
واقعه غدیر، در میان تمام اختلافات تاریخی، حقیقتی استوار و از نظر منابع اسلامی امری قطعی و تردیدناپذیر است. این رویداد، تنها یک آیین مذهبی یا یک خاطره احساسبرانگیز نیست؛ بلکه اعلام روشنِ جانشینی دینی و سیاسی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است؛ رخدادی که در متون حدیثی، تاریخی و کلامی به آن فراوان تأکید شده و عمق معنوی، اعتقادی و اجتماعیاش تا امروز ادامه دارد. طبیعی است که اهل ایمان، در هر نقطهای از جهان، نسبت به این روز احساس تعلق و هویت داشته باشند.
با این همه، هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. حرکت جناب وحید شمسایی در مسابقات عربستان، هرچند از سر علاقه و باور قلبی بود، اما در یک رویداد رسمی بینالمللی و آن هم در کشور میزبان، میتوانست حساسیتزا باشد. به حکم آداب مهمانی، نگهداشتن حرمت صاحبخانه و سنجیدن واکنشهای احتمالی لازم است. این همان اخلاقی است که هم سنت ایرانی و هم تعالیم دینی به آن تأکید دارند. ابراز ایمان ارزشمند است، اما گاهی انتخاب زمان و مکان، خود بخشی از حکمت و تدبیر است.
در چنین زمینهای، تذکر اولیه عادل فردوسیپور سخنی منطقی و بجا بود. او به ضرورتِ تناسب داشتنِ رفتار با موقعیت اشاره کرد که نکتهای درست و اخلاقی است. با این حال، بخش پایانی سخنش ـ آنجا که گفت اعتقاد هر کس متعلق به حریم شخصی اوست ـ بهتر بود بیان نمیشد؛ چون چنین جملهای در فضای احساسی و مذهبی جامعه ایران، مجال سوءبرداشت فراوان دارد و اصل نقد را به حاشیه میبرد، بیآنکه کمکی به فهم بهتر موضوع بکند.
پس از این ماجرا، وحید شمسایی پاسخ تندی به فردوسیپور داد که شاید ناشی از حملات برخی کاربران مجازی به او بود. جواب شمسایی، مانند ریختن بنزین بر آتش، عمل کرد و اختلاف را شعلهورتر ساخت.
اما تلخترین بخش ماجرا، واکنشهای افراطی و تندروانه از دو سو بود. از یک طرف، برخی افراد به ظاهر هیئتی با الفاظی دور از اخلاق و منطق به فردوسیپور حمله کردند و گویی فراموش کردند که دفاع از دین با خشونت زبانی و اتهامزنی سازگاری ندارد. از سوی دیگر، برخی چهرههای برانداز نیز با تمسخر و بیاحترامی به شمسایی، همان خطای طرف مقابل را تکرار کردند. گویی همه عجله داشتند به دیگری انگ بزنند و او را تحقیر کنند؛ بیآنکه فکر کنند این رفتارها نه نشانه شجاعت، بلکه نشانه ضعف استدلال و غلبه هیجان بر عقل است.
واقعیت این است که جامعه ما از سال ۸۸ گرفتار یک دوقطبی فرساینده شده است؛ شکافی که هر رویداد کوچکی را فوراً به درگیری میان «این سو» و «آن سو» تبدیل میکند. کوچکترین موضوع، به میدان نبرد سیاسی تبدیل میشود و امکان گفتوگوی آرام و قضاوت منصفانه از میان میرود. این زخم کهنه را هر چند وقت یک بار جریانهای مختلف بازتولید میکنند و در نتیجه آن، جامعه بیش از پیش خویشتنداری و اخلاق گفتوگو را از دست میدهد. خدا از باعثوبانی این شکاف تلخ نگذرد که کشور را سالهاست میان هیاهوی بیثمر و نزاع دائمی سرگردان کرده است.