علی بهاری
علی بهاری
خواندن ۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

در باقرالعلوم چه دیدم؟

دانشگاه باقرالعلوم (ع)
دانشگاه باقرالعلوم (ع)


حدود سه سال دانشجوی مقطع ارشد باقرالعلوم بودم. دانشگاهی در حومه شهر قم. البته الان پردیسان چنان جمعیتی دارد که به زودی قم، حومه‌اش خواهد شد. باقرالعلوم با همه دانشگاه‌های کشور فرق‌ دارد. آن هم فرق‌های اساسی:

یک) در باقرالعلوم مقطع لیسانس جز برای یکی دو رشته وجود ندارد. همه از فوق لیسانس شروع می‌کنند. این مسئله ممکن است سه علت داشته باشد: یا همه دانشجویانش این قدر مسلط و باسوادند که نیازی به گذراندن واحدهای کارشناسی ندارند یا واحدهای جبرانی فوق لیسانس این قدر زیاد است که حتی اگر دیپلم هم نداشته باشید آماده ورود به مقطع ارشد خواهید شد یا مسئولان دانشگاه معتقدند اصولا لیسانس بی‌فایده است و حیف وقت. وقتی می‌شود با دو سال کلاس و یک سال پایان‌نامه، سر و ته تخصص را هم آورد چرا چهار سال فرزندان ملت را اسیر درس و کلاس و دانشگاه کنیم؟ غیر از این، در برخی رشته‌های دکتری دانشگاه هم می‌شود بدون فوق لیسانس مربوط شرکت کرد. مثلا بزرگوار با سطح سه فقه و اصول از حوزه علمیه همدان، کنکور سراسری می‌دهد و بعد از قبولی در آزمون کتبی، به مصاحبه رشته فلسفه فیزیک! دعوت می‌شود. بگذریم از این که خود اوپنهایمر (منظور اوپنهایمر واقعی است نه شاهکار پدر زمان، کریستوفر نولان با بازی کیلین مورفی) هم مطمئن نبود بتوان رشته‌ای به نام فلسفه فیزیک راه انداخت. در نهایت با کارشناسی‌ارشد فقه و اصول وارد دکتری فلسفه فیزیک، فلسفه دین یا فلسفه حقوق می‌شود و بعد از دو سال پاس کردن واحد، پایان‌نامه می‌نویسد و مرزهای علم را تکان می‌دهد.

دو) در باقرالعلوم، صبح‌ها دختران می‌آیند و عصرها پسران. هیچ کلاس و انجمن و نشست مشترکی با هم ندارند. البته کلاس‌های دکتری به صورت مختلط برگزار می‌شود که یا به خاطر تعداد کم دانشجو در این مقطع تخصصی! است و یا به این خاطر که دیگر سن و سالی گذشته و شیطان رجیم مرخصی است. معمولا مردهای دوره دکتری، منتظر ازدواج فرزندان هستند و بانوان دو بار مادری را تجربه کرده‌اند.

سه) در باقرالعلوم، سلف به آن گستردگی که در دانشگاه‌های دیگر هست نیست. یک بار غذا رزرو کردم. چون معمولا کلاس‌ها عصر بود ناهار را در خانه می‌خوردم و می‌رفتم دانشگاه ولی آن دفعه کاری داشتم و مجبور شدم از روز قبل ناهار رزرو کنم. وقتی وارد دانشگاه شدم نگهبان بعد از دیدن کارتم گفت: «چطوری بهاری؟ ناهار قیمه بادمجون رزرو کردی؟» با دهان هاج و واج گفتم: «شما از کجا می‌دونی؟» او هم با یک لبخندِ بچه‌های بالا اندر بچه‌های پایین گفتگو را خاتمه داد. وارد ساختمان دانشگاه که شدم بعد از گذشتن از کنار اتاقِ کارمندان آموزش، یکی‌شان سراسیمه بیرون آمد و گفت: «بهاری! معمولا ناهار نمی‌گرفتی.» گفتم: «غیر از شما و نگهبانی دیگه کی می‌دونه؟» گفت: «هیچ کس! فقط مسئول سلف و معاون دانشجویی.» گفتم: «باز خوبه مدیر دانشکده نمی‌دونه.» گفت: «دکتر موسوی رو میگی؟ اتفاقا الان داشت می‌رفت. اون هم غذا رزرو کرده بود. بهش گفتم امروز فقط شمایی و بهاری!» پیش از آن که شهرداری، آتش‌نشانی، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات هم مطلع شوند (البته این آخری خبر داشتند) سریع به سلف رفتم تا کلک قیمه را بکنم. ‌

چهار) تا چند سال پیش نام دانشگاه وزارت اطلاعات، امام باقر (ع) بود. فراوان پیش می‌آمد که دانشجویان باقرالعلوم را با بچه‌های امام باقر اشتباه می‌گرفتند و این بسی مایه خوشحالی بود. هر جا می‌رفتیم تا می‌فهمیدند کجا درس می‌خوانیم سریع از بدی‌های دوره شاه صحبت می‌کردند و به اصلاح‌طلبان بد و بیراه می‌گفتند. هر چه می‌گفتیم: «بابا ما خودمون هم آره» حمل بر تقیه و تخلیه اطلاعاتی می‌کردند. متاسفانه چند سال پیش نام آن دانشگاه به دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی تغییر کرد و لحظات فان ما را گرفت.

پنج) دانشجوهای باقرالعلوم همه یک شکل و یک تیپ‌اند. مثلا اگر در عصر که فقط آقایان رفت‌وآمد دارند در کنار یک جمع ده‌نفره، وسط راهروی دانشگاه داد بزنید: «آشیخ رضا» نُه نفرشان برمی‌گردند و می‌گویند: «جانم اخوی» آن یک نفر هم آسِدرضاست. جدا از این، دانشجوها استادان را حاج‌آقا صدا می‌کنند. حتی اگر او، مدعوِ کراواتیِ سه‌تیغ باشد (البته تخم این فقره را چند سالی است ملخ خالص‌سازی خورده). نماز جماعت دانشگاه پررونق است و جز کسانی که عذر شرعی دارند (در تایم عصر معمولا چنین مواردی نیست) یا عدالت امام برایشان احراز نشده است همه به جماعت قامت می‌بندند.

شش) روز دانشجو هم در باقرالعلوم حال و هوای خودش را دارد. بیشتر شبیه روز بزرگداشت روحانیت است. همه در آمفی‌تئاتر جمع می‌شوند، چای و کیک یا آبمیوه و تی‌تاب می‌خورند، یکی از معمم‌ها که هیئت علمی دانشگاه یا منبری است چند دقیقه سخنرانی اخلاقی یا اجتماعی می‌کند. بعد هم یکی از مسئولان گزارش می‌دهد و تمام. دامبول و دیمبول هم در حد سرود ملی اول جلسه. (اگر یادشان نرود کلیپش را بعد از قرائت قرآن پخش کنند!)

هفت) در باقرالعلوم روزهای خوش هم زیاد داشته‌ام. از استادانی که با غیبت دانشجویان کنار آمدند تا ماه رمضان‌هایی که استاد و دانشجو رفتند تبلیغ و کله کلاس را به طاق کوبیدند. از هم‌زمانی کلاس با نماز مغرب و عشا که کلاس را تعطیل و نماز جماعت خواندیم تا همکاری آموزش دانشگاه برای تغییر تایم کلاس که طلاب دو بار در هفته از فیضیه عازم پردیسان شوند نه سه بار. خدا چراغشان را روشن نگه دارد!

منبع: مجله سه نقطه، شماره 48، دی 1402

دانشگاه باقرالعلومطلابحوزه علمیه قمدانشگاه غیرانتفاعیدفتر تبلیغات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید