دل‌کتاب
دل‌کتاب
خواندن ۲ دقیقه·۱۴ روز پیش

کوره‌ی❤️‍🔥 شماره‌ی هشت.نویسنده: سمیرااکبری

❤️‍🔥کوره‌ی شماره‌ی هشت❤️‍🔥

🌸بخش اول🌸

🍁قسمت سوم🍁

سرکارگر می‌داند چه بلایی سرش خواهد آمد. همین طور که روی زمین می‌خزد تا از پیرزن دور شود، می‌گوید: "ما هر‌چه در توان داشتیم انجام دادیم، اثر کوره‌ی شماره‌ی هشت بر بقیه‌ی کوره هاست که نمی‌گذارد آتش‌شان جان بگیرند و بیرون بیایند."
خشم بر خطوط چهره‌‌ی پیرزن می‌نشیند و چشمانش را به آتش می‌کشد. با شلاقش سرکارگر را گوشه‌ای پرت می‌کند و از جایش بلند می‌شود. قدم زنان در حالی که موهای طلایی و بافته‌اش را پشت سرش جمع کرده‌است، به طرف کوره شماره‌ی هشت می‌رود.
روبرویش می‌ایستد، خم می‌شود و درونش را نگاهی می‌اندازد. جز دیوارهای سیاه و سوخته چیزی نمی‌بیند.
با چشمانی خون گرفته به سرکارگر می‌گوید: "کوره‌ای خاموش چگونه می‌تواند بر کوره‌های دیگر اثر بگذارد؟!"
سرکارگر می‌خواهد چیزی بگوید اما فرصت نمی‌یابد. پیرزن شلاقش را تبدیل به چنگالی بلند می‌کند و با آن قلب او را از سینه بیرون می‌کشد و درون کوره‌ی شماره‌ی پنج می‌اندازد. صدای ناله‌ی قلبِ سوخته‌‌ی سرکارگر، کارگران را سرجایشان میخکوب می‌کند.
پیرزن بی تفاوت به کاری که انجام داده با گام‌هایی کوتاه نزدیک کارگر شماره‌ی پنج می‌رود و در چشمانش خیره می‌شود. عرق سردی بر بدن کارگر می‌نشیند.
پیرزن با لب‌های پر از تاولش می‌گوید: "از این به بعد تو سرکارگر هستی."
کارگر شماره‌ی پنج از شنیدن این حرف خوشحال نمی‌شود اما جرئت مخالفت ندارد. آهسته از کنار کوره شماره ی پنج دور می‌شود و روی زنگ قرار می‌گیرد. از گوشه‌ی چشمش پیرزن را می‌نگرد. آب دهانش را قورت می‌دهد و با صدایی گرفته می‌گوید: "سه ماه و چهار روز و پنج ساعت، وقت داریم آتشی سوزان و درنده ایجاد کنیم."
پیرزن فریاد می‌زند :"بلند‌تر بگو تا همه بشنوند."
سرکارگر آب دهانش را قورت می‌دهد و با صدایی لرزان می‌گوید: "سه ماه و چهار روز و پنج ساعت، وقت داریم آتشی سوزان و درنده ایجاد کنیم."
پیرزن کارگری دیگر از زغال‌های توی گاری می‌سازد و روبروی کوره‌ی شماره‌ی پنج می‌گذارد. تصویرِ بیرون کشیدنِ قلبِ سرکارگر قبلی در ذهنِ سرکارگر جدید پررنگ می‌شود و با وحشت می‌گوید: "سریع کار کنید. کوره‌ها را پر از زغال کنید، آتش‌ها منتظر ما هستند."
دوباره غوغای پرکردن کوره ها، دویدن نیم‌وجبی‌ها و رفت‌و‌‌آمد گاری‌های زغال گوش‌ها را پر می‌کند. کوره‌ی شماره‌ی هشت سرد و خاموش است درحالی که بقیه‌ی کوره ها در تلاش هستند تا خود را به آتش بکشند.

پایان بخش اول🌺

#کوره#شماره#هشت#تخیلی#آتش#داستان#اسرارآمیز#هیجان‌انگیز#پیرزن#کارگر#نیم‌وجبی#قصه#

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید