سریالی چند دهه پیش تیوی نشون میداد.
سریال در مورد زوج زیبا و جوانی بود که هرجا میرفتند زیبابین و زیبا آفرین بودند.
یک زوج شهرستانی که در پارکینگ خانهای با یک ماشین اوراق اسکان یافتند .
ولی آنجا را نقاشی کردند نقاشیهای گل و طبیعت .
این زوج واقعن برای حس و حال بد هم چون چتری بودند و حس و رفتارشون خیلی آرامبخش بود.
آهنگی که در آخر تیراژ سریال خوانده میشد بسیار قشنگ بود.
"باران که بیاید چتری خواهم شد برای تو."
و در آن زمان چقدر تصور اینکه در آینده همسرم، همسایه ام و همکارم بتوانند چتری برای من در باران حوادث زندگی باشند، تصور شیرینی بود.
سالها گذشت. من کارمند شدم.
تعداد محدودی از همکارانم بودند که نه تنها چتری برای من و دیگران نشدند که گویا خودشان بسان یک رعد برق و طوفان برای من بودند.
دائم زیرآبزنی، تحقیر، دورویی رفتار کردن و راپورت اشتباهات من و سایر همکاران را دائم مثل یک رسانه در اختیار سایر همکاران قرار میدادند.
به طوری که من هرگاه به شعبهی دیگر میرفتم اکثرن تمام اشتباهات کلامی، کاری من را شنیده بودند و گاهن بیان هم میکردند و دستمایه طنز میکردند.
در عالم همسایهها هم همینطور بود و بعضی از همسایهها دائم در حال فحش متلک و درگیری با بقیهی همسایهها بودند.
وقتی هم صاحب فرزند شدم درگیری و انتقاد از فرزند به هدف تربیتش ادامه پیدا کرد.
حالا پس از سالها از دیدن آن سریال ،امروز با سئوالی اساسی روبرو هستم؟
آیا توانستم امنیت عاطفی خوبی برای اطرافیانم ایجاد کنم؟
آیا از اهمیت امنیت عاطفی اطلاع دارید؟
امنیت عاطفی یعنی من و تو بتوانیم دربارهی مشکلات و احساسات و برداشتهای منفی و مسائل مختلف صحبت کنیم و نظر دهیم.
چقدر همهی ما در ارائه یک حس خوب و شاد و مطلوب به همدیگر تلاش میکنیم؟
اغلب با ذرهبین دنبال ایرادهای همسر و خانوادهاش همکار دوست همسایه فرزند و والدین میگردیم تا بتوانیم در موقع درگیری و نزاع آن را به مانند چماق روی سرشان بکوبیم و دستمان پر باشد.
البته پرواضح است که دیگران هم سیاست متقابلی در مقابل ما دارند.
آیا اگر چتر عاطفی امان باز نباشد امکان رشدی هست؟
امنیت روانی چتر عاطفی باعث میشود همهی ما بهتر رشد کنیم و امنیت روانی بهتری داشته باشیم.
چتر عاطفی را وقتی باز میکنیم یعنی باید دنبال مهربونی و زیبا بینی باشیم.
باید دنبال دادن پیام مثبت به اطرافیانمون باشیم.
و در این میان تذکر و بدبینی وجود ندارد .