دوستان خوب ویرگول
سلام؛ حالتون چطوره؟
امیرحسین من یک سال و اندی است که کلاس نقاشی میرود.
این پست یک نمایشگاه مجازی از کارهای پسر نقاش و هنرمندم است.
داستان قشنگی دارد این نقاشی.
ایدهاش از رفتن پسرم به باغ پرندگان بود.
وقتی از باغ آمد انگار احتیاج داشت قسمتی از هیجانی که از دیدن آن همه پرنده خصوصن طوطیهای زیبای برزیلی، را به صورتی برونریزی کند.
در عصر گرم تابستان پدر امیر با یک خرگوش سفید که از کنار اتوبان پیدا کرده بود و خیلی ترسیده بود به خانه آمد.
ایدهی نقاشی خرگوش آنجا به سراغش آمد.
یک بار به من گفت من هیچ ایدهای ندارم.
من خودم همیشه نقاشی از اشیا و وسایل خانه را دوست داشتم.
من همین ایده نقاشی را به امیر دادم.
هیچ وقت روزی که برای اولین بار فیل را تو باغوحش دید فراموش نمیکنم.
بچه لال شده بود و برای یک ربع مثل مجسمه خیره به فیل پلک نمیزد.
انار است و وقتی میشکنی دلش را تازه میبینی چه ایدهای است برای نقاشی.
شیر، واقعن آقایی و سلطانی برازندهاش است و فقط شعر و قصه نیست.
وقار و ابهتش و غرور و سخصیت اصیلش.