ویرگول
ورودثبت نام
George was found
George was foundیه کم زیاده روی کردم نه؟ می تونستم نکشمش...
George was found
George was found
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

پیشمرگ

اخطار: نگاه کردن بیش از حد باعث افسردگی می شود
اخطار: نگاه کردن بیش از حد باعث افسردگی می شود

در همان حال که قسمتی از هر غذا را بر می داشت و آرام آرام می جوید، با زبانش تکه های غذا را به گوشه ی دهانش هل می داد تا آنها را قورت ندهد. کمی آنها را مزه مزه کرد و بعد با چهره ای خونسرد به وزیر گفت: " مشکلی نداره. کاملا سالمه."

وزیر سری تکان داد و بعد روبه پادشاه کرد: " والاحضرت می توانند غذایشان را میل کنند."

چشمانش را روی وزیر قفل کرد و منتظر دستور شد. چند لحظه بعد، یکی از خدمتکار های دربار با عجله داخل اتاق شد و گفت : "جناب پیشمرگ، آقایی بیرون از قصر منتظر شما هستند."

_ "بله، بله، الان خدمتشون می رسم. والا حضرت ، اجازه می دهید بنده از حضورتان مرخص بشوم؟"

با قدم هایی منظم و آهنگین به طرف در روانه شد. لبخند شیرینی بر لبانش نقش بسته بود و حس می کرد وزنه ای از روی دوشش برداشته شده است.

در های قصر به طرف بیرون باز شدند تا مسافرش را به مقصد بعدی هدایت کند. قبل از آنکه پایش را بیرون از در بگذارد، صدایی او را روی زمین میخکوب کرد:

"تو، کجا می روی با این عجله؟"

_ "اعلی حضرت، مدتی شما را تنها گذاشته تا برای صرف غذا راحت باشید. سپس به خدمت شما باز می گردم."

+ ولی .. من از این غذا خوشم نمی آید.

پیشمرگ به نقشه ای که برای آن بسی زحمت کشیده است فکر می کند. سپس تفنگش را از جیبش برداشته و چند باری صورت پادشاه را هدف می گیرد.

دوباره بر می گردد و بدون توجه به نگهبانانی که به طرفش هجوم می آورند به راهش ادامه می دهد. اینبار با قدم هایی مصمم تر.

قدم هایش را تند تر می کند و غذای داخل دهانش را به بیرون تف می کند: " پیشمرگ بودن هم شغل سختیه."

غذاخوشمزهخیلی
۴
۰
George was found
George was found
یه کم زیاده روی کردم نه؟ می تونستم نکشمش...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید