بر پنجره پردهای نباشد،
گلدان و پرندهاش تو باشی.
نو خسروانی بعدی:
من که از جنگ خستهام پس چه؟
شهر درگیر دیوهای درون
پارک، لبریز خندهی بچه...
بعدی:
پای خوبان و درِّ لفظِ دری
آنکه سر باز میزند نوشش:
خفت و حبس و دربهدری.
بعدی:
اکتفاشان نمیکند رویات
چشم گنجشکها به شانه توست
دلشان تنگِ گرم سایه موهات.
بعدی:
ریه باد را نفس دادی
واژه سرخ شاخههایی سبز:
مثل سیب اتفاق افتادی.
شعرهای بالا گزیدهی کوچکی از نو خسروانیهای علی عباسنژاد هست.
البته در مقالههای بعدی سعی میکنم در مورد قالب نوخسروانی مطالبی بنویسم.