چند سال پیش در ایام محرم با چند تن از دوستان مبلغ، میهمان شیعیان هندوستان بودیم. حضور در کشور هزار فرقه، فرصتی برای بازدید از معبدهای سیک و هندو فراهم کرد. هنگام ورود به هر کدام از معابد این دو مذهب، باید سر را با پارچهای میپوشاندیم و کفش و جوراب را میکندیم و از آب حوضی کوچک رد میشدیم. (با توجه به وضعیت بهداشتی هند، کار دلچسبی نبود، ولی چاره چه بود؟) اگر هم اعتراض میکردیم که «ما از فرقه شما نیستیم، ولمان کنید» میگفتند: «اجباری نیست. وارد نشوید!»
امسال اولین محرم بعد از حوادث شهریور ۱۴۰۱ بود و یکی از چالشهای پررنگش دعوا بر سر این که هیئتیها، زن بیحجاب به روضه راه بدهند یا نه. زنانی بیحجاب از روی محبت به امام حسین (ع) میخواستند با همان پوشش به هیئت بیایند. مذهبیها در واکنش به این رفتار دو دسته شدند: برخی میخواستند مانع ورودشان بشوند و بعضی دیگر میگفتند خیمه حسینی متعلق به همه است و باید درش باز باشد. این کشمکش ادامه داشت و کار به برخی منبریهای معروف هم رسید. دسته دوم، اولیها را تندروهایی میخوانند که با رفتارهایشان جاذبه حسینی را خنثی میکنند و دسته اول هم دومیها را مذهبی صورتی صدا میکنند. اگر چه اصطلاح مذهبی صورتی چند وقتی است در فضای رسانهای کشور مطرح شده و برساخته حوادث پارسال نیست، اما در این یک سال پربسامدتر شده است. (انشاءالله در یادداشتی دیگر مفصلتر به مذهبیهای صورتی و اشتراک و اختلافشان با هیئتیهای تند خواهیم پرداخت.)
در قضیه ورود بیحجابان به جلسات مذهبی، دو سر شور و بینمک وجود دارد. عدهای دستگاه امام حسین (ع) را فارغ از تمام خطکشهای شرعی میدانند و اجازه نقد نمیدهند و معتقدند هرکس زیر این خیمه هر کار کند متعلق به دستگاه حسینی است و احدی حق تعرض ندارد (این هر کار واقعا شامل هر کاری است. چه مثبت و چه منفی، چه ستودنی و چه مشمئزکننده. از چای دادن به عزاداران و جفت کردن کفششان و گریه بر مصیبت امام بگیرید تا بالا و پایین پریدن در سینهزنی، قلاده به گردن بستن، قمه زدن و چهار بار در صف نذری ایستادن)، بنابراین اگر خانمی بدون حجاب شرعی و حتی نیمهبرهنه هم به هیئت آمد، از زیر پرچم یزید خارج شده و به خیمه حسینی آمده است. پس باید پذیرایش باشند. در طرف دیگر ماجرا کسانی هستند که معتقدند باید به هر شکل ممکن و لو با درگیری فیزیکی یا فحاشی از ورود زن بیحجاب به هیئت جلوگیری کرد و اگر هم در این مسیر لگدی به او زدی و فحشی نثارش کردی، مهم نیست؛ حرمت خیمه آقا مهمتر از عربده چهار تا ... است!
هر دو طرف ماجرا هم حق دارند و هم کاملا درست نمیگویند. حق دارند، چون خیمه امام حسین متعلق به همه است و چه بسیار منحرفان، فاسدان، بینمازان، معتادان و شرابخوارانی که با عنایت امام حسین (ع) دست از کارهای خود برداشته و به گروه اولیای خدا وارد شدهاند (نمونهاش رسول ترک، قاسم جگرکی، علی گندابی و دهها مورد دیگر. هر چند ظاهرا گریه بر مصیبت امام، فقط کسانی که فسق فردی دارند، اصلاح میکند. آنها که به مردم وعدههای تخیلی میدهند و با خون شهدا رای میآورند گریه بر حسین که سهل است، خودشان هم بانی روضه شوند، ککشان نمیگزد!)
از طرف دیگر، نمیتوان برای مجلس امام حرمتی قائل نشد و هر کس با هر پوشش و ظاهری را به آن راه داد. مثلا فرض کنید کسی با بطری مشروبات الکلی بخواهد وارد حسینیه شود یا دیگری دست در گردن نامزد خود بیندازد و در حال معاشقه پرچم هیئت را دست بگیرد. وجدان و غیرت عزاداران اجازه میدهد؟ وقتی هندو و سیک برای معبدشان حرمت قائلند حرمت مجالس و دستههای عزاداری سرور شهیدان مشخص است. پس باید راهی میانه برگزید تا هم نور خورشید حسینی به همه بتابد و هم کسی حرمت خیمه را نشکند.
راه میانه، تفکیک میان مزدوران و مردم عادی است که نهادهای امنیتی باید انجامش دهند. پلیس با دقت فراوان باید کسانی که مامور به شکستن حرمت سیدالشهدا هستند و در ازای این کار از دشمنان پول میگیرند را شناسایی و بازداشت کند، اما با کسانی که سبک زندگیشان همین است و مزدور جایی نیستند کاری نداشته باشد. با این دسته باید با ملاطفت برخورد و به تذکر مودبانه بسنده و از درگیری پرهیز کرد. وقتی پای مسئلهای فرهنگی در میان است داغ و درفش، سرکنگبینی است که صفرا خواهد فزود.
معروف است یکی از علما کسی را به مسجد کشانده بود. او در وضوخانه از روی کفش، پایش را مسح کرده و اتفاقا یکی از مسجدیها این صحنه را دیده بود. بعدا به شیخ اعتراض کرده بود که چرا فلانی، این طور مسح میکند. آن عالم گفته بود: «من این قدر هنر داشتم که او را از میخانه به مسجد کشاندم. تو هم هنر داشته باش بدون آن که فراریاش بدهی، کفشش را درآور» هنرش را داریم؟
از اینجا همین یادداشت را در سایت وقایع روز ببینید.