شهاب میرشکاری/چاله و بيمارستان
نویسنده:شهاب میرشکاری
حکايت کردهاند که چالهاي در بزرگراهي ايجاد شده بود و هر شب و روز موتورسواران و خودروها در آن افتاده و کشته و زخمي ميشدند.
سه مدير را براي حل مشکل فراخواندند:
اولي گفت بهتر است بيمارستاني در حاشيه بزرگراه بسازيم تا زخميهاي حوادث زودتر به بيمارستان برسند و قربانيان کمتر شوند.
دومي دغدغه هزينههاي ساخت بيمارستان داشت و پيشنهاد کرد دو تيم اورژانس در شيفتهاي شب و روز در محل مستقر شوند و حادثهديدگان را به نزديکترين بيمارستان منتقل کنند تا هزينه ساخت بيمارستان بر بيتالمال بار نشود.
سومي خواستار بهترين استفاده از امکانات موجود بود و از اينرو پيشنهاد داد اين چاله را پر کرده و چاله ديگري جلوي يکي از بيمارستانهاي موجود حفر کنند تا هزينه ساخت بيمارستان يا استقرار اورژانس در محل چاله موجود بر دوش خلقالله تحميل نشود.
تفکرات قهرمانان اين داستان بسيار احمقانه به نظر ميرسند، اما واقعيت اين است که مديران سازمانها، سياستگذاران و سياستمداران همواره در معرض اين سبک از تصميمسازي و تصميمگيري قرار دارند.
سبک چاله و بيمارستان، محصول چند چيز است:
خو گرفتن با چالهها، تصور بزرگراه بدون چاله را براي بخشي از مديران ناممکن کرده است. چاله به بخشي از طبيعت سازمان، کشور و پيش از همه ذهن مدير و تصميمگير بدل شده است. (مانع ذهني)
وجود چاله براي افراد و گروههايي منفعت دارد. چاله براي کسب و کار بيمارستان، آمبولانسهاي اورژانس، و حتي رسانهها نفع دارد. پزشکي را تصور کنيد که در تلويزيون گزارش ميدهد: در ماه گذشته به هزار مصدوم رسيدگي شده و بيمارستان در ارائه خدمات بسيار فعال بوده است. او هرگز نخواهد گفت اينها مصدومان چالهاي بودهاند که از اساس ميتوانست وجود نداشته باشد. راننده آمبولانس راضي، بيمارستان راضي، پزشک راضي، رسانه و مجري پوشش خبري راضي، مقام سياسي راضي؛ و گور پدر ناراضي.
جامعه قدرتمند و مطالبهگري وجود ندارد يا رسانههاي آزادي نيستند که بزرگراههايي در دنيا را به تصوير بکشند که در آنها چاله وجود ندارد؛ و آيندهپژوهاني نيستند که آينده بزرگراه بدون چاله را تصوير کنند.
نظام درست و حسابي انتخاب مديران و کارگزاران بخش عمومي وجود ندارد تا جمعي را در سمتهاي مديريتي قرار دهد که شايستگي مديريت داشته باشند و بتوانند بزرگراه بدون چاله را تصور کنند.
ما در انبوهي از چالهها افتادهايم که به عوض پرکردن آنها، بيمارستان ميسازيم، اورژانس نزديک به چاله مستقر ميکنيم يا چالههاي جديد نزديک بيمارستانهاي موجود احداث مينماييم. بگذاريد نمونههايي از آنها را براي شما يادآوري کنم.
ايجاد دانشگاههاي جديد و افزودن بر شمار پذيرش دانشجو در نظام دانشگاهي که از شدت گسترش کمي و تلنبار شدن دانشجو، کيفيتش از دست رفته؛ ساخت بيمارستان کنار چالهاي در بزرگراه است.
تأمين مالي بيشتر براي نظام بهداشت و درماني که از فقدان نظام کنترل هزينهها رنج ميبرد، استقرار تيم اورژانس در کنار چاله موجود است.
انتقال آب بينحوضهاي از نقطه الف به ب، مثل درپوش گذاشتن موقت روي چاله کمآبي ناشي از بدمصرفي در ب و حفر چاله جديد در الف است.
ايجاد يک شبکه تلويزيوني يا خبرگزاري در بزرگراه اطلاعرساني موجود که مردم به آن اعتماد ندارند، مثل حفر يک چاله جديد است، حتي بدون آنکه چاله قبلي پر شود.
بدترين حالت، بهکار گرفتن چندباره مديراني است که وقتي دفتر خاطراتشان را بخوانيد، چند چاله در هر برگ از آن خودنمايي ميکند و بيل و کلنگشان را براي حفر چالههاي جديد آماده کردهاند.
کافي است به دنياي بدون چاله فکر کنید!