تصور کنید وسط کوههای یخزده، با پایی شکسته و بدون امید، تنها رها شدهاید. جو سیمپسون دقیقاً در چنین شرایطی بود. او همراه با دوستش، سایمون یتس، در حال فتح کوه "سیولا گرانده" در رشتهکوههای آند بود که یک سقوط ناگهانی، پایش را بهشدت مجروح کرد. در ارتفاع بالا، جایی که هر لحظه مرگ میتواند نزدیک باشد، سایمون در شرایطی ناگزیر، برای حفظ جان خودش، طناب را برید...
سیمپسون به درون شکافی یخی سقوط کرد. بدون آب، بدون غذا و تقریباً بدون امید. اما به جای تسلیم شدن، تصمیم گرفت حرکت کند. هر سانتیمتر جلو رفتن با درد و سختی همراه بود، اما او بدون توقف، خودش را روی یخها کشید. با مشقت فراوان، چندین کیلومتر را روی دست و زانو خزید و در نهایت بعد از سه روز به کمپ بازگشت... زنده!
📌 درسهایی که از این داستان میگیریم، فراتر از کوهنوردی هستند.
در کتاب شکاف اعتماد به نفس، از این ماجرا بهعنوان نمونهای از پایداری، شجاعت و تصمیمگیری یاد شده و ۶ اصل کلیدی از آن استخراج شده است:
1️⃣ "گاهی تسلیم نشدن، بهتر از هر گزینه دیگری است."
وقتی شرایط سخت میشود، اولین وسوسهای که سراغمان میآید این است که تسلیم شویم. اما اگر خوب فکر کنیم، معمولاً ادامه دادن حتی در شرایط سخت، بهتر از پشیمانی ناشی از کنار کشیدن است.
قانون کلی می گوید اینکه تسلیم شدن را انتخاب میکنیم و از دنبال کردن هدف های مهم زندگی دست برمیداریم، معمولا بدتر از گزینه جانشین آن، یعنی تلاش کردن و شکست خوردن است.
مارک تواین میگوید: "بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکردی بیشتر حسرت میخوری تا کارهایی که انجام دادی. پس دل را به دریا بزن، از حاشیه امن بیرون بیا، جستجو کن، آرزو کن، کشف کن."
2️⃣ "لازم نیست باور داشته باشی که موفق میشوی، فقط باید اقدام کنی."
ما معمولاً منتظر یک نشانه یا اطمینان صددرصدی هستیم تا دست به اقدام بزنیم. اما واقعیت این است که میتوان حتی بدون اطمینان از نتیجه، در مسیر درست حرکت کرد. سیمپسون زمانی که تصمیم گرفت خودش را از شکاف یخی بیرون بکشد، نمیدانست که زنده میماند، اما این کار را انجام داد.
برخلاف تمام شرایط موجود جو به هدفش رسید، اکثر افراد در شرایط او هرگز به هدفشان نمیرسند. روال زندگی اینگونه است که گاهی به اهدافمان دست پیدا مکینیم و گاهی نه.
3️⃣ "حرکت به سمت اهداف بزرگ، همیشه آسان نیست."
اغلب اوقات، وقتی در مسیر اهداف خود قدم میگذاریم، احساس ترس، تردید و اضطراب همراه ماست. اما این احساسات به این معنی نیست که داریم مسیر اشتباهی را میرویم، بلکه بخشی طبیعی از پیشرفت هستند.
حرکت در جهتی معنا دار اغلب باعث برانگیختن افکار، هیجان ها و احساسات بدنی ناراحت کننده میشود. اغلب هنگامی که براساس ارزش هایمان اقدام میکنیم ترس تردید به خود و اضطراب را تجربه میکنیم. اگر میخواهیم به مهمترین اهداف زندگی مان برسیم بهتر است برای شرایط سخت جا باز کنیم.
4️⃣ "هر گام کوچک مهم است."
در لحظهای که سیمپسون تصمیم گرفت شروع به خزیدن کند، احتمالاً فکرش را هم نمیکرد که این حرکت آهسته، در نهایت او را نجات دهد. اما هر سانتیمتر که جلوتر رفت، به خروج از آن وضعیت نزدیکتر شد. در زندگی هم همینطور است؛ قدمهای کوچک، مسیر موفقیت را میسازند.
تا زمانی که به سمت جلو حرکت میکنیم هر گام کوچکی مهم تلقی میشود. تمام این گام ها بخشی مهم از مسیرند.
5️⃣ "هرچقدر شرایط سختتر شود، نیاز به تمرکز و ذهنآگاهی بیشتر است."
وقتی در شرایط بحرانی قرار میگیریم، ذهن ما پر از افکار منفی و اضطراب میشود. اگر بخواهیم در لحظات سخت، عملکرد خوبی داشته باشیم، باید یاد بگیریم که ذهنمان را آرام کنیم و روی کاری که در لحظه نیاز است انجام شود، تمرکز کنیم.
ما نمیتوانیم از بروز افکار و احساسات دشوار جلوگیری کنیم اما میتوانیم از صرف انرژی برای جنگیدن با آنها دست برداریم و روی تکلیفمان تمرکز کنیم.
6️⃣ "همه ما گاهی ناامید میشویم، اما مهم این است که دوباره شروع کنیم."
تعهد به یک هدف، به این معنا نیست که هرگز احساس ناامیدی نکنیم یا تسلیم نشویم. بلکه به این معناست که اگر هم برای مدتی از مسیر خارج شدیم، دوباره به آن برگردیم.
کنفوسیوس میگوید: "بزرگترین افتخار ما در این نیست که هرگز زمین نخوریم، بلکه در این است که بعد از هر زمین خوردن، دوباره بلند شویم."
💡 شما چطور؟
در مسیر زندگی یا شغلی خود، کدامیک از این درسها را بیشتر تجربه کردهاید؟