عشق بی تی اس
تو توی اتاقت بودی و مامانت اومد و گفت وای پاشو پاشو تو برای مسابقات بسکتبال قبول شدی باید بری کره🤩🤩
تو: وای مامان کره واقعا 🤩🥰
مامانت گفت: اونجا ما نیستیم حق نداری کاری کنی ها 🤬😡 تو دقیقا اون موقعه 👈👈🙄😶😑😐😫
فردا با هواپیما حرکت کردی......
وقتی رسیدی هوا بارونی بود سرد دنبال هتل بودی ولی خیلی دور بود داشتی میرفتی که یه پوستر از بی تی اس دیدی تو بی تی اس رو میشناختی ولی فقت اسمشونه شنیده بودی از دوستت که یکدفعه از شدت سرما بی هوش شدی یه ماشین داشت رد میشد شوگا داشت از پنجره نگاه میکرد که تورو دید گفت ماشینو نگه دارید پیاده شد تورو بر داشت و اومد تو ماشین بقیه داشتن به شوگا نگاه میکردن که جیمین پرسید این کیه که آوردیش شوگا گفت اونجا اوفتاده بود گفتم چیزیش نشه خب
رسیدین خونه شوگا گزاشتت روی تخت بقیه اعضا اومدن ببینن چی شده جیمین تورو که دید سرخ شد😐😐
تو به هوش اومدی ترسیدی
جیمین اومد جلو گفت خوبی؟
تو خجالت میکشیدی بهش نگاه کنی(توخیلی خجالتی بودی)
به کوک که پشت جیمین بود نگاه کردی کوک هم سرخ شد (خلاصه بایه نگاه دو نفرو عاشق خودت کردی😶😐🤣)
تا پارت بعد بای💞💞