مردی کچل وارد سالن میشود. همه خبرنگاران، در یک دست گوشی دارند و در دست دیگر خودکار و کاغذ.
سخنانش را با گرامیداشت کشتگان و مجروحان ۷ اکتبر آغاز میکند. یکی از حاضران وسط حرفش میپرد: «پس کی آزادشون میکنید؟ چرا حماس هنوز داره عملیات میکنه؟»
سخنگو انگشت سبابهاش را به نشانه سکوت، توی بینیاش میکند، چیزی خارج میکند و به زیر میز میمالد. (علی القاعده باید انگشت را روی بینیاش میگذاشت. منتهی قضیه اورژانسی بود و دستمال هم برنداشته بود)
در پاسخ سوال خبرنگار به گفتن جمله «عجله نکنید. ایشالا درست میشه» بسنده میکند.
نفسی عمیق میکشد. چند ثانیه چشمانش را میبندد و باز میکند و میگوید: «امروز خدمت شما اومدم تا خبر موفقیت عظیمی را بدهم. سیستم پدافندی ما دیشب تونست به صورت صد درصدی حمله موشکی بزرگ ایران رو دفع کنه. این موفقیت رو به ارتش دفاعی اسرائیل و همه صهیونیستها تبریک میگم»
یکی از خبرنگاران فریاد میزند: «دروغ نگو کچل عوضی! خونه بابام دیشب موشک خورده. شانس آوردیم خونه نبود.» سخنگو با ابروهای بالارفته به او نگاه میکند و میپرسد: «شما دختر کی هستید؟»
خانم خبرنگار جواب میدهد: «خاخام اشدودیان، امام جماعت کنیسه جنوب اشدود». سخنگو لبخند میزند و میگوید: «عه! پدرتون رو میشناسم. تو مدرسه به ما تورات درس میداد. یه بار قصه موسی رو ارائه دادم به جای تکلیف میانترم. ازم نمره کم کرد. منم تو کلاهش تف کردم. همون آبی نفتیه. هنوز داره گدا؟»
خبرنگار دیگری بلند میشود و میگوید: «آقای سخنگو! شما همهاش حاشیه میرید. کشور زیر بمبارانه. دیشب تاسیسات برق حیفا داغون شده. مردم با شمع خوابیدند. شما …»
سخنگو سخن خبرنگار را قطع میکند. با صدایی که از خشم میلرزد جواب میدهد: «دروغ نگید لطفا … دیشب نگهبان کارخونه برق حیفا، پای بساط بود. پیکنیک ایمن نبود و متاسفانه ترکید. اسحاق شارون، ۴۶ ساله. بنده خدا موقع استخدام به تلمود قسم خورده بود که پنج ساله پاکه ولی دروغ گفته بود.
چرا آدم رو مجبور میکنید آبروی میت صهیونی رو ببره؟ خدا ایشون رو رحمت کنه و با سامری محشور بشه ایشالا. خوب اگه سوال دیگهای نیست مرخص شیم» (ناگهان صدای انفجاری مهیب میآید و در و دیوار سالن نشست خبری میلرزد.)
آقای سخنگو با دهانی باز و چشمانی که دارد از حدقه بیرون میزند چند ثانیه خبرنگاران را نگاه میکند و با صدای بریدهبریده میگوید: «عههه … این هم پیکنیک بود. میدونید کوچه بغل، پاتوق نتانیاهو و رئیس ستاد کله. روزهای تعطیل میان تفریحی اینجا. الان هم که کل کشور چند روزه تعطیله. من برم ببینم ایشون سالمند یا خدایی نکرده اتفاقی افتاده. تا عملیات ظفرمندانه دیگری به درود»
همین یادداشت در سایت دفتر طنز حوزه هنری: http://dtnz.ir/?p=325503