۱- وقتی به کارهای دختر پیامبر بعد از وفات پدرش نگاه میکنم در شیعه بودن خودم شک میکنم. شجاعانه جلوی دستگاه زر و زور تزویر ایستادن، کتک خوردن، بچه از دست دادن و جنگیدن با غاصبان و ظالمان تا آخرین قطره خون. گاهی ما برای آن که حقوقمان کم نشود از رشوهخواری مدیر چشم میپوشیم.
۲- میگفت: «شوهرم هر سال باید سرویس طلایم را عوض کند. گران شده که شده. میخواست زن نگیرد.» یاد فاطمه زهرا افتادم. در طول زندگی از شوهرش چیزی نخواست؛ مبادا نتواند و خجالت بکشد.
۳- تمام دورهایش را زده، ده تا دیت رفته. با صد نفر بستنی و هات شاکلات و اسپرسو خورده. آخر سر به مادرش میگوید: «با سروش جون به تفاهم رسیدیم. آخر هفته بیایید محضر واسه امضا». فاطمه این گونه نبود. وقتی پدرش گفت علی خواستگاری کرده. سرش را از شرم پایین انداخت و سکوت کرد. پدر از سکوت، رضایتش را فهمید.
۴- به همسایه که آش رشته میدهیم، اگر کاسهاش را دیر پس دهد، سری بعد از لیست دریافت نذری حذف میشود. فاطمه زهرا این قدر همسایههای قدرناشناس را دعا کرد که صدای پرسش اعتراضآمیز پسرکش بلند شد.