چند ساعت بعد...
همه دارند برای بازی جدید اماده می شوند اما کسانی از جمله تارو، ایشیزاکی، واکی وایاشی و خود شخص کاکرو روی زمین نشسته اند و برای سوبا فاتحه می خوانند.
بعد از مراسم خاکسپاری و ختم، همه پشیمانند. ایشی سکوت را می شکند: قلبی پر از بادام، مغزی پر از گردو، و سری پر از کشمش داشت. روحش خوار و یادش فراموش شود. الهی آمین.
واکی وایاشی حرف ایشی را تصحیح کرد: یه سوال، مگه سوباسا هم مغز داشت؟ مگه پوک نبود؟
بقیه ی بزرگان جمع با او موافقت کردند. کسی از پشت داد زد: شما احمقا اینجا چی کار می کنین؟ الان باید بازی جدید رو شروع کنیم.
تارو گفت: مگه نمی بینی تو چه لحظه ی احساسی هستیم؟! داریم بزرگترین دستاوردمون رو جشن می گیریم. مرگ سوبا!
مسابقه با سوت داور شروع شد. تیم نانکاتسوی تازه متولد شده و بی احساس در برابر تیم برادران کاپوچینو.
تیم نانکاتسو به دلیل کمبود بازیکن در زمین، به جای سوباسا مربی خودشان را به زمین آوردند تا در کمبود احمق به مشکل بر نخورند.
10 دقیقه از بازی گذشته بود که برادران دوقلوی کاپوچینو 10 هزار هیچ جلو افتادند. خوشبختانه بازیکنان نانکاتسو هم از این قضیه خوشحال بودند. چون نصف این گل هارا خودشان به ثمر رسانده بودند.
تنها کسی که نمی توانست این ماجرا را تحمل کند کاکو یوگی بود. او میخواست حتما با نانکاتسو بازی کند نه با یک مشت کاپوچینو خور بچه ننه که همیشه اشکشون دم مشکشونه. حتی با نبود سوباسا (مرض داره)
سپس به مدیر برنامه اش زنگ زد و فرمود: تمام حساب بانکی من حقیر را به مستضعفان پشت صحنه (همون وی ای آر ) کمک کن و بدان که خداوند شنوای داناست. سپس با رشوه نتیجه ی بازی تغییر ده تا پرودگارت به تو پاداش بزرگی هدیه می کند. با سپاس فراوان، کوکا یوگی.
بدین ترتیب بازی 10 هزار _ 10 هزار برابر میشود. حدود پنج دقیقه از بازی باقی مانده و هنوز دو تیم در تلاش برای برد هستند که ناگهان تعویضی طلایی اتفاق می افتد. یکی از بازی کنان تیم کاپوچینو با قُل سوم برادران تاچیوانا تعویض می شود (!).
آنها با یک حمله ی سه تایی به گل می رسند و نتیجه ی بازی را عوض می کنند. و چون پول کاکرو هم ته کشیده بود، دیگر بازی را باخته بودند.
اما در لحظه آخر، زمان دوباره متوقف شده و شهید دکتر استاد حکیم حجت الاسلام والمسلمین سوباسا خان قاجار از خاک بیرون می آید.
جناب سرکار خانم توپ هم که از قضا همسر توپ قبلی بود، به فرمان او در می آید و روی هوا معلق می شود.
سوبا جان تمام قوایش را به کار می گیرد و تمام حیوانات اهلی و وحشی را که به خواب دیده آتشین شده و پشتش ظاهر می شوند. البته این دفعه کار با آتشنشانی حل نمی شود و او همچنان شعله ور باقی می ماند.
کل زمین آتش می گیرد ولی توپ همچنان مقاومت می کند. نفس ها در سینه حبس شده و همه منتظرند که بدانند چه اتفاقی قرار است بیفتد.
گزارشگر: سوباسا تصمیم می گیره که می خواد چه شوتی بزنه و ... نههههههه! دوباره برگردون!
24 ساعت بعد...
_ توپ گل می شه! گل برای تیم برادران کاپوچینو!!!!
پ.ن: سوباسا رو کنار دروازه ی خودش دفن کرده بودند پس اون گل به خودی زده. پایان گزارش.