ویرگول
ورودثبت نام
اتفاق
اتفاق
اتفاق
اتفاق
خواندن ۱ دقیقه·۷ روز پیش

داستان _کمیک قاتل خاموش

سلام دوستان دنبال ایده جدید بودم گفتم که بیام مشخصات کمیک بدم ai عکس کمیکی بگیرم داستانمم تعریف کنم

اگه خوشتون اومد حتما بگین ادامه بدم

به دخترم فکر میکنم اشک تو چشمانم حلقه میزند

ای کاش اون روز، اون روز..................

تلفنم زنگ میخورد و پشت تلفن خبر یه قتل دیگه رو میدن باید به اونجا برم حدود ده دقیقه دیگه شایدم ۲۰دقیقه نمیدونم چه قدر شد بازم به فکر دخترم افتادم و خشکم زد

تو ذهنم گفتم دختر بابا هرجا که اون قاتل حرومزاده باشه پیداش میکنم و خودم به سزای عمل میرسونم

باید اماده شم

و حتی اگه نرسه من میرسونمش

خشکم زد

اون.....

اون.....

کمیک بوککمیکانتقامجنایتداستان نویسی
۱
۰
اتفاق
اتفاق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید