همه ما با بوف کور اشنا هستیم بعید می دانم که ایرانی ای باشد که نام بوف کور را نشنیده باشد اما همین الان چند لحظه درنگ کنید و ببینید بدون استفاده از اینترنت چند اثر از صادق هدایت را می توانید نام ببرید من به شخصه 5 اثر از این نویسنده بزرگ.
که دلیل اول ان اینست که در ایران سرانه مطالعه پایین است
اما مشکل بزرگ تر این است که خیلی ها صادق هدایت را ممنوعه می دانند
هر کسی هر جمله ای که می خواسته بگوید به او چسپانده است و هزاران مثال برای ان در اینترنت وجود دارد چیزی مانند کوروش کبیر یا اسکندر مقدونی که هر که چیزی می خواهد بگوید با نام او این افراد می گوید
دلیل چهارم را شاید به توان جهت گیری های سیاسی دانست به طور مثال اینکه صادق هدایت به حزب توده نزدیک بوده و در اینجا به مثبت و منفی بودن این مبحث کاری نداریم
در اخر هم دلیل ان اینست که وی پوچ گرا بوده و سه بار دست به خودکشی زده و در نهایت هم خودکشی کرده که دلایل ان ها در نامه نگاری های وی واضح است.
اما درباره این داستان که من به شخصه علاقه خود را از پوچ گرایی پنهان نمی کنم و یکی از علایق من به بوف کور به همین دلیل است اما ما در این داستان کم تر با بجث پوچ گرایی مواجه هستیم.
نکته خاص در مورد این داستان اینست که شخصیت پردازی ان فوقلعاده است و واقعا چیزی ماورای تصور است به این دلیل که شخصیت های فرعی هم شخصیت پردازی بسیار تمیز و جذابی دارند از صغرا سلطان بگیر که شخصیت فرعی است تا بقیه افراد و همین طور توصیف های این داستان بسیار دقیق و به اندازه است چرا که وقتی به طور مثال باغ را توصیف می کند به اندازه ای توصیف می کند که ما به ان نیاز داریم که یکی از مهم ترین درس های نویسندگی است که در توصیه های چخوف به نویسندگان هم از این مورد نام برده شده که چخوف می گوید:
اینکه اگر تفنگی روی دیوار باشد باید حتماً با آن در طول داستان شلیک شود
وقتی از تار درون اتاق نام برده می شود شخصیت ما می رود و تار می زند و اواز می خواند
پی رنگ ان چیزی فراتر از انتظار است و اینکه پی رنگ ان اینگونه است که بعد از خواند کتاب تازه گیج می شوید و برای رسیدن به اصل مطلب و کلام کلی فکر نیاز هست
ما تکنیک دیگری نویسندگی که به ان توصیف پویا می گویند هم بسیار مشاهده می کنیم و حتی ما در یک جا هم توصیف ایستا مشاهده نمی کنیم.
با تشکر از صادق هدایت