علی بهاری
علی بهاری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

فکری کنید!

✅ یک: پنجاه و چند ساله می‌خورد. موهای جوگندمی، ریش آنکارد شده، پیراهن آستین‌کوتاه چارخانه و دندان پیشی که افتاده بود. راننده تاکسی را می‌گویم. در یکی از خیابان‌های تنگ قم که معمولا با پارک کردن ماشین، تنگ‌ترش هم می‌کنند با یک پژو پارس سفید مواجه شد که از داخل کوچه، دنده عقب به خیابان می‌آمد و به خاطر ضعف رانندگی، کل خیابان را بند آورده بود. صاحب پژو پارس، عمامه سفید و بزرگی به سر داشت. راننده تاکسی فریاد زد: «پدرسوخته حقه‌باز. برو دیگه» و بعد به هر بدبختی‌ای بود از آن یک ذره جا رد شد و رفت. تا به مقصد برسیم به آخوندها بد و بیراه می‌گفت و احادیثی که بالای منبر می‌گویند را جعلی می‌دانست!

✅ دو: چهل و سه ساله بود. خودش گفت. مغازه‌دار سابق و راننده تاکسی کنونی. به گفته خودش از چند مدیرِ جانماز آب‌کش به جرم دزدی شکایت و حتی ثابت هم کرده بود. اما دریغ از حکم دادگاه! می‌گفت: «بیست میلیارد طلبکارم و دارم مسافر می‌کِشم.» شاکی بود از این که چند هفته پیش مسافر خانمی روسری‌اش را چند لحظه برداشته و بعد برای او پیامک جریمه آمده. می‌گفت: «دین یعنی مدارا با مردم. بقیه فرعیاته»

✅ سه: شصت‌ساله به نظر می‌رسید. قدبلند با موهای سفید و تی‌شرت قهوه‌ای و عینک آفتابی. می‌گفت: «پسرم همه کارای رفتنش رو کرده. ننش پاسپورتش رو قایم کرده نره.» از مقصدش پرسیدم. گفت: «خودش میگه فقط کانادا ولی من میگم یمن هم بری بهتر از اینجاست.»

⚠️ چهار: اوضاع خوب نیست آقایان. فکری کنید!


راننده تاکسیاعتراضگرانیتاکسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید