واقعیتش اینه که حالم خوش نیست
به حدی از همه چی بریدم و خودمو فرسنگها دورتر از اونی که قرار بود بشم و باشم میبینم
که دوست دارم همین الان زندگیم تموم شه
اخه زندگی که توش زندگی نکنی چه فایده ای داره
واقعا الان محتاج یه غول چراغ جادوم که سه تا ارزو کنم
اولیش مرگ
دومیش بدون درد بودنش
سومیش رسیدن به آرامش ابدی
واقعا توی این زندگی به حدی سختی و عذاب کشیدم که بنظرم کافی بوده باشه
حالا حقمه که حداقل مردنم بدون عذاب باشه
میدونی؟؟...
من از اولش اینطوری نبودم
سرد نبودم
دل شکسته نبودم
داغون نبودم
ناامید نبودم
من یه ادمی بودم پرررر از حس شادی و رضایت
که از لحظه لحظه زندگیش لذت میبره
ولی نشد...
یعنی بالا پایینای زندگی نزاشت
الان یه ادمیم که توی خودش گم شده و هرطرف که میچرخه سیاهی میبینه
و هیچ راهی برای اصلاح این روند نداره
جز کنار اومدن با شرایط
ولی من نمیتونم با شرایطی کنار بیام که قبلا حتی تصورشم برام ناممکن بود....
خدا رو تو زندگیم گم کردم
کفر نمیکنم ولی..
حس میکنم خدام دیگه کمکم نمیکنه
صدامو نمیشنوه
عذابامو نمیبنه
دردامو حس نمیکنه
و این خیلی بده خیلی
اهای دوست قشنگم که داری این متنو میخونی و مثل منی...
سلام ...:)
من میفهممت تو دنیااییی که هیچکس مارو نمیفهمه
من میبینمت میتونم با تمام وجودم درکت کنم حست کنم..
من دارم حستو لمس میکنم..
به امید رهایی🕊️
(..😉یا شایدم تموم شدن)