ویرگول
ورودثبت نام
امین وجدانی
امین وجدانی
امین وجدانی
امین وجدانی
خواندن ۳ دقیقه·۶ ماه پیش

عدالت معکوس ؛ تحلیلی بر یک ضدقهرمان پنهان در سریال «وحشی»

رها ، وجدان نیمه بیدار در مسیر قضاوت ناعادلانه


در جهان آثار هومن سیدی، قهرمان‌ها معمولاً چهره‌های قطبی ندارند؛ نه کاملاً سفیدند، نه کاملاً سیاه. در سریال «وحشی»، مخاطب بیشتر با شخصیت داوود همذات‌پنداری می‌کند. جوانی در مرز فروپاشی، با گذشته‌ای مبهم و آینده‌ای ناپیدا. اما یکی از شخصیت‌هایی که حضورش بی‌سروصدا اما تأثیرگذار است، رهاست. زنی که در لباس یک مددکار اجتماعی، وجدان و قانون را نمایندگی می‌کند، اما در لایه‌های عمیق‌تر تبدیل می‌شود به مصداقی از عدالت معکوس: فردی که داوری می‌کند، اما خود در معرض قضاوت است.

روان‌کاوی رها – فرافکنی گناه سرکوب‌شده

رها برخلاف ظاهر متین، منطقی و حساسش، گذشته‌ای تاریک دارد؛ او در حادثه‌ای عاشقانه اما مخرب، با تصمیمی احساسی، نامزدش را به کام مرگ فرستاده و تا امروز این راز را در خود خفه کرده است. بار این عذاب وجدان او را به لبه‌ی روان‌پریشی رسانده، اما به‌جای پذیرش مسئولیت یا اعتراف، دست به مکانیسم دفاعی ناخودآگاهی به‌نام فرافکنی (Projection) می‌زند.

رها در مواجهه با داوود، بخشی از خویشتن خویش را در او می‌بیند. همان آسیب‌زننده‌ای که خود بوده، همان قاتلی که از بار گناه فرار کرده. پس بدون دسترسی کامل به حقیقت، به‌صورت ناخودآگاه تصمیم می‌گیرد که داوود را مجرم ببیند—حتی مجرم‌تر از خودش. او با ساختن یک نسخه خیالی از داوود (به‌عنوان یک پدوفیل و قاتل بی‌وجدان)، راهی برای مواجهه با خودِ گناهکارش باز می‌کند.

عدالت شخصی‌شده – وقتی درمانگر قاضی می‌شود

رها برخلاف نقش حرفه‌ای‌اش، نه از موضع مددکار بلکه از جایگاه یک قاضی عمل می‌کند—قاضی‌ای که نه با شواهد، بلکه با تجربه‌های شخصی و زخم‌های حل‌نشده‌اش حکم می‌دهد. او بر داوود نه فقط بر اساس رفتارهایش، بلکه بر اساس تصویر ذهنی‌ای که از «خود گذشته‌اش» ساخته، قضاوت می‌کند.

از همین‌جاست که عدالت او شخصی‌شده و ناکارآمد می‌شود. چون تصمیم‌گیری‌هایش نه از منطق بی‌طرفانه، بلکه از زخمی عمیق نشأت می‌گیرد. در نتیجه، در تلاش است با مجازات داوود، به‌نوعی خودش را نیز مجازات یا تطهیر کند؛ اگر خودش را به دادگاه نبرده، لااقل «نسخه‌ی مشابهی» از خودش را به پای چوبه‌ی عدالت می‌برد.

این فرایند، همان چیزی‌ست که در روان‌تحلیل، گاه از آن با عنوان تکثیر گناه یاد می‌شود: بازتولید بی‌عدالتی به امید بازگرداندن توازن روانی.

اثر پروانه‌ای – رها، آغازگر سقوط دوم داوود

شاید یکی از تلخ‌ترین سکانس‌های روانی سریال، نه قتل یا سرقت، بلکه همان لحظه‌ای‌ست که رها، با اعتماد به حس درونی و زخمی کهنه، داوود را متهم به «کودک‌آزاری» می‌کند. نه برای اینکه شواهدی در دست دارد، بلکه چون باور دارد داوود باید همانقدر شرور باشد که خودش زمانی بوده.

این اتهام، زخم روحی‌ای را در داوود ایجاد می‌کند که اگر در فصل‌های آینده سریال، به‌سمت خشونت، سرقت‌های مسلحانه یا قتل کشیده شود، بی‌تردید سهم مهمی از آن متوجه رهاست. این همان اثر پروانه‌ای‌ست: یک قضاوت نابه‌جا، در زمانی اشتباه، از سوی فردی آسیب‌دیده، چگونه می‌تواند آینده فردی دیگر را به فاجعه‌ای دوم بدل کند.

نگار جواهریان – قاضی آرام اما خطاکار

نگار جواهریان در اکثر نقش‌هایش، تصویری از زن‌هایی خردمند، اخلاق‌گرا و بی‌ادعا را به تصویر کشیده—شخصیت‌هایی که در پایان قصه معمولاً دست بالا را دارند و کار درست را انجام داده‌اند. اما در «وحشی»، سیدی با هوشمندی از این پیش‌فرض استفاده می‌کند تا مخاطب را فریب دهد؛ ما به رها اعتماد می‌کنیم چون چهره‌اش را باور داریم.

در نهایت اما، این اعتمادِ کاذب است که ما را دچار تعارض می‌کند: چطور ممکن است رهایی که همیشه درست می‌دیدیم، حالا این‌قدر اشتباه کند؟ سیدی از این تضاد حداکثر استفاده را می‌برد تا نشان دهد که حتی انسان‌های به ظاهر شریف، اگر گذشته خود را حل‌نشده رها کنند، به‌راحتی می‌توانند ابزار سرکوب و بی‌عدالتی شوند—و حتی خودشان متوجه آن نشوند.

قربانی‌ای که مجازات می‌کند

رها نه قربانی صرف است، نه ظالم مطلق. او انسانی‌ست با زخم‌هایی روانی، که به‌جای درمان، آنها را به دیگران انتقال داده. در حالی که داوود در تلاش است گذشته‌اش را جبران کند، رها با فرافکنی گذشته‌اش، زنجیره‌ی جدیدی از خشونت و سوءتفاهم را آغاز می‌کند.

تحلیل این کاراکتر، هشداری‌ست برای مخاطب که قضاوت، اگر بدون درک، بدون شواهد و از موضع زخم انجام شود، چیزی جز بازتولید ظلم نخواهد بود و اینجاست که می‌توان گفت:

گاه عدالت، اگر از دل خودشناسی نیاید، تنها نقابی‌ست بر چهره‌ی انتقام.


نقد فیلمروانشناسی شخصیتهومن سیدینقد سریال
۲
۰
امین وجدانی
امین وجدانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید