George was found
George was found
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

فراموش شده (بخش یک)

_سلام.

+چرا داری به من سلام می کنی؟

_اووم، نمی دونم.فقط حس کردم اگه با این شروع کنم بهتره.

+عجیبه. ولی...یجورایی هم جالبه. همین که الان دارم با یه انسان حرف می زنم برام شگفت انگیزه.

_انسان؟ من یه انسانم؟ یه انسان... چه شکلیه؟

+نمی دونم. شاید یکمی زشت. شایدم زیبا.

_چرا داریم با هم حرف می زنیم؟ الان نباید پیش خانواده هامون باشیم؟

+خانواده؟ تو خانواده داری؟

_نه. ولی به من گفتن تو برادرمی.

_من برادر تو هستم؟ چه جالب. خب اسمت چیه، برادر؟

+نمی دونم. اسم تو چیه؟

_منم نمی دونم. پس، بیا برای همدیگه اسم انتخاب کنیم.

+اووم، باشه. من اسم تورو می ذارم انسان.

_پس تو هم انسان شماره 2 هستی.

+باشه. ولی، یه مشکلی داریم برادر.

_مشکل؟ چه مشکلی؟

+اووم، می دونی، من اصلا تو رو نمی شناسم.

_منم تو رو نمی شناسم.

سکوت...

+پس، چطور با هم برادریم؟

_ نمی دونم. شاید همدیگه رو فراموش کردیم.

+مگه می شه؟

_نمی دونم. شاید بشه. اما مشکل اینجاست من کلاً هیچی یادم نمی یاد.

+منم همینطور.

سکوت...

_تو می دونی اینجا کجاست؟

+اووم، چرا باید بدونم؟

_فقط برام عجیبه. چرا من و تو باید تو یه همچین اتاق سیاهی باشیم؟چرا دور یه میز نشستیم داریم حرف می زنیم؟

+یعنی می خوای بگی یه سری آدم دیگه مارو دزدیدن؟

_شاید. ولی چرا هیچ چیزی یادمون نمی یاد؟

+یعنی ممکنه حافظه‌مون رو پاک کرده باشن؟

_چرا باید این کارو بکنن؟

+نمی دونم. فقط حدس زدم.

_کسی اینجا هست؟ می شه لطفا مارو بیارین بیرون؟

سکوت...


الک خطاب برادرش اسکات گفت: راه دیگه ای نیست. هر جایی که باشیم، قطعا پیدامون می کنن. زود باش. باید حافظه‌مون رو پاک کنیم.












حافظهانسانفراموش شده
مرگ درد خون و شکنجه مگه داریم این همه چیز خفن تو یه جا...!؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید