلت می خواد شما دو تا رو به جون هم بندازه تا بالأخره یکی تون بمیره.در واقع شبیه کاریه که گلادیاتور ها انجام می دادند.
تامی نفس عمیقی کشید و ارامش خودش را حفظ کرد.
باید برای نبردی سخت اماده می شد.
پ.ن برای dark astronaut: منتظر اتفاقات دردناک برای تامی باش??